speed up

/ˈspiːdˈəp//spiːdʌp/

معنی: سرعت دادن، تسریع کردن
معانی دیگر: تندتر کردن یا شدن، شتاباندن، تازاندن، تازیدن، شتاب افزایی، سرعت افزایی، تسریع، تازش، تندسازی، ازدیاد تولید یا سرعت وغیره

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to go or cause to go faster.

- Claire drove onto the highway and sped up.
[ترجمه Nayereh Hajrasouliha] کلر در بزرگراه رانندگی کرد و سرعتش را بالا برد
|
[ترجمه گوگل] کلر به سمت بزرگراه رفت و سرعتش را افزایش داد
[ترجمه ترگمان] کلر سوار بزرگراه شد و به سرعت بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: an increase in speed; acceleration.
متضاد: slowdown

(2) تعریف: an increase in the rate of production required by management without any corresponding increase in rates of pay, production facilities, or the like.
متضاد: slowdown

جمله های نمونه

1. We'll never get there if he doesn't speed up.
[ترجمه امیرمحمد] اگر او سرعتش را زیاد نمیکرد ما هرگز به اونجا نمیرسیدیم
|
[ترجمه مریم] اگر او سرعتش را زیاد نکند ، ما هرگز به آنجا نمی رسیم.
|
[ترجمه گوگل]اگر او سرعت نگیرد، هرگز به آنجا نخواهیم رسید
[ترجمه ترگمان]اگر سرعتش را کم نکرد، هرگز به آنجا نمی رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I had already taken steps to speed up a solution to the problem.
[ترجمه گوگل]من قبلاً اقداماتی را برای تسریع در حل مشکل انجام داده بودم
[ترجمه ترگمان]من قبلا گام هایی را برای تسریع راه حلی برای این مشکل برداشته بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Modernization is the key to speed up our agricultural development.
[ترجمه گوگل]نوسازی کلید تسریع توسعه کشاورزی ما است
[ترجمه ترگمان]مدرن سازی کلید سرعت بخشیدن به توسعه کشاورزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Exercise is supposed to speed up your metabolism.
[ترجمه گوگل]ورزش قرار است متابولیسم شما را تسریع کند
[ترجمه ترگمان]این تمرین قرار است متابولیسم شما را تسریع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are broadening the bridge to speed up the flow of traffic.
[ترجمه گوگل]آنها در حال تعریض پل هستند تا جریان ترافیک را تسریع کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها دارند پل را گسترش می دهند تا جریان ترافیک را تسریع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Increasing gravity is known to speed up the multiplication of cells.
[ترجمه گوگل]افزایش جاذبه برای سرعت بخشیدن به تکثیر سلول ها شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]افزایش گرانش به سرعت افزایش تکثیر سلول ها شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Action had been taken to speed up the release of cheques.
[ترجمه گوگل]برای تسریع در آزادسازی چک ها اقدام شده بود
[ترجمه ترگمان]اقدام های لازم برای تسریع چک کردن چک صورت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On page 2 twenty tricks to speed up your beauty routine.
[ترجمه گوگل]در صفحه 2 بیست ترفند برای سرعت بخشیدن به روال زیبایی شما
[ترجمه ترگمان]در صفحه ۲ بیست ترفند برای سرعت بخشیدن به برنامه زیبایی تان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This system helps speed up access times.
[ترجمه گوگل]این سیستم به افزایش سرعت دسترسی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این سیستم به سرعت بخشیدن به زمان دسترسی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The new system will speed up the registration process.
[ترجمه گوگل]سیستم جدید روند ثبت نام را تسریع خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]سیستم جدید روند ثبت نام را تسریع خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It will speed up delivery if you complete the official order-form.
[ترجمه گوگل]در صورت تکمیل فرم سفارش رسمی، تحویل را تسریع می کند
[ترجمه ترگمان]اگر فرم سفارش رسمی را تکمیل کنید، تحویل را تسریع خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If you speed up your work, we can finish before it is dark.
[ترجمه گوگل]اگر کارتان را تسریع کنید، می توانیم قبل از تاریک شدن هوا تمام کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر کارتان را افزایش دهید، می توانیم قبل از تاریک شدن آن را به پایان برسانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To speed up publication the presentations have been used unaltered so the book lacks a coherent style or structure.
[ترجمه گوگل]برای سرعت بخشیدن به انتشار، از ارائه ها بدون تغییر استفاده شده است، بنابراین کتاب فاقد سبک یا ساختار منسجم است
[ترجمه ترگمان]برای تسریع انتشار مقالات بدون تغییر استفاده شده اند، بنابراین کتاب فاقد یک سبک یا ساختار منسجم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Leaders and managers who are trying to speed up the pace of change in their organizations will find themselves pitted against job-mindedness.
[ترجمه گوگل]رهبران و مدیرانی که در تلاش برای سرعت بخشیدن به سرعت تغییرات در سازمان خود هستند، خود را در مقابل تفکر شغلی خواهند دید
[ترجمه ترگمان]رهبران و مدیران که می کوشند تا سرعت تغییر در سازمان های خود را افزایش دهند، خود را در برابر mindedness شغلی قرار خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The county promised to speed up building approvals for people who lost their homes in the earthquake.
[ترجمه گوگل]این شهرستان قول داد تا در تاییدیه های ساختمانی برای افرادی که در زلزله خانه های خود را از دست داده اند تسریع کند
[ترجمه ترگمان]این استان قول داده است که برای افرادی که خانه های خود را در زلزله از دست داده اند، مصوبات ساختمان را تسریع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Measures should be taken to halt the speed-up in population growth.
[ترجمه گوگل]باید تدابیری اتخاذ شود تا سرعت رشد جمعیت متوقف شود
[ترجمه ترگمان]اقدامات باید برای توقف سرعت رشد جمعیت اتخاذ شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The speedup in the rate of change, especially within the past two decades, is well known.
[ترجمه گوگل]افزایش سرعت در نرخ تغییر، به ویژه در دو دهه گذشته، به خوبی شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]سرعت در نرخ تغییر، به خصوص در دو دهه اخیر، به خوبی شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. But Democrats say the speedup would undermine the work of a commission that is developing standards for a new statewide test.
[ترجمه گوگل]اما دموکرات‌ها می‌گویند این افزایش سرعت، کار کمیسیونی را که در حال توسعه استانداردها برای یک آزمون سراسری جدید است، تضعیف می‌کند
[ترجمه ترگمان]اما دموکرات ها می گویند که سرعت کار کمیسیون را تضعیف می کند که در حال توسعه استانداردها برای یک آزمون سطح ایالتی جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Anyone who thinks about the speedup of change must sense that it has a lot to do with modern technology.
[ترجمه گوگل]هر کسی که به افزایش سرعت تغییر فکر می کند باید احساس کند که ارتباط زیادی با فناوری مدرن دارد
[ترجمه ترگمان]هر کسی که در مورد سرعت تغییر فکر می کند باید احساس کند که باید با تکنولوژی مدرن ارتباط زیادی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Fortunately the process is explicitly parallel and were it to be run on multiprocessor hardware then there could be substantial speed-up.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه این فرآیند به طور صریح موازی است و اگر بر روی سخت افزار چند پردازنده اجرا شود، ممکن است سرعت قابل توجهی افزایش یابد
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه فرآیند به طور واضح موازی است و قرار است روی سخت افزار multiprocessor اجرا شود، پس می تواند سرعت قابل توجهی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Experimental results show that the speedup ratio is satisfied with pipeline parallel.
[ترجمه گوگل]نتایج تجربی نشان می‌دهد که نسبت افزایش سرعت با خط لوله موازی برآورده می‌شود
[ترجمه ترگمان]نتایج تجربی نشان می دهند که نسبت سرعت به موازات خط لوله ارضا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Release ache after operation and speedup the period of recovery.
[ترجمه گوگل]درد بعد از عمل را از بین ببرید و دوره نقاهت را تسریع کنید
[ترجمه ترگمان]درد را بعد از عملیات و تسریع در دوره بهبودی رها کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Domains specific reconfigurable function unit (DSRFU) can still speedup the applications, while providing domain flexibility.
[ترجمه گوگل]واحد عملکرد قابل تنظیم مجدد خاص دامنه ها (DSRFU) همچنان می تواند سرعت برنامه ها را افزایش دهد، در حالی که انعطاف پذیری دامنه را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]یک واحد تابع مجدد با قابلیت پیکربندی مجدد خاص (DSRFU)هنوز می تواند به برنامه های کاربردی سرعت بخشد، در حالی که انعطاف پذیری دامنه را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. This paper discusses this deeply, and offers a speedup method.
[ترجمه گوگل]این مقاله عمیقاً این موضوع را مورد بحث قرار می‌دهد و یک روش افزایش سرعت ارائه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله به طور عمیق درباره این موضوع بحث می کند و یک روش تسریع ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. With the given accuracy, the line speedup is obtained, and the parallel implementation efficiency over 90% is reached.
[ترجمه گوگل]با دقت داده شده، سرعت خط به دست می آید و راندمان اجرای موازی بیش از 90٪ به دست می آید
[ترجمه ترگمان]با توجه به دقت ارایه شده، سرعت خطی بدست می آید و کارایی پیاده سازی موازی بیش از ۹۰ % بدست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. This yields a speedup of 750 milliseconds.
[ترجمه گوگل]این سرعت 750 میلی ثانیه را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]این منجر به سرعت ۷۵۰ میلی ثانیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Compared with serial computation mode, the speedup can be 21 ~105 times .
[ترجمه گوگل]در مقایسه با حالت محاسبات سریال، افزایش سرعت می تواند 21 تا 105 برابر باشد
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با حالت محاسبه سریال، سرعت می تواند برابر با ۲۱ تا ۱۰۵ بار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The speedup has been an aggregation of our work in the past few years, and has been accomplished mostly by trial-and-error.
[ترجمه گوگل]افزایش سرعت مجموعه ای از کار ما در چند سال گذشته بوده است و بیشتر با آزمون و خطا انجام شده است
[ترجمه ترگمان]سرعت بخشی از کار ما در چند سال گذشته بوده است و بیشتر از طریق آزمون و خطا انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Such a speedup makes cooperation among far - flung groups of people easy where previously had been impossible.
[ترجمه گوگل]چنین سرعت بخشی همکاری میان گروه های دوردست مردم را در جایی که قبلا غیرممکن بود، آسان می کند
[ترجمه ترگمان]چنین سرعت باعث می شود که هم کاری میان گروه های پراکنده از مردم آسان باشد که قبلا غیر ممکن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرعت دادن (فعل)
accelerate, speed up

تسریع کردن (فعل)
precipitate, accelerate, speed up, advance, catalyze, hotfoot

انگلیسی به انگلیسی

• increase velocity

پیشنهاد کاربران

سرعت بخشیدن
شتاب دادن
Speed up به معنای سرعت بخشیدن، سریع تر رفتن متضاد فعل Slow down یا از سرعت کاستن، آرام رفتن است.
تقاضای کارفرما برای تسریع تولید بدون افزایش متناظر دستمزد کارگران
سریعتر برو.
افزایش سرعت
to provide a boost to
شتابان
دست جنباندن
بیشتر شدن
Increase velocity
سرعت بخشیدن
سریع تر کاری رو انجام دادن
سریعتر شدن یا سریعتر کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس