spiritual

/ˈspɪrɪt͡ʃəwəl//ˈspɪrɪt͡ʃʊəl/

معنی: فکری، روحانی، غیر مادی، معنوی، روحی، مربوط به روح و جان یا اراده
معانی دیگر: روحی (در برابر جسمی یا بدنی)، روانی، آرشی، مینوی، لاهوتی، فروهری، مقدس، اشو، اشویی، پارسا، مذهبی، کیشی، کشیش، آخوند، ملا، بطورروحانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or made up of spirit, rather than the physical body or world.
مترادف: immaterial, incorporeal, metaphysical
متضاد: animal, carnal, material, mundane, physical, sensual, temporal
مشابه: bodiless, ethereal, extramundane, holy, insubstantial, psychic, spectral

- The monks are more concerned with the health of their spiritual selves than their physical bodies.
[ترجمه روزبه] راهبان بیشتر نگران سلامت روحشان هستند تا جسم مادیشان.
|
[ترجمه گوگل] راهبان بیشتر به فکر سلامتی نفس معنوی خود هستند تا جسم فیزیکی خود
[ترجمه ترگمان] راهبان نسبت به سلامت their خود نسبت به جسم فیزیکی خود بیشتر نگران هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or pertaining to the soul or matters of the spirit.
مترادف: psychic
متضاد: physical
مشابه: essential, interior, soulful

- For some, spending time with nature has spiritual benefits.
[ترجمه گوگل] برای برخی، گذراندن وقت با طبیعت فواید معنوی دارد
[ترجمه ترگمان] برای برخی اوقات هزینه کردن با طبیعت مزایای معنوی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had never questioned his spiritual beliefs until he witnessed death for the first time.
[ترجمه گوگل] او هرگز باورهای معنوی خود را زیر سوال نبرده بود تا اینکه برای اولین بار شاهد مرگ بود
[ترجمه ترگمان] تا زمانی که برای اولین بار شاهد مرگ او بود، هرگز عقاید معنوی خود را زیر سوال نبرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of or pertaining to the supernatural or spirits.
مترادف: otherworldly, supernatural, unearthly
متضاد: earthly
مشابه: mystic, occult, psychic, spectral, unreal

- The widow hoped to call her husband back from the spiritual world.
[ترجمه گوگل] بیوه امیدوار بود که شوهرش را از دنیای معنوی بازگرداند
[ترجمه ترگمان] بیوه زن دلش می خواست شوهرش را از دنیای روحانی بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of or pertaining to a church or religious affairs; ecclesiastical.
مترادف: churchly, clerical, ecclesiastic, ecclesiastical
متضاد: secular, temporal
مشابه: episcopal, godly, liturgical, ministerial, pastoral, pious, religious, sacerdotal, sacred

- The priest counseled them on spiritual matters.
[ترجمه گوگل] کشیش در مورد مسائل روحانی به آنها مشاوره داد
[ترجمه ترگمان] کشیش در امور معنوی به آنان اندرز داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: having a belief in the existence of the human soul or in a higher being of some kind.
مشابه: religious

- His wife had had a deep faith in God, but he was never a spiritual man.
[ترجمه گوگل] همسرش ایمان عمیقی به خدا داشت، اما او هرگز مردی روحانی نبود
[ترجمه ترگمان] همسرش ایمان عمیقی به خدا داشت، اما هرگز یک مرد روحانی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: spiritually (adv.), spiritualness (n.)
(1) تعریف: the realm of the spirit or matters not concerned with the physical body or world.

(2) تعریف: a religious song of a kind originating among black people in the southern United States.

جمله های نمونه

1. spiritual and corporal needs
نیازهای روحی و جسمی

2. spiritual songs
سرودهای مذهبی

3. a spiritual man
یک مرد پارسا

4. islam's spiritual foundations
شالوده های مذهبی اسلام

5. the spiritual as well as the temporal power of the pope
قدرت روحانی و همچنین دنیوی پاپ

6. the spiritual home of exiled persians
منزلگاه معنوی ایرانیان در قربت

7. material and spiritual forces
نیروهای مادی و معنوی

8. personal and spiritual safety
ایمنی جسمی و روحی

9. one of the spiritual heirs of s'adi and hafez
یکی از وارثان معنوی سعدی و حافظ

10. six members came, three spiritual and three lay
شش نفر از اعضا آمدند: سه کشیش و سه فرد عادی.

11. some people pursue only spiritual goals
برخی مردم فقط در پی هدف های معنوی هستند.

12. the pope is a spiritual leader
پاپ یک رهبر روحانی است.

13. aghdas wanted to become pure and spiritual
اقدس می خواست پاک و مقدس شود.

14. he was attracted by the prospect of spiritual redemption
نوید رستگاری روحی او را جلب کرد.

15. modern man has been torn from his spiritual moorings
انسان امروزی از وابستگی های روحی خود منفک شده است.

16. we must all try to educate our spiritual values
همگی باید بکوشیم تا ارزش های معنوی خود را بالا ببریم.

17. he needs to be helped out of the spiritual morass in which he has been wallowing
بایستی او را از آن منجلاب روحی که در آن دست و پا می زند رهانید.

18. we seek the physical as well as the spiritual well-being of our students
ما در پی صحت جسمی و روحی دانش آموزان خویش هستیم.

19. this lifestyle will not be conducive to physical and spiritual health
این روش زندگی منجربه سلامتی جسمی و روحی نخواهد شد.

20. A strong spiritual bond exists between them.
[ترجمه گوگل]یک پیوند معنوی قوی بین آنها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]پیوند روحی قوی بین آن ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The old call for spiritual tend.
[ترجمه گوگل]فراخوان قدیمی برای گرایش معنوی
[ترجمه ترگمان]فراخوانی قدیمی برای روحانی گرایش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She lived entirely by spiritual values, in a world of poetry and imagination.
[ترجمه گوگل]او کاملاً بر اساس ارزش های معنوی زندگی می کرد، در دنیایی از شعر و تخیل
[ترجمه ترگمان]او به طور کامل با ارزش های معنوی، در دنیایی از شعر و تخیل زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Islam was inspired by the teachings of the spiritual leader Mohammed.
[ترجمه گوگل]اسلام از آموزه های رهبر معنوی محمد الهام گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]اسلام تحت تاثیر آموزه های رهبر روحانی محمد قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She goes on a spiritual retreat for two weeks every summer.
[ترجمه گوگل]او هر تابستان به مدت دو هفته به یک اعتکاف معنوی می رود
[ترجمه ترگمان]او هر تابستان دو هفته به یک عقب نشینی معنوی می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The monarch looks to the archbishop for spiritual direction.
[ترجمه گوگل]پادشاه برای هدایت معنوی به اسقف اعظم نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]پادشاه به طرف اسقف اعظم برای جهت روحانی نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Many of the poor acknowledged him as their spiritual leader.
[ترجمه گوگل]بسیاری از فقرا او را به عنوان رهبر معنوی خود تصدیق کردند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فقرا به عنوان رهبر معنوی خود او را تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. It was a spiritual communion that he found with her.
[ترجمه گوگل]این یک ارتباط معنوی بود که او با او پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]یک مراسم مذهبی روحانی بود که او با او پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فکری (صفت)
rational, intellectual, mental, cerebral, meditative, spiritual, reflective

روحانی (صفت)
church, religious, heavenly, ethereal, spiritual, sacred, unworldly

غیر مادی (صفت)
immaterial, incorporeal, spiritual, non-material

معنوی (صفت)
immaterial, incorporeal, moral, inward, mental, spiritual, psychic, supersensible

روحی (صفت)
intrinsic, moral, inner, mental, spiritual, numinous, spectral, psychic, supersensible, supersubstantial

مربوط به روح و جان یا اراده (صفت)
spiritual, supersubstantial

انگلیسی به انگلیسی

• folk song with a religious theme (especially one that originated among black people in the southern united states)
of the spirit world, incorporeal; of or pertaining to the spirit or soul; of or pertaining to the supernatural; religious, of or pertaining to sacred things; ecclesiastical, of or pertaining to the church
spiritual means relating to people's deepest thoughts and beliefs, rather than to their bodies and physical surroundings.
spiritual also means relating to people's religious beliefs.

پیشنهاد کاربران

مرتبط با برقراری ارتباط با ارواح درگذشتگان ( در واقع اجنه )
Spiritualism
باور مذهبی ( دین ) امکان ارتباط با ارواح درگذشتگان
Spiritualist
افراد معتقد/پیرو ارتباط با ارواح
1. روحی. روانی 2. روحانی 3. الهی 4. معنوی 5. فراطبیعی 6. مذهبی 7. آواز مذهبی سیاهان
مثال:
their spiritual master
استاد روحانی و معنوی آنها
عرفانی. . .
باخدا
They are spiritual not separated from God.
آن ها افرادی باخدا هستند نه خدانشناس
روحانی، معنوی
مثال: She finds comfort in her spiritual beliefs.
او آرامش را در باورهای معنوی خود پیدا می کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
تقریبا هم معنی religious هست.
مقدس
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : spiritualize / spirit
✅️ اسم ( noun ) : spirit / spirituality / spiritualism ( spiritism ) / spiritualist / spiritual / spiritualization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : spiritual / spiritualized / spiritless / spirited / spirituous ( spiritous )
✅️ قید ( adverb ) : spiritually / spiritlessly / spiritedly

Rather than appealing to God or a Christian prayer, Laurence talked of Eastern spiritual traditions.
لارنس به جای دعای مسیحی از سنت های روحی ( معنوی ) شرقی صحبت کرد.
معنوی ارادی_معنوی ازاد_معنوی همراه اراده نه اجبار
مینَوی
معنوی
روحانی
موسیقی مذهبی بخصوص اونها که توسط آفریقایی - آمریکایی ها نواخته و خوانده می شوند
اخلاقی
معنوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس