splashed

جمله های نمونه

1. he splashed overboard and swam ashore
از قایق شلپی بیرون پرید و تا ساحل شنا کرد.

2. i splashed out » 400 for a new watch
چهار صد لیره برای یک ساعت نو ولخرجی کردم.

3. paul splashed cologn on his face
پال به صورتش ادوکلن پاشید.

4. peyman splashed me with a squirt
پیمان با آب دزدک به من آب پاشید.

5. the paper splashed the story on page one
روزنامه آن ماجرا را در صفحه ی اول با حروف بزرگ چاپ کرد.

6. the sunlight splashed over her golden hair
نور خورشید بر گیسوان زرین او می درخشید.

7. revolutionary slogans were splashed on the walls of the city
بر در و دیوار شهر شعارهای انقلابی نوشته بودند.

8. sunset colors were splashed across the sky
رنگ های غروب آفتاب در سرتاسر آسمان پراکنده شده بودند.

9. a car passed by and splashed us with muddy water
اتومبیلی رد شد و به ما آب گل آلود پاشید.

10. the car passed over a puddle and splashed us with muddy water
اتومبیل از روی چالاب رد شد و ما را غرق آب گل آلود کرد.

پیشنهاد کاربران

بپرس