spiry


معنی: مارپیچ
معانی دیگر: (شعر قدیم) مارپیچ، حلزونی، حلقوی، برج مانند، منارسان، برجدیس، برجی، مناری، پیچاپیچ، مخروطی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: spirier, spiriest
(1) تعریف: having the shape of a spire or steeple; long and tapering.

(2) تعریف: having many spires.
صفت ( adjective )
حالات: spirier, spiriest
• : تعریف: spiral; coiled; helical.

مترادف ها

مارپیچ (صفت)
flexuous, spiry, turbinate

انگلیسی به انگلیسی

• spiral, coiled; tall and tapering, pointy, resembling a spire; having many spires

پیشنهاد کاربران

بپرس