• (1)تعریف: the act or process of making thread or yarn from fibers or filaments.
• (2)تعریف: the act or technique of fishing with light lures and light line wound on a stationary spool.
جمله های نمونه
1. spinning and weaving are low-tech industries
ریسندگی و بافندگی در زمره ی صنایع با تکنولوژی (فن آوری) پایین هستند.
2. a spinning top
فرفره ی گردان (در حال چرخش)
3. a wool spinning factory
کارخانه ی پشم ریسی
4. soldiers were spinning over the highway in their jeeps
سربازان در جیب هایشان به سرعت در جاده حرکت می کردند.
5. my head was spinning
سرم گیج می رفت.
6. processing cotton by spinning
به عمل آوردن پنبه از راه حلاجی
7. the child was spinning so fast that he soon became giddy
کودک چنان تند دور خود می چرخید که به زودی سرش گیج رفت.
8. the room started spinning around her
اتاق شروع کرد به چرخیدن به دور او.
9. He saw the weathervane spinning madly in the powerful breeze.
[ترجمه الاغ] اوweathervane را دید که دیوانه وار در هوا می چرخید
|
[ترجمه گوگل]بادگیر را دید که دیوانه وار در نسیم قدرتمند می چرخید [ترجمه ترگمان]He را دید که دیوانه وار در هوای آزاد می چرخید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The car slid sideways, its rear wheels spinning .
[ترجمه گوگل]ماشین به پهلو می لغزد و چرخ های عقبش می چرخیدند [ترجمه ترگمان]اتومبیل از پهلو به حرکت درآمد و چرخ های عقب ماشین چرخیدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He could feel his head spinning after only one drink.
[ترجمه گوگل]فقط بعد از یک نوشیدنی میتوانست احساس کند سرش میچرخد [ترجمه ترگمان]بعد از یک نوشیدنی، سرش گیج می رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Spinning is one of my hobbies.
[ترجمه گوگل]اسپینینگ یکی از سرگرمی های من است [ترجمه ترگمان]یکی از سرگرمی های من است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Gandhi urged Indians to return to spinning their own yarn.
[ترجمه گوگل]گاندی از هندی ها خواست که به نخ ریسی خود بازگردند [ترجمه ترگمان]گاندی به هندی ها اصرار کرد که به نخ ریسی بروند تا نخ خود را به دست آورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The car was spinning merrily along .
[ترجمه گوگل]ماشین با خوشحالی می چرخید [ترجمه ترگمان]اتومبیل با نشاط تمام می چرخید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The plane's propellers were spinning.
[ترجمه گوگل]ملخ های هواپیما در حال چرخش بودند [ترجمه ترگمان]پروانه ها دارند می چرخند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[نساجی] ریسندگی - نخ تابی [ریاضیات] چرخان، شکل دهی چرخشی، چرخیدن، چرخاندن، شکل دادن، چرخش سریع، قوطی سازی [پلیمر] ریسندگی، رشتن
انگلیسی به انگلیسی
• process of forming thread or yarn from fibers or filaments; fishing technique of casting a lure with a light rod and a stationary spool producing yarn or thread from fibers; revolving, turning
پیشنهاد کاربران
نخ ریسی
the activity of doing aerobics exercises on an exercise bicycle
دوچرخه ثابت اسپینینگ
بازگرداندن
به دوران افتادن س
spinning ( ورزش ) واژه مصوب: چرخ ورزی تعریف: فعالیتی ورزشی که در آن تمرکز بر استقامت و قدرت و تمرینات تناوبی و شدید و بازیابی است و به وسیلۀ دوچرخه های ثابت با چرخ سنگین انجام می شود
پیچ و تاب دادن، آب و تاب دادن، آسمان ریسمان بافی، سرهم کردن، ماستمالی کردن، ماله کشی کردن