spiritless

/ˈspɪrɪtləs//ˈspɪrɪtləs/

معنی: بی روح، بی جرات، کم دل
معانی دیگر: بی حال، بی رمق، بی اشتیاق، بی حرارت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: spiritlessly (adv.), spiritlessness (n.)
(1) تعریف: having no spirit.
مشابه: abject, lackadaisical, wooden

(2) تعریف: without energy, enthusiasm, or courage.
متضاد: spirited

جمله های نمونه

1. It was rather a spiritless performance.
[ترجمه گوگل]این یک اجرای بی روح بود
[ترجمه ترگمان]این یک اجرای بی روح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They were too spiritless even to resist.
[ترجمه گوگل]آنها حتی برای مقاومت هم بی روح بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها بیش از آن بی روح بودند که بتوانند در مقابلش مقاومت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The old man seemed dejected and spiritless.
[ترجمه گوگل]پیرمرد افسرده و بی روح به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]پیرمرد افسرده و بی روح به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ruth and I played a spiritless game of Scrabble.
[ترجمه گوگل]من و روث یک بازی بی روح از اسکرابل بازی کردیم
[ترجمه ترگمان]من و روت در بازی با اسکربل بازی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is a greedy, superstitious, proud, spiritless and stupid fellow.
[ترجمه گوگل]او فردی حریص، خرافاتی، مغرور، بی روح و احمق است
[ترجمه ترگمان]او مردی حریص، خرافاتی، مغرور، بی روح و احمق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A spiritless tenacity was his main characteristic, I judged.
[ترجمه گوگل]من قضاوت کردم، سرسختی بدون روح، ویژگی اصلی او بود
[ترجمه ترگمان]سرسختی spiritless مشخصه اصلی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Oh! Mama, how spiritless, how tame was Edward's manner in reading to us last night!
[ترجمه گوگل]اوه مامان، دیشب ادوارد برای ما چقدر بی روح بود، چقدر رام بود!
[ترجمه ترگمان]اوه! مامان، چقدر در خواندن دیشب با ما در حال خواندن بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In front of this heavyprice, our family spiritless.
[ترجمه گوگل]در مقابل این قیمت سنگین، خانواده ما بی روح است
[ترجمه ترگمان]در مقابل این heavyprice خانواده ما بی روح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She seemed to have become completely spiritless.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او کاملاً بی روح شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او کاملا بی روح شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was a blond, spiritless man, anaemic, and faintly handsome.
[ترجمه گوگل]او مردی بلوند، بی روح، کم خون، و به شدت خوش تیپ بود
[ترجمه ترگمان]مردی بور و بی روح و بی حال و کم خون بود و اندکی زیبا می نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was spiritless when he left yesterday. Has he been ill for long?
[ترجمه گوگل]دیروز که رفت بی روح بود آیا او برای مدت طولانی بیمار است؟
[ترجمه ترگمان]دیروز وقتی از اینجا رفت بی هوش بود آیا مدت مدیدی است که بیمار است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was in a most spiritless manner when the soup was sent round to each table.
[ترجمه گوگل]زمانی که سوپ به دور هر میز فرستاده می شد، بی روح بود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که سوپ به طرف هر میز ارسال می شد او با لحنی بسیار بی روح و بی روح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Was in another meeting spiritless, exhausted finally.
[ترجمه گوگل]در یک جلسه دیگر بدون روح بود، سرانجام خسته
[ترجمه ترگمان]در یک جلسه دیگر بی روح و خسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی روح (صفت)
tame, inconscient, arid, meek, apathetic, apathetical, dead, soulless, spiritless, prosaic, pedestrian, vapid, inert, exanimate

بی جرات (صفت)
spiritless, spineless

کم دل (صفت)
spiritless

انگلیسی به انگلیسی

• listless, lacking animation; lacking courage, overly compliant; dejected, depressed, gloomy

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : spiritualize / spirit
✅️ اسم ( noun ) : spirit / spirituality / spiritualism ( spiritism ) / spiritualist / spiritual / spiritualization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : spiritual / spiritualized / spiritless / spirited / spirituous ( spiritous )
✅️ قید ( adverb ) : spiritually / spiritlessly / spiritedly

بی روحیه

بپرس