اسم ( noun )
• (1) تعریف: a round, three-dimensional geometric figure in which every point on the surface is an equal distance from the center.
- How do you find the volume of a sphere?
[ترجمه گوگل] چگونه حجم یک کره را پیدا می کنید؟
[ترجمه ترگمان] چگونه حجم یک کره را پیدا می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چگونه حجم یک کره را پیدا می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The shape of the Earth is nearly the shape of a sphere.
[ترجمه طیطا بسیطا] زمین تقریباً به شکل کره است.|
[ترجمه گوگل] شکل زمین تقریباً به شکل یک کره است[ترجمه ترگمان] شکل زمین نزدیک به شکل کره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any body or object that has a shape that resembles this.
• مترادف: ball, globe, orb
• مشابه: round
• مترادف: ball, globe, orb
• مشابه: round
- He swung the bat and sent the sphere flying over the fence.
[ترجمه گوگل] او خفاش را تاب داد و کره را بر فراز حصار به پرواز درآورد
[ترجمه ترگمان] چوب بیس بال را تاب داد و گوی را از روی نرده ها به پرواز درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چوب بیس بال را تاب داد و گوی را از روی نرده ها به پرواز درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a heavenly body, such as a planet or star.
• مشابه: globe, world
• مشابه: globe, world
- On a clear night, we can often see the sphere that is Venus.
[ترجمه گوگل] در یک شب صاف، اغلب می توانیم کره ای را که زهره است، ببینیم
[ترجمه ترگمان] در شب روشن، ما اغلب می توانیم کره را که ونوس است ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در شب روشن، ما اغلب می توانیم کره را که ونوس است ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a field, area, or domain that someone or something occupies or in which someone has knowledge, influence, or the like.
• مترادف: area, class, domain, field, orbit, rank
• مشابه: arena, circle, metier, realm, region, scene
• مترادف: area, class, domain, field, orbit, rank
• مشابه: arena, circle, metier, realm, region, scene
- Their social sphere included struggling writers, artists, and musicians.
[ترجمه گوگل] حوزه اجتماعی آنها شامل نویسندگان، هنرمندان و موسیقیدانان مبارز بود
[ترجمه ترگمان] حوزه اجتماعی آن ها شامل نویسندگان، هنرمندان و نوازندگان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حوزه اجتماعی آن ها شامل نویسندگان، هنرمندان و نوازندگان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Making speeches is not within my sphere of competence.
[ترجمه گوگل] سخنرانی در حیطه صلاحیت من نیست
[ترجمه ترگمان] سخنرانی کردن در حوزه صلاحیت من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سخنرانی کردن در حوزه صلاحیت من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spheres, sphering, sphered
حالات: spheres, sphering, sphered
• (1) تعریف: to form into a sphere.
• مترادف: ball, round
• مشابه: orb, roll
• مترادف: ball, round
• مشابه: orb, roll
• (2) تعریف: to put or encompass in, or as if in, a sphere.
• مشابه: circumscribe, encompass
• مشابه: circumscribe, encompass
پسوند ( suffix )
• (1) تعریف: something related to or resembling a sphere.
- bathysphere
- hemisphere
• (2) تعریف: an atmospheric layer surrounding the earth, another planet, or a star.
- troposphere