• : تعریف: a broad, flat wood slat, as used in a chair back.
اسم ( noun )
• : تعریف: a slapping or splattering sound.
جمله های نمونه
1. She fell, splat, into the water.
[ترجمه فروزان] اون شالاپ افتاد توی آب .
|
[ترجمه گوگل]او افتاد، پاشید، داخل آب [ترجمه ترگمان] اون افتاد، بعدش روی آب افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The omelette fell splat onto the floor.
[ترجمه گوگل]املت روی زمین افتاد [ترجمه ترگمان]املت روی زمین افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The egg landed on my cheek with a splat.
[ترجمه گوگل]تخم مرغ روی گونه ام نشست [ترجمه ترگمان]تخم روی گونه ام روی گونه ام فرود آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The tomato hit the wall with a splat.
[ترجمه گوگل]گوجه فرنگی با چاقو به دیوار برخورد کرد [ترجمه ترگمان]گوجه فرنگی با a به دیوار برخورد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. With a splat, great splits opened up in the mass.
[ترجمه گوگل]با یک اسپلت، شکاف های بزرگی در توده باز شد [ترجمه ترگمان]با یک splat که در توده بزرگ شکاف ایجاد شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Or more apropos, one bird splat spreads forevermore.
[ترجمه گوگل]یا بیشتر از آن، یک اسپل پرنده برای همیشه پخش می شود [ترجمه ترگمان] یا یه وقت دیگه، یه پرنده هم تا ابد ادامه داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A steady splat, splat, splat that was extremely irritating.
[ترجمه گوگل]یک اسپلت ثابت، اسپلت، اسپلت که به شدت تحریک کننده بود [ترجمه ترگمان]یه ضربه محکم، بعدش خیلی اعصاب خورد شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The peaty ground compacts water with an unflattering splat beneath my backside.
[ترجمه گوگل]زمین ذغال سنگ نارس آب را با لکه ای نامطلوب در زیر پشت من فشرده می کند [ترجمه ترگمان]زمین پر از آب و رنگ بود که روی باسن من اثر گذاشته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. And lands splat! on his right elbow.
[ترجمه گوگل]و زمین چلپ چلوپ! روی آرنج راستش [ترجمه ترگمان]! و بعدش روی زمین روی آرنج راستش [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Leckie, who continually went splat in the mud, always seemed surprised that he did so.
[ترجمه گوگل]لکی که مدام در گل میپاشید، همیشه از این کار متعجب به نظر میرسید [ترجمه ترگمان]Leckie که پیوسته در گل فرو می رفت، متعجب به نظر می رسید که این کار را کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He heard a splat as it hit the floor.
[ترجمه گوگل]هنگامی که به زمین برخورد کرد صدای چکش را شنید [ترجمه ترگمان]وقتی به زمین برخورد کرد روی زمین ضرب گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They splat into the dust and imprint the windows with the individual signatures.
[ترجمه گوگل]آنها در گرد و غبار می پاشند و روی پنجره ها با امضاهای فردی نقش می بندند [ترجمه ترگمان]آن ها به گرد و غبار راه پیدا کردند و با امضاهای فردی بر پنجره ها نقش بستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Splat! I was stuck fast in a huge spider's web.
[ترجمه گوگل]اسپلت! من به سرعت در یک تار عنکبوت عظیم گیر کرده بودم [ترجمه ترگمان]Splat من در یک تار عنکبوت بزرگ گیر کرده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I landed in the water with a splat!
[ترجمه گوگل]با چلپ چلوپ در آب فرود آمدم! [ترجمه ترگمان]من با یه splat روی آب افتادم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
میله تزئینی پشت صندلی (اسم)
splat
تخصصی
[نساجی] پشتی - تکیه گاه
انگلیسی به انگلیسی
• flat piece of wood which forms the center upright part of a chair back
پیشنهاد کاربران
شالاپ عامیانه: پخش شدن کف ( زمین، خیابان، . . . ) مثال: Then suddenly, splat, there's red stuff everywhere She flipped an omelette, only to have it go splat all over the floor