speck

/ˈspek//spek/

معنی: ذره، نقطه، خال، لک، لکه یا خال میوه، لکه دار کردن
معانی دیگر: لکه، خالچه، کک مک، نقص، عیب، خدشه، بسیار کم، ریزه، خالدار کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small spot, blemish, or discoloration.
مترادف: dot, speckle
مشابه: freak, spot, stain

(2) تعریف: a tiny particle.
مترادف: fleck, mote, particle
مشابه: bit, crumb, grain, lick, molecule

(3) تعریف: something comparatively or apparently small.
مشابه: lick

- The airplane was just a speck in the distance.
[ترجمه گوگل] هواپیما فقط یک ذره در دوردست بود
[ترجمه ترگمان] هواپیما یک ذره دور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: specks, specking, specked
مشتقات: speckless (adj.)
• : تعریف: to make or form specks on; speckle.
مترادف: speckle
مشابه: dot, fleck, freckle, spot

جمله های نمونه

1. a speck of faith
ذره ای ایمان

2. a green speck on paper
نقطه ی سبز بر روی کاغذ

3. her reputation is without a speck
شهرت او نقص ندارد.

4. the boat gradually dwindled to a speck on the horizon
قایق کم کم به نقطه ای در افق تبدیل شد.

5. Billy leaned forward and brushed a speck of dust off his shoes.
[ترجمه گوگل]بیلی به جلو خم شد و یک ذره گرد و غبار را از روی کفش هایش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]بیلی خم شد و یک ذره گرد و خاک را از کفش هایش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There's not a speck of dust in the kitchen.
[ترجمه گوگل]یک ذره گرد و غبار در آشپزخانه نیست
[ترجمه ترگمان]در آشپزخانه یک ذره گرد و خاک وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her hand brushed a speck of lint from her skirt.
[ترجمه گوگل]دستش یک پرز از دامنش بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]دستش یک ذره پارچه زخم بندی را از دامنش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. a speck of dust / dirt. You can also say:a speck of light.
[ترجمه گوگل]یک ذره گرد و غبار / خاک همچنین می توانید بگویید: یک ذره نور
[ترجمه ترگمان]یه ذره گرد و خاک همچنین می توانید بگویید: یک ذره نور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ship was now just a speck in the distance.
[ترجمه گوگل]اکنون کشتی فقط یک ذره در دوردست بود
[ترجمه ترگمان]کشتی اکنون اندکی در دوردست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There wasn't a speck of dust anywhere in the room.
[ترجمه گوگل]در هیچ جای اتاق یک ذره گرد و غبار وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ جای گرد و غبار در اتاق نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not a speck of dust anywhere.
[ترجمه گوگل]هیچ جا ذره ای غبار نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ جای گرد و غبار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just a smear of protoplasm, another speck on the biological scrap heap.
[ترجمه گوگل]فقط یک لکه از پروتوپلاسم، یک ذره دیگر روی انبوه قراضه بیولوژیکی
[ترجمه ترگمان]فقط یه لکه جرم، یه ذره دیگه روی یه کپه خونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An hour and there was a speck of yellow on the horizon as tiny as an aphid.
[ترجمه گوگل]یک ساعت و یک لکه زرد در افق به کوچکی یک شته بود
[ترجمه ترگمان]یک ساعت و آنجا ذره ای از زردی در افق دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A speck on a rock half way to heaven was the top cablecar station, I was told.
[ترجمه گوگل]به من گفته شد که یک ذره روی سنگ در نیمه راه بهشت، بالاترین ایستگاه تله کابین بود
[ترجمه ترگمان]به من گفتند که در نیمه راه بهشت یک ذره روی سنگ قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He brushed a speck of dust from his sleeve as he waited for the silence he required.
[ترجمه گوگل]در حالی که منتظر سکوتی بود که می خواست، یک ذره گرد و غبار از آستینش بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]همان طور که منتظر سکوت بود، ذره ای گرد و غبار را از استینش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

نقطه (اسم)
stop, ace, speck, point, spot, dot, part, jot, period, mark, prick, mote, minim, iota, plot, fleck, full stop, splotch, punctation, speckle, tittle

خال (اسم)
blotch, speck, spot, dot, mote, beauty spot, mole, freckle, mother's mark, stigma, pip, fleck, speckle

لک (اسم)
speck, spot, stain, blot, stigma

لکه یا خال میوه (اسم)
speck

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

انگلیسی به انگلیسی

• small spot, tiny mark; little bit, very small amount; something which appears to be small in size
mark with small spots, dot, speckle, fleck, stain
a speck is a very small stain, mark, or amount of something.

پیشنهاد کاربران

نوعی کالباس دودی
ذره
A speck of dust
ذره ای از گرد وغبار
A speck of sand
ذره ای شن
speck ( n ) ( spɛk ) =a very small spot; a small piece of dirt, etc. e. g. Specks of dust. The ship was now just a speck in the distance.
speck
لکه

بپرس