spindle

/ˈspɪndl̩//ˈspɪndl̩/

معنی: دوک، دوک نخ ریسی، هر چیزی شبیه دوک، دسته کوک ساعت، رقاصک ساعت، بشکل دوک درامدن، دراز و باریک شدن
معانی دیگر: دوک ماشین نخ ریسی، ماسوره، (رشتمان یا mitosis) رشته های دوک، دسته ی دوکی، هر میله یا پایه ی دوک مانند: (نرده) ستون دوکسان، ستون دوکی، (صندلی) پایه ی دوکی، چوب خراطی شده، آسه، محور (معمولا دوکسان)، میله ی گردان، (ماشین تراش یا خراطی) آسه ی گردان (live spindle هم می گویند)، آسه ی هرزگرد (dead spindle هم می گویند)، اسپیندل، (قفل توی در) زبانه، میله ی فلزی پایه دار (که مراسلات و قبض ها را موقتا در آن فرو می کنند)، سیخ کاغذ (spindle file هم می گویند)، رجوع شود به: hydrometer، (کشتیرانی) فانوس راهنما، نشان راهنما یا خطر، دوک مانند، دوکی، دوکسان، دوک دیس، دوکسان شدن، ساقه ی دراز و بی برگ یا بی گل دادن، آسه دار کردن، دوک دار کردن، دوک ن  ریسی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin notched rod with tapered ends, on which thread is twisted and wound as it is spun.

(2) تعریف: a similarly shaped machine part that rotates or serves as an axis around which a larger part rotates.

(3) تعریف: a similarly shaped axis in a cell along which the chromosomes are arranged during cell division.

(4) تعریف: a pointed metal rod fixed upright on a base, used on office desks to impale notes, bills, and the like for convenient holding.

(5) تعریف: a slender turned rod of wood, used esp. in furniture.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spindles, spindling, spindled
(1) تعریف: to impale (papers, cards, or the like) on a desk spindle.

(2) تعریف: to shape into a spindle.

(3) تعریف: to furnish spindles for.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to grow long and slender; become spindly.

جمله های نمونه

1. The nut has been worked on the spindle.
[ترجمه گوگل]مهره روی دوک کار شده است
[ترجمه ترگمان]The روی the کار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The princess had never seen a spindle and asked the woman what she was doing.
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم هرگز دوک ندیده بود و از زن پرسید که چه کار می کند؟
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم هرگز زنی را ندیده بود و از زن سوال می کرد که چه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The shapes are created on the spindle using one template.
[ترجمه گوگل]اشکال بر روی دوک با استفاده از یک الگو ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]اشکال با استفاده از یک الگو بر روی the ایجاد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Cucuteni graves contained vases, beads, spindle whorls, and three Goddess figurines in each one.
[ترجمه گوگل]گورهای Cucuteni حاوی گلدان ها، مهره ها، حلقه های دوکی و سه مجسمه الهه در هر یک بودند
[ترجمه ترگمان]قبرهای Cucuteni حاوی گلدان، مهره، دوک whorls، و سه الهه در هر کدام بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Spindle shanks and thick red hands.
[ترجمه گوگل]ساق دوک و دست های قرمز ضخیم
[ترجمه ترگمان] کج پا و دست های سرخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The princess tried the spindle, but pricked her finger.
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم دوک را امتحان کرد، اما انگشتش را تیز کرد
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم سعی کرد spindle را بدست آورد اما انگشت خود را تیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A built - in spindle lock and flat-top design allow for quick and easy one - wrench bit changes.
[ترجمه گوگل]قفل اسپیندل داخلی و طراحی رویه صاف امکان تغییر سریع و آسان بیت آچار را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]یک قفل spindle ساخته شده و طراحی سطح صاف اجازه تغییر سریع و ساده را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. High-speed water-cooled brushless frequency spindle motor, with a big tough, strong cutting, low noise, high frequency, long-life characteristics, can be a long continuous work.
[ترجمه گوگل]موتور اسپیندل فرکانس بدون برس آب خنک با سرعت بالا، با برش سخت، قوی، سر و صدای کم، فرکانس بالا، ویژگی های عمر طولانی، می تواند یک کار مداوم طولانی باشد
[ترجمه ترگمان]موتور دوکی با سرعت بالا با سرعت بالا، با یک برش قوی، کوتاه و قوی، سر و صدا، فرکانس بالا، ویژگی های عمر طولانی و طولانی مدت می تواند یک کار طولانی و مداوم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The layer spindle was an early development.
[ترجمه گوگل]دوک لایه یک توسعه اولیه بود
[ترجمه ترگمان]The لایه یک توسعه اولیه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Major in electrical, machine tool spindle, air-compressors, wind round, roller, plastic rotary clubs, and other groups working balance check.
[ترجمه گوگل]کارشناسی ارشد برق، دوک ماشین ابزار، کمپرسورهای هوا، گرد باد، غلتک، چمپ های چرخشی پلاستیکی و سایر گروه های کار بررسی تعادل
[ترجمه ترگمان]سرگرد در الکتریکی، spindle ابزار ماشین، air هوا - compressors، round، کلوب های چرخشی پلاستیکی، و دیگر گروه ها که تعادل کار را بررسی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective: To study the muscle spindle morphology, distribution and their relationship with the fiber-types in human pectoralis major and pectoralis minor.
[ترجمه گوگل]هدف: مطالعه مورفولوژی، توزیع دوک عضلانی و ارتباط آن با انواع فیبر در سینه‌های ماژور و سینه‌ای مینور انسان انجام شد
[ترجمه ترگمان]هدف: مطالعه مورفولوژی (مورفولوژی)ماهیچه، توزیع و رابطه آن ها با انواع فیبر در گونه های انسانی pectoralis و pectoralis جزئی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Drum is the key component of level spindle - type cotton picker.
[ترجمه گوگل]درام جزء کلیدی دوک تراز پنبه‌گیر است
[ترجمه ترگمان]درام جز کلیدی پنبه نوع spindle سطح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is an ideal spindle tree system.
[ترجمه گوگل]این یک سیستم درخت دوکی ایده آل است
[ترجمه ترگمان]این یک سیستم درخت spindle ایده آل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rotational impact system provides the spindle with an impact force in the axial direction, thereby transmitting both the rotational power and the impact force to an end bit.
[ترجمه گوگل]سیستم ضربه چرخشی دوک را با یک نیروی ضربه در جهت محوری تامین می کند، در نتیجه هم قدرت دورانی و هم نیروی ضربه را به یک بیت انتهایی منتقل می کند
[ترجمه ترگمان]سیستم ضربه چرخشی، the را با یک نیروی ضربه در جهت محوری فراهم می کند در نتیجه هر دو نیروی چرخشی و نیروی ضربه را تا حد نهایی انتقال می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوک (اسم)
duke, spindle

دوک نخ ریسی (اسم)
spindle, spinning wheel

هر چیزی شبیه دوک (اسم)
spindle

دسته کوک ساعت (اسم)
spindle

رقاصک ساعت (اسم)
spindle

بشکل دوک درامدن (فعل)
spindle

دراز و باریک شدن (فعل)
spindle

تخصصی

[برق و الکترونیک] میله محور میله ای مانند محور بیرون آمده رو به بالا روی گرامافون، که برای قرار دادن صفحه استفاده می شود. - میله ی محور میله ای مانند محور بیرون آمده زوبه بالا روی گرامافون ف که برای قرار دادن صفحه استفاده می شود .
[نساجی] دوک
[ریاضیات] دوکی، دوک، هرز گرد، محور دوران، سگدست، محور حرکت، کشوی ریزسنج، محور چرخ، محور، محور اصلی، محور چرخنده، هرزه گرد
[پلیمر] دوک، میله، محور

انگلیسی به انگلیسی

• small rod with tapered ends around which thread is twisted while spinning; rotating machine part or axis; cellular axis around which chromosomes are distributed during meiosis; rod of turned wood
a spindle is a rod in a machine, around which another part of the machine turns.
a spindle is also a pointed rod which you use when you are spinning wool by hand. you twist the wool round the spindle and form it into a long thread.

پیشنهاد کاربران

تیغه
در اصطلاح زیستی، یعنی دوک و مربوط به دوکسانان، clostridium هم مربوط به دوک سانان است، که معروفه به باکتری کلستریدیوم که به شکل دوک است و در محیط بی هوازی رشد میکند ومترادف thread هم هست .
دوک عضلانی
دوک عضله ( علوم ورزشی )
Sleep spindle دوک های خواب . امواج دوکی شکل در خواب nrem ظاهر می شوند.
هر چیز چرخنده، میله انتقال نیرو
دوک ، دوک نخ ریسی، هرچیزی شبیه دوک ، دسته کوک ساعت، رقاصک ساعت، بشکل دوک درآمدن ، دراز و باریک شدن
[نفت و گاز] اهرم یا محور چرخان شیر باز و بسته کننده
دسته شیر

بپرس