spleen

/ˈspliːn//spliːn/

معنی: جسارت، طحال، سپرز، اسپرز
معانی دیگر: (کالبدشناسی) سپرز، غرض، بدخواهی، بدخلقی، بدعنقی، کج خلقی، (قدیمی) اندوه، دلمردگی، خشمناک کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: spleenish (adj.)
(1) تعریف: a ductless organ on the left side near the stomach, which filters and stores blood, destroys certain worn-out red blood cells, and produces certain white blood cells of the immune system.

(2) تعریف: this organ regarded as the source of certain emotions or characteristic moods, esp. ill temper and spite.

- a person full of spleen
[ترجمه GB] شخصی پر از تلخی
|
[ترجمه Bahar Z] شخصی پر از خشم
|
[ترجمه گوگل] آدم پر از طحال
[ترجمه ترگمان] شخصی پر از طحال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an enlarged palpable spleen
طحال بزرگ شده و ملموس

2. Symptoms of the disease include an enlarged spleen or liver.
[ترجمه گوگل]علائم این بیماری شامل بزرگ شدن طحال یا کبد است
[ترجمه ترگمان]علایم این بیماری شامل طحال یا کبد بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He vented his spleen on the assembled crowd.
[ترجمه گوگل]طحالش را روی جمعیت جمع شده خالی کرد
[ترجمه ترگمان]He را در میان جمعیت خالی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Please don't shout - there's no need to vent your frustration/anger/rage/spleen on me.
[ترجمه گوگل]لطفا فریاد نزنید - نیازی نیست ناامیدی/خشم/خشم/طحال خود را روی من خالی کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا فریاد نکنید - نیازی نیست که عصبانیت \/ عصبانیت \/ خشم خود را بر روی من خالی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Paul Fussell's latest book vents his spleen against everything he hates about his country.
[ترجمه گوگل]آخرین کتاب پل فوسل طحال خود را در برابر همه چیزهایی که در مورد کشورش متنفر است خالی می کند
[ترجمه ترگمان]آخرین کتاب پل Fussell، spleen را در برابر هر چیزی که از کشورش بدش می آید باز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We pour another glass and vent our spleen on drug barons and dope fiends.
[ترجمه گوگل]یک لیوان دیگر می ریزیم و طحالمان را روی بارون های مواد مخدر و شیاطین دوپینگ تخلیه می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما یه لیوان دیگه می ریزیم و spleen رو روی بارن و dope خالی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I feel much better now I've vented my spleen on this subject.
[ترجمه گوگل]الان که طحالم را روی این موضوع خالی کردم، احساس خیلی بهتری دارم
[ترجمه ترگمان]حالا احساس بهتری دارم که spleen را به این موضوع خالی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There's evidence of splenomegaly, enlargement of the spleen, and of the liver.
[ترجمه گوگل]شواهدی از طحال، بزرگ شدن طحال و کبد وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شواهدی از splenomegaly و بزرگ کردن طحال و کبد وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ribs broken and ruptured spleen. Right arm, compound spiral fractures or radius and ulna.
[ترجمه گوگل]شکستگی دنده ها و پارگی طحال بازوی راست، شکستگی های مرکب مارپیچی یا رادیوس و اولنا
[ترجمه ترگمان]گوشتی شکسته و spleen پاره شده دست راست، شکستگی مارپیچی، زند زیرین و زند زیرین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Platelets are removed from the circulation in the spleen and liver.
[ترجمه گوگل]پلاکت ها از گردش خون در طحال و کبد خارج می شوند
[ترجمه ترگمان]Platelets از جریان خون در کبد و کبد خارج می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective To protect normal spleen during gastrectomy.
[ترجمه گوگل]هدف: محافظت از طحال طبیعی در طول گاسترکتومی
[ترجمه ترگمان]هدف حفاظت از طحال طبیعی در دوران gastrectomy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Disharmony between the Liver and Spleen causes irritability along with abdominal distension and pain.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی بین کبد و طحال باعث تحریک پذیری همراه با اتساع و درد شکم می شود
[ترجمه ترگمان]بین کبد و طحال بزرگ، باعث عصبانی شدن و درد شکمی و درد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Capillary accords with spleen on function, so it is owned by spleen in viscera - state.
[ترجمه گوگل]عملکرد مویرگی با طحال مطابقت دارد، بنابراین در حالت احشایی متعلق به طحال است
[ترجمه ترگمان]Capillary با طحال بر سر کار به توافق می رسند، بنابراین به وسیله طحال در وضعیت جسمی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Objective To study pathomorphologic characteristics of spleen Gaucher's disease to provide more information for clinical diagnosis.
[ترجمه گوگل]هدف مطالعه ویژگی های پاتومورفولوژیک بیماری گوچر طحال به منظور ارائه اطلاعات بیشتر برای تشخیص بالینی
[ترجمه ترگمان]هدف مطالعه ویژگی های pathomorphologic بیماری طحال، فراهم کردن اطلاعات بیشتر برای تشخیص بالینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Obviously you're annoyed, but that doesn't give you the right to vent your spleen on me .
[ترجمه گوگل]معلومه که اذیت شدی ولی این بهت حق نمیده که طحالت رو سر من خالی کنی
[ترجمه ترگمان]واضحه که تو ناراحتی، اما این حق تو نیست که spleen رو به من خالی کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسارت (اسم)
impertinence, venture, insolence, animosity, audacity, temerity, effrontery, presumption, hardihood, spleen

طحال (اسم)
milt, spleen

سپرز (اسم)
milt, spleen

اسپرز (اسم)
milt, spleen

انگلیسی به انگلیسی

• organ which is located near the stomach and which filters and stores blood and produces white blood cells and destroys old red blood cells; bad temper, peevishness, spite; melancholy (archaic)
your spleen is an organ near your stomach. it controls the quality of the blood.
spleen is violent and spiteful anger; a literary use.

پیشنهاد کاربران

طحال
The spleen is a fist - sized organ found in the upper left side of your abdomen, next to your stomach and behind your left ribs. It's an important part of your immune system but you can survive without it. This is because the liver can take over many of the spleen's functions.
[پزشکی] طحال: عضو قهوه ای متمایل به قرمز بزرگ در قسمت فوقانی چپ شکم و مسئول تخریب گلبولهای قرمز پیر
اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
...
[مشاهده متن کامل]

gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس

اندوه منتهی به نومیدی
Paris Spleen
ملال پاریس
طحال ؛ خشم
# The spleen is near the stomach
# a person full of spleen
# There's no need to vent your spleen on me

بپرس