speedy

/ˈspiːdi//ˈspiːdi/

معنی: چابک، سریع، سریع السیر، عجول
معانی دیگر: تند، سیز، فرز، چست، چالاک، تندکار، زود عمل، speediness سریع السیر، سرعت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: speedier, speediest
مشتقات: speedily (adv.), speediness (n.)
• : تعریف: characterized by swift movement or rapidity of accomplishment.
متضاد: dilatory, slow
مشابه: fast, prompt, quick, rapid, swift

- A speedy Coast Guard vessel came to the rescue.
[ترجمه گوگل] یک کشتی سریع السیر گارد ساحلی برای نجات آمد
[ترجمه ترگمان] یک کشتی گارد ساحلی سریع به نجات رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His boss was impressed with the speedy job he did on the project.
[ترجمه گوگل] رئیس او از کار سریعی که در پروژه انجام داد تحت تأثیر قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] رئیسش از کاری سریع که در پروژه انجام داد تحت تاثیر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll get speedier results with this machine.
[ترجمه گوگل] با این دستگاه نتایج سریع تری دریافت خواهید کرد
[ترجمه ترگمان] جواب آزمایش رو با این دستگاه دریافت می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Best wishes for a speedy recovery.
[ترجمه گوگل] بهترین آرزوها برای بهبودی سریع
[ترجمه ترگمان] بهترین آرزوها برای بهبودی سریع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a speedy journey
مسافرت تند

2. a speedy response
پاسخ سریع

3. a speedy runner
یک دونده ی فرز

4. that speedy trial was a mockery of justice
با آن محاکمه ی سریع دستگاه دادگستری را مضحکه کردند.

5. the medication is speedy and effective
این دارو زود عمل می کند و اثربخش است.

6. The conference came to a speedy end.
[ترجمه گوگل]این کنفرانس به سرعت به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]این کنفرانس به پایان سریعی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We have been dizzied by the speedy development of the new and hight technology.
[ترجمه گوگل]ما از پیشرفت سریع فناوری جدید و پیشرفته سرگیجه شده ایم
[ترجمه ترگمان]ما با توسعه سریع تکنولوژی جدید و hight گیج شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A baseball player who is not a speedy runner can compensate by powerful hitting.
[ترجمه گوگل]یک بازیکن بیسبال که یک دونده سریع نیست می تواند با ضربه های قدرتمند جبران کند
[ترجمه ترگمان]بازیکن بیسبال که دونده سریعی نیست می تواند با برخورد قوی جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. a speedy recovery. It is used less often to talk about the speed at which something moves:a speedy car.
[ترجمه گوگل]بهبودی سریع کمتر برای صحبت در مورد سرعت حرکت چیزی استفاده می شود: یک ماشین سریع
[ترجمه ترگمان]بهبود سریع اغلب برای صحبت کردن در مورد سرعتی که چیزی حرکت می کند استفاده می شود: اتومبیل سریع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We wish them all a speedy recovery.
[ترجمه گوگل]برای همه آنها آرزوی بهبودی عاجل داریم
[ترجمه ترگمان] آرزو می کنیم همه شون زود بهبود پیدا کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We need to take speedy action/make a speedy decision.
[ترجمه گوگل]ما باید سریع اقدام کنیم/تصمیم سریع بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما باید اقدام سریع انجام دهیم \/ تصمیم گیری سریع را انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bereaved are normally anxious for a speedy conclusion in these tragic cases.
[ترجمه گوگل]افراد داغدار معمولاً نگران نتیجه گیری سریع در این موارد غم انگیز هستند
[ترجمه ترگمان]خانواده های داغ دیده معمولا برای نتیجه گیری سریع در این موارد فاجعه آمیز نگران هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So far, government departments have hardly been speedy in coming forward with extra cash.
[ترجمه گوگل]تاکنون، ادارات دولتی به سختی در ارائه پول نقد اضافی سریع عمل کرده اند
[ترجمه ترگمان]تاکنون، دپارتمان های دولتی به سختی با پول نقد اضافی رو به رو شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That accounts for the particularly speedy data transfer and seek times you can see in the benchmarks box.
[ترجمه گوگل]این امر باعث انتقال سریع داده ها و زمان های جستجو می شود که می توانید در کادر بنچمارک ها مشاهده کنید
[ترجمه ترگمان]این شامل انتقال سریع اطلاعات و زمان هایی است که شما می توانید در جعبه معیارها مشاهده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We hope you make a speedy recovery.
[ترجمه گوگل]امیدواریم شفای عاجل پیدا کنید
[ترجمه ترگمان] امیدواریم که سریع بهبود پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چابک (صفت)
light, clever, handy, nimble, dexterous, adroit, deft, agile, perky, feisty, quick, brisk, swift, light-foot, light-footed, spry, rapid, speedy, volant, frisky, lissom, lissome, lithesome, rath, rathe, kittle, lightsome

سریع (صفت)
sudden, fast, express, handy, dexterous, deft, agile, quick, brisk, swift, light-footed, spry, rapid, speedy, pernicious, prompt, rathe, light-heeled, light-limbed, sweepy, wing-footed

سریع السیر (صفت)
fast, express, quick, swift, rapid, speedy, flying

عجول (صفت)
fast, speedy, rash, hurried, precipitous, hasty, hasteful

انگلیسی به انگلیسی

• quick, fast
a speedy action happens or is done very quickly.

پیشنهاد کاربران

سریع. فرز. فوری. بی درنگ
مثال:
considering his size he was speedy
با توجه به اندازه اش، او فرز و سریع بود.
فِرز
بروجک
پُرشِتاب

بپرس