سپایرِل اُوْوِر
- - -
🔸 معادل فارسی:
درگیر شدن افراطی با مشکل / از کنترل خارج شدن ذهنی یا احساسی / افتادن در دور باطل واکنش های شدید
در زبان محاوره ای:
گیر دادن، قفل کردن روی یه مشکل کوچیک، هی تو ذهنش چرخیدن، از کاه کوه ساختن، رفت تو فاز منفی
... [مشاهده متن کامل]
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( روان شناختی – واکنشی ) :**
واکنش افراطی و تصاعدی به یک مشکل کوچک که باعث تشدید اضطراب، درگیری ذهنی، یا رفتارهای غیرمنطقی می شود
مثال:
> He tends to spiral over minor setbacks.
> معمولاً با شکست های کوچیک قفل می کنه و از کنترل خارج می شه.
2. ** ( استعاری – ذهنی/احساسی ) :**
افتادن در چرخه ی فکری یا احساسی منفی که به جای حل مسئله، باعث تشدید آن می شود
مثال:
> She spiraled over a simple misunderstanding.
> یه سوءتفاهم ساده رو گرفت و رفت تو فاز منفی.
3. ** ( رفتاری – غیرسازنده ) :**
در توصیف افرادی که به جای آرامش و حل مسئله، با واکنش های شدید و غیرسازنده به مشکلات کوچک پاسخ می دهند
مثال:
> Someone who won’t spiral over small problems is seen as reliable.
> کسی که با مشکلات کوچیک قاطی نمی کنه، قابل اعتماد دیده می شه.
- - -
🔸 مترادف ها:
overreact – obsess – lose perspective – catastrophize – get stuck – emotionally unravel – blow things out of proportion
- - -
🔸 معادل فارسی:
درگیر شدن افراطی با مشکل / از کنترل خارج شدن ذهنی یا احساسی / افتادن در دور باطل واکنش های شدید
در زبان محاوره ای:
گیر دادن، قفل کردن روی یه مشکل کوچیک، هی تو ذهنش چرخیدن، از کاه کوه ساختن، رفت تو فاز منفی
... [مشاهده متن کامل]
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( روان شناختی – واکنشی ) :**
واکنش افراطی و تصاعدی به یک مشکل کوچک که باعث تشدید اضطراب، درگیری ذهنی، یا رفتارهای غیرمنطقی می شود
مثال:
> معمولاً با شکست های کوچیک قفل می کنه و از کنترل خارج می شه.
2. ** ( استعاری – ذهنی/احساسی ) :**
افتادن در چرخه ی فکری یا احساسی منفی که به جای حل مسئله، باعث تشدید آن می شود
مثال:
> یه سوءتفاهم ساده رو گرفت و رفت تو فاز منفی.
3. ** ( رفتاری – غیرسازنده ) :**
در توصیف افرادی که به جای آرامش و حل مسئله، با واکنش های شدید و غیرسازنده به مشکلات کوچک پاسخ می دهند
مثال:
> کسی که با مشکلات کوچیک قاطی نمی کنه، قابل اعتماد دیده می شه.
- - -
🔸 مترادف ها: