اسم ( noun )
• (1) تعریف: a weapon with a long wooden shaft and a sharp pointed tip, usu. thrown or thrust overhand, and used in warfare, hunting, or fishing.
• مشابه: lance
• مشابه: lance
• (2) تعریف: a spear carrier in a military unit; spearman.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spears, spearing, speared
حالات: spears, spearing, speared
• (1) تعریف: to pierce or hold fast with or as if with a spear.
• مشابه: stab
• مشابه: stab
- The fisherman speared the salmon.
[ترجمه منا] ماهیگیر ماهی سالمون را با نیزه شکار کرد.|
[ترجمه گوگل] ماهیگیر ماهی قزل آلا را نیزه زد[ترجمه ترگمان] ماهیگیر ماهی آزاد را به نیزه پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child speared the meat with her fork.
[ترجمه احمد آبتین] بچه با چنگال گوشت را از هم درید ( جدا کرد )|
[ترجمه گوگل] کودک با چنگال گوشت را به نیزه زد[ترجمه ترگمان] بچه در حالی که چنگالش را با چنگالش در گوشت فرو می برد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to catch hold of with or as if with an outstretched arm.
• مشابه: snag
• مشابه: snag
- The boss speared me in the hallway.
[ترجمه گوگل] رئیس در راهرو به من نیزه زد
[ترجمه ترگمان] رئیس در راهرو به من حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رئیس در راهرو به من حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: spearer (n.)
مشتقات: spearer (n.)
• : تعریف: to thrust or penetrate like a spear.
اسم ( noun )
• : تعریف: a pointed sprout or shoot of a plant.
- a spear of asparagus