specialty

/ˈspeʃəlti//ˈspeʃəlti/

معنی: تخصص، ویژه گری، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته
معانی دیگر: ویژگی، خاصیت یا صفت منحصر بفرد، ویژه کاری، رشته ی تخصصی، رشته ی ویژه، کار ویژه، کار تخصصی، فرآورده ی ویژه، محصول خاص

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: specialties
(1) تعریف: the condition of being special.
مشابه: distinction, singularity

(2) تعریف: a distinguishing aspect or feature.
مترادف: peculiarity, singularity
مشابه: distinction, earmark, eccentricity, genius, hallmark, quirk, trademark

(3) تعریف: an area or field of study.
مشابه: bag, discipline, domain, field, focus, forte, line, major, metier, region, thing

- Her specialty was French.
[ترجمه گوگل] تخصص او زبان فرانسه بود
[ترجمه ترگمان] تخصص او فرانسوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: an article or item of particular quality or value.

- Cashmere coats are a specialty .
[ترجمه گوگل] مانتوهای ترمه یک تخصص هستند
[ترجمه ترگمان] coats ها تخصص خاصی دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: designating a type of performance that requires special skills such as balance, strength, or dexterity.
مشابه: special

- a specialty act on the high wire
[ترجمه گوگل] یک عمل تخصصی روی سیم بالا
[ترجمه ترگمان] یک عمل خاص بر روی سیم بلند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: designating a performance that is separate from its context.
مشابه: featured

جمله های نمونه

1. a specialty dealer
فروشنده ی کالاهای ویژه

2. a specialty shop
مغازه ی اشیای ویژه (دستچین شده یا بدیع)

3. his specialty is sixteenth century literature
ویژه گری (تخصص) او ادبیات سده ی شانزدهم است.

4. my specialty is renaissance literature
ویژه کاری من ادبیات رنسانس است.

5. seafood was my mother's specialty
(طبخ) غذاهای دریایی در تخصص مادرم بود.

6. Wood carving are a specialty of this village.
[ترجمه گوگل]منبت کاری از تخصص های این روستا است
[ترجمه ترگمان]کنده کاری چوب تخصص این روستا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Shell carvings are a specialty of the town.
[ترجمه گوگل]کنده کاری صدف از تخصص های این شهر است
[ترجمه ترگمان]حکاکی های شل در شهر تخصص دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Our specialty is clam chowder.
[ترجمه گوگل]تخصص ما چادر صدف است
[ترجمه ترگمان] تخصص ما clam
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Silk is the specialty of this village.
[ترجمه گوگل]ابریشم تخصص این روستاست
[ترجمه ترگمان]ابریشم تخصص این روستا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His specialty is English literature.
[ترجمه گوگل]تخصص او ادبیات انگلیسی است
[ترجمه ترگمان]تخصص او ادبیات انگلیسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Johnson's specialty is medieval European history.
[ترجمه گوگل]تخصص جانسون تاریخ اروپای قرون وسطایی است
[ترجمه ترگمان]تخصص جانسون تاریخ اروپا قرون وسطی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Via retraining for a new specialty requiring your original qualification for entry.
[ترجمه گوگل]از طریق بازآموزی برای یک تخصص جدید که به صلاحیت اصلی شما برای ورود نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]از طریق آموزش مجدد برای یک متخصص جدید که صلاحیت اصلی شما برای ورود را الزامی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Although they enjoyed working in their field of specialty, a career in management was appealing.
[ترجمه گوگل]اگرچه آنها از کار در زمینه تخصصی خود لذت می بردند، اما حرفه ای در مدیریت جذاب بود
[ترجمه ترگمان]اگرچه آن ها از کار در زمینه تخصص خود لذت می بردند، اما یک شغل در مدیریت جذاب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The South Pasadena specialty food chain recently started lowering its prices for gourmet roasted whole beans.
[ترجمه گوگل]زنجیره غذایی تخصصی پاسادنا جنوبی اخیراً شروع به کاهش قیمت لوبیاهای کامل بو داده شده لذیذ کرده است
[ترجمه ترگمان]زنجیره غذایی تخصصی Pasadena جنوبی به تازگی شروع به کاهش قیمت آن برای یک beans کباب شده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A cloche can be purchased at specialty kitchen stores for about forty dollars.
[ترجمه گوگل]یک کلوش را می توان در فروشگاه های تخصصی آشپزخانه با قیمت حدود چهل دلار خریداری کرد
[ترجمه ترگمان]A را می توان در فروشگاه های تخصصی آشپزخانه به مدت حدود چهل دلار خریداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It also makes specialty parts and accessories, which can be used to spruce up the performance and appearance of existing automobiles.
[ترجمه گوگل]همچنین قطعات و لوازم جانبی خاصی را تولید می کند که می توان از آنها برای بهبود عملکرد و ظاهر خودروهای موجود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]آن هم چنین قطعات تخصصی و لوازم جانبی را ایجاد می کند که می تواند برای رسیدن به عملکرد و ظاهر خودروهای موجود مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Y., a specialty foods producer whose line of six flavored mustards is just a few weeks into production.
[ترجمه گوگل]Y, یک تولید کننده غذاهای ویژه که خط تولید شش خردل طعم دار آن تنها چند هفته از تولیدش می گذرد
[ترجمه ترگمان]Y, تولید کننده مواد غذایی خاص که خط شش mustards طعم آن فقط چند هفته به تولید می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخصص (اسم)
proficiency, specialty, specialization, speciality

ویژه گری (اسم)
specialty, specialization, speciality

اختصاص (اسم)
specialty, speciality

داروی ویژه یا اختصاصی (اسم)
specialty, speciality

کیفیت ویژه (اسم)
specialty, speciality

رشته اختصاصی (اسم)
specialty, speciality

کالای ویژه (اسم)
specialty, speciality

اسپسیالیته (اسم)
specialty, speciality

تخصصی

[حقوق] عقد تشریفاتی، عقد رسمی، عقد شکلی

انگلیسی به انگلیسی

• distinguishing mark, special quality; unique ability; field in which one specializes, area of expertise; something having special qualities or worth
a specialty is the same as a speciality; used in american english.

پیشنهاد کاربران

۱. ویژگی ۲. تخصص. ۳. رشته تخصصی ۴. کار تخصصی ۵. فراورده خاص
مثال:
My specific technical specialty is in health system
رشته تخصصی فنی و خاص من در سیستم سلامتی است.
1. هر چیز ویژه و خاص ( غذای ویژه، محصول ویژه، داروی خاص، رشته تخصصی، خصوصیت منحصر به فرد )
2. تخصص ( رشته و کاری که یک فرد در مورد آن اطلاعات زیادی دارد )
1. تخصص، کار تخصصی
2. ویژگی، خاصیت، خصوصیت، صفت منحصر به فرد
3. محصول، محصول خاص/ویژه
تخصص
غذای خاص، غذای مخصوص
a type of food that a person, restaurant, or area is well known for

بپرس