spirited

/ˈspɪrətəd//ˈspɪrɪtɪd/

معنی: فعال، سرزنده
معانی دیگر: پرشوق و ذوق، خواهان، پر حرارت، پرانرژی، پرشور، دارای دل و دماغ، داغ، دلیرانه، متهورانه، با روح، روح دار، جاندار، دلبر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: spiritedly (adv.), spiritedness (n.)
• : تعریف: full of vigor, courage, or enthusiasm.
مترادف: animated, avid, courageous, energetic, fiery, high-spirited, lively, plucky, vigorous, zealous
متضاد: damp, lifeless, spiritless
مشابه: active, alive, ardent, bold, dynamic, eager, enthusiastic, feisty, gallant, game, hearty, intense, living, mettlesome, passionate, resolute, sprightly, vivacious, warm

- She gave a spirited performance.
[ترجمه شان] او اجرای پرشوری داشت.
|
[ترجمه گوگل] او یک اجرای با روحیه ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه اجرای بد رو اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a spirited answer
پاسخ پرحرارت

2. a spirited attack
حمله ی شجاعت آمیز

3. a spirited debate
یک بحث داغ

4. a spirited horse
اسب راهوار (پرانرژی)

5. his friends spirited him out of the country
دوستانش او را مخفیانه از کشور بردند.

6. the speech spirited up his followers
سخنرانی روحیه پیروانش را تقویت کرد.

7. those two spirited goods out of the store room
آن دو قاچاقی کالا از انبار خارج می کردند.

8. This television program provoked a spirited debate in the United Kingdom.
[ترجمه گوگل]این برنامه تلویزیونی بحثی پرشور در بریتانیا برانگیخت
[ترجمه ترگمان]این برنامه تلویزیونی باعث ایجاد بحث های پرشوری در انگلستان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I spirited him with a cup of coffee.
[ترجمه گوگل]با یک فنجان قهوه به او روحیه دادم
[ترجمه ترگمان]با یک فنجان قهوه او را spirited
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After his speech, Jackson was spirited away through a back door.
[ترجمه گوگل]پس از سخنرانی، جکسون از در پشتی بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]بعد از نطق او، جکسون از در پشتی خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is possible that he has been spirited out of the country.
[ترجمه گوگل]این احتمال وجود دارد که او از کشور خارج شده باشد
[ترجمه ترگمان]امکان دارد که او از کشور بیرون آمده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stowe gives a stirring performance as a strong spirited female.
[ترجمه گوگل]استو به عنوان یک زن با روحیه قوی عملکرد تکان دهنده ای ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]Stowe عملکرد stirring را به عنوان یک زن روحیه قوی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His umbrella has been spirited away.
[ترجمه گوگل]چتر او از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]چترش رفته و رفته رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pop-star was spirited away at the end of the concert before her fans could get near her.
[ترجمه گوگل]این ستاره پاپ در پایان کنسرت قبل از اینکه طرفدارانش بتوانند به او نزدیک شوند، روحیه داده شد
[ترجمه ترگمان]این ستاره پاپ در پایان کنسرت، قبل از اینکه طرفدارانش بتوانند به او نزدیک شوند، به وجد آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Arsenal staged a spirited fightback in the second half.
[ترجمه گوگل]آرسنال در نیمه دوم یک مبارزه با روحیه انجام داد
[ترجمه ترگمان] آرسنال توی نیمه دوم فیلم \"fightback\" رو اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فعال (صفت)
smart, acting, active, energetic, strenuous, cracking, peppy, snappy, spirited, go-ahead, hot-shot, pushful, spiriting

سرزنده (صفت)
alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

انگلیسی به انگلیسی

• lively, energetic, animated, courageous; having a particular mood (i.e. high-spirited)
a spirited action shows energy and courage.

پیشنهاد کاربران

1. شاد. پر شور. سرزنده 2. متهورانه. شجاعانه
مثال:
a spirited resistance
یک مقاومت و ایستادگی شجاعانه و متهورانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : spiritualize / spirit
✅️ اسم ( noun ) : spirit / spirituality / spiritualism ( spiritism ) / spiritualist / spiritual / spiritualization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : spiritual / spiritualized / spiritless / spirited / spirituous ( spiritous )
✅️ قید ( adverb ) : spiritually / spiritlessly / spiritedly

باروحیه، با نشاط، فعال
حالت روحی پرهیاهو
پرشور، پر حرارت، پرنشاط

بپرس