spear

/ˈspɪr//spɪə/

معنی: خشت، پیکان، نیزه، سنان، نیزه ای، سخمه، نیزه دار، با نیزه زدن
معانی دیگر: هر چیز نیزه مانند (به ویژه در ماهیگیری)، (با نیزه و غیره) سوراخ کردن، نیزه زدن، زوبین پراندن، (ماهی و غیره) با نیزه گرفتن یا شکار کردن، (مخفف) رجوع شود به: spearman، برگ یا جوانه ی دراز و نوک تیز، زوبینچه، نیزک، (عامیانه) گوی را یکدستی گرفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a weapon with a long wooden shaft and a sharp pointed tip, usu. thrown or thrust overhand, and used in warfare, hunting, or fishing.
مشابه: lance

(2) تعریف: a spear carrier in a military unit; spearman.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spears, spearing, speared
(1) تعریف: to pierce or hold fast with or as if with a spear.
مشابه: stab

- The fisherman speared the salmon.
[ترجمه منا] ماهیگیر ماهی سالمون را با نیزه شکار کرد.
|
[ترجمه گوگل] ماهیگیر ماهی قزل آلا را نیزه زد
[ترجمه ترگمان] ماهیگیر ماهی آزاد را به نیزه پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child speared the meat with her fork.
[ترجمه احمد آبتین] بچه با چنگال گوشت را از هم درید ( جدا کرد )
|
[ترجمه گوگل] کودک با چنگال گوشت را به نیزه زد
[ترجمه ترگمان] بچه در حالی که چنگالش را با چنگالش در گوشت فرو می برد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to catch hold of with or as if with an outstretched arm.
مشابه: snag

- The boss speared me in the hallway.
[ترجمه گوگل] رئیس در راهرو به من نیزه زد
[ترجمه ترگمان] رئیس در راهرو به من حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: spearer (n.)
• : تعریف: to thrust or penetrate like a spear.
اسم ( noun )
• : تعریف: a pointed sprout or shoot of a plant.

- a spear of asparagus
[ترجمه گوگل] یک نیزه مارچوبه
[ترجمه ترگمان] یک نیزه مارچوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the spear pierced his neck from throat to poll
نیزه گردنش را از گلو تا قفا سوراخ کرد.

2. sword and spear have gone into the discard
شمشیر و نیزه دیگر به فراموشی سپرده شده اند (کاربرد ندارند).

3. rustam threw his spear and transfixed the deer to a tree
رستم نیزه ی خود را پرتاب کرد و آهو را به درخت توخت.

4. indians learn how to spear a salmon
سرخپوستان ماهیگیری با نیزه را می آموزند.

5. a strong thrust with a spear
ضربه ی ستهم با یک نیزه

6. the butt end of a spear
ته نیزه

7. the sharp tip of the spear
نوک تیز نیزه

8. they spitted his head on a spear
سرش را بر نیزه کردند.

9. they threw him from the roof and impaled him on a spear stuck in the ground
او را از بام بر روی نیزه ای که در زمین فرو کرده بودند انداختند.

10. The spear whistled harmlessly over his head.
[ترجمه گوگل]نیزه بی ضرر بالای سرش سوت زد
[ترجمه ترگمان]نیزه روی سرش ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Spear showed him around the flat.
[ترجمه گوگل]اسپیر اطراف آپارتمان را به او نشان داد
[ترجمه ترگمان]نیزه روی آپارتمان او را به او نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The dead deer was impaled on a spear.
[ترجمه گوگل]آهوی مرده را به نیزه می زنند
[ترجمه ترگمان]گوزن مرده به نیزه اصابت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The figure holds a spear against the right side of his body.
[ترجمه گوگل]این پیکره نیزه ای را در سمت راست بدن خود نگه داشته است
[ترجمه ترگمان]پیکر یک نیزه را در سمت راست بدنش قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Thor asked the Lord of the Unerring Spear, who had given an eye for wisdom.
[ترجمه گوگل]ثور از ارباب نیزه بی‌خطا، که چشمی به عقل داده بود، پرسید
[ترجمه ترگمان]، \"تور\" از لرد \"نیزه unerring\" خواسته که کسی که چشم عقل داشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. From behind her came a spear of light that struck steam from the ground at her feet.
[ترجمه گوگل]از پشت سر او نیزه ای از نور بیرون آمد که بخار از زمین به پای او برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]از پشت سر نیزه نوری از زمین بیرون آمد که از زمین به زمین خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. So saying he hurled his spear.
[ترجمه گوگل]پس گفتن نیزه اش را پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]این بگفت و نیزه اش را به طرف من پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشت (اسم)
adobe, brick, diamond, bat, ingot, spear

پیکان (اسم)
fluke, arrow, spear, dart, arrowhead, barb, point of a spear

نیزه (اسم)
shaft, spear, dart, gad, gavelock, halberd, gaff, gig, lance, harpoon

سنان (اسم)
spear, gad

نیزه ای (اسم)
spear

سخمه (اسم)
spear, lunge, thrust, lance, stab, rapier

نیزه دار (اسم)
spear, lancer, spearman

با نیزه زدن (فعل)
spear

انگلیسی به انگلیسی

• weapon consisting of a long staff with a sharpened point, lance, javelin; pointy sprout or leaf of a plant
pierce or thrust at with or as if with a spear; pass quickly; sprout, thrust upward (about plants)
a spear is a weapon consisting of a long pole with a sharp point.
if you spear something, you push a pointed object into it.

پیشنهاد کاربران

اسم: نیزه
فعل: گرفتن چیزی با چنگال یا یک شیء نوک تیز
مثلا برداشتن یک تکه گوشت با چنگال
The child speared the meat with her fork.
کودک گوشت را با فرو کردن چنگال به درون آن گرفت.
نیزه
چنگ اندازی/ گسترش یافتن
Tumor has spread in his lung
در مورد توده و متاستاز و عفونت این کاربرد را دارد

فرو کردن
نیزه roman reings
دشنه

بپرس