spiky

/ˈspaɪki//ˈspaɪki/

معنی: تیز، تند و تیز، میخ مانند، پرگاز
معانی دیگر: میخ طویله مانند، دراز و نوک تیز، سرتیز، گلمیخ دار، می  مانند، فورانی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: spikier, spikiest
مشتقات: spikiness (n.)
(1) تعریف: resembling a spike or spikes; long and sharp-pointed.

(2) تعریف: having spikes; covered with spikes.

جمله های نمونه

1. He had spiky light brown hair, shaved at the sides and gelled on top.
[ترجمه گوگل]او موهای قهوه‌ای روشن داشت، کناره‌ها را تراشیده بود و روی آن ژل بود
[ترجمه ترگمان]موهای قهوه ای روشنش را سیخ کرده بود و ریشش را تراشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Your hairbrush is too spiky for me.
[ترجمه گوگل]برس موی شما برای من خیلی سیخ است
[ترجمه ترگمان]شونه تو برای من خیلی spiky
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her short spiky hair is damp with sweat.
[ترجمه گوگل]موهای سیخ سیخ کوتاه او از عرق خیس شده است
[ترجمه ترگمان]موهای کوتاه Her خیس عرق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His cheeky chappy image is reinforced by the spiky hair and the wide grin.
[ترجمه گوگل]موی سیخ شده و پوزخند گشادش تصویر شاداب و بی‌پرده او را تقویت می‌کند
[ترجمه ترگمان]تصویر chappy گستاخانه او با موهای سیخ سیخ و نیشخند عریضی تقویت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The hedgehog rolled up into a spiky ball.
[ترجمه گوگل]جوجه تیغی به شکل یک توپ سیخ دار جمع شد
[ترجمه ترگمان]سپس جوجه تیغی را به توپ spiky تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her spiky hair scratches down my front.
[ترجمه گوگل]موهای سیخ شده اش جلوی من را خراش می دهد
[ترجمه ترگمان]موهای سیخ سیخی داره جلوی من رو می گیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sullen but accurate, spiky but efficient: that's it.
[ترجمه گوگل]عبوس اما دقیق، سیخ دار اما کارآمد: همین
[ترجمه ترگمان]به رنگ سرخ، اما دقیق اما کارآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pale spiky girl one side of a table, pale pasty boy the other.
[ترجمه گوگل]دختر سیخدار رنگ پریده یک طرف میز، پسر خمیری رنگ پریده طرف دیگر
[ترجمه ترگمان]یک طرف میز، یک طرف میز، یک طرف میز، پسر pasty رنگ پریده دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Use gel for sculptured, spiky or slicked back styles, or for crisping up fringes and pieces.
[ترجمه گوگل]از ژل برای مدل‌های پشتی تندیس‌شده، سیخ‌دار یا صاف یا برای ترد کردن حاشیه‌ها و تکه‌ها استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از ژل برای تغییر شکل، میخ دار یا عقب دار، و یا برای تکه تکه کردن کناره های و قطعات استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She wears white spiky heels and has a tiny white beret balanced asymmetrically on the side of her head.
[ترجمه گوگل]او کفش‌های پاشنه‌دار سفید می‌پوشد و یک کلاه‌کله سفید کوچک که به‌طور نامتقارن در کنار سرش متعادل شده است
[ترجمه ترگمان]کفش پاشنه بلند سفید به تن دارد و یک کلاه گرد و سفیدی روی سر او قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their creamy white bodies are covered with spiky white ice crystals.
[ترجمه گوگل]بدن سفید مایل به کرم آنها با کریستال های یخ سفید سیخ پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان]بدن سفید کرم آن ها با کریستال های یخی سفید پوشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had a long pale face, fashionably spiky fair hair and a pleasant smile.
[ترجمه گوگل]او چهره ای رنگ پریده بلند، موهای روشن و سیخ سیخ و لبخندی دلنشین داشت
[ترجمه ترگمان]صورت دراز و رنگ پریده و موهای بور و لبخندی مطبوع داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He must shed his spiky exoskeleton and become the front man.
[ترجمه گوگل]او باید اسکلت خارجی سیخ دار خود را رها کند و مرد جلویی شود
[ترجمه ترگمان]اون باید پوسته spiky رو جا به جا کنه و تبدیل به مرد اول بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He has his spiky hair, strong opinions and wacky humour.
[ترجمه گوگل]او موهای سیخ، عقاید قوی و شوخ طبعی خود را دارد
[ترجمه ترگمان]موهای سیخ سیخی، عقاید قوی و شوخ طبعی wacky داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She chewed at the spiky end of a plait and kicked at a kitchen chair-leg.
[ترجمه گوگل]او انتهای سیخ بافتنی را جوید و به پای صندلی آشپزخانه لگد زد
[ترجمه ترگمان]موهای سیخ سیخی را می جوید و با لگد به یک صندلی راحتی آشپزخانه لگد می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیز (صفت)
caustic, sharp, pointed, pointy, acute, hot, keen, shrill, brisk, spiky, poignant, biting, bitter, incisive, trenchant, pungent, mordacious, sharp-pointed, snippy

تند و تیز (صفت)
ardent, stringent, astringent, spiky, nippy, peppery

میخ مانند (صفت)
spiky

پرگاز (صفت)
spiky

انگلیسی به انگلیسی

• having spikes, having sharp and pointy projections; resembling a spike, sharp and pointy
something that is spiky has sharp points.

پیشنهاد کاربران

نوک تیز دار
نکته تلفظی :/ˈspaɪki/ : اسپایکی
Spiky skin : پوست تیغ تیغی
Some animals have spiky skin that repels predators
Spiky hair : موی سیخ سیخی
Her short spiky hair is damp with sweat.
موی سیخ سیخی کوتاه او با عرق خیسه
خاردار
پُرخار
شخص حساس ، زود رنج ، نازک نارنکی
برجسته، نمایان
سیخ سیخی

بپرس