1. a speaker with a nip in his words
ناطقی که حرف های نیش دار می زند
2. each speaker was allotted five minutes
به هر یک از سخنرانان پنج دقیقه وقت داده شد.
3. the speaker chastised the members of parliament for their negligence
سخنران نمایندگان مجلس را بخاطر مسامحه به باد سرزنش گرفت.
4. the speaker chose his words slowly and deliberately
ناطق واژه های خود را با آهستگی و دقت انتخاب می کرد.
5. the speaker kept thundering his fist on the table
ناطق مرتبا مشت خود را بر میز می کوبید.
6. the speaker railed against government corruption
ناطق فساد دستگاه دولت را مورد نکوهش قرار داد.
7. the speaker rebutted the claims of his opponent
سخنران به ادعاهای حریف خود پاسخ داد.
8. the speaker screamed himself hoarse
ناطق آنقدر جیغ جیغ کرد که صدایش گرفت.
9. the speaker stood on the platform and adjusted the microphone
سخنران در جایگاه ایستاد و میکروفن را تنظیم کرد.
10. the speaker tried to rouse his listeners into rebellion
سخنران کوشید که شنوندگان خود را تحریک به شورش کند.
11. the speaker was hoping to enchain the attention of the audience
سخنران امیدوار بود که توجه شنودگان را جلب کند.
12. the speaker was ill, so i filled in for him
سخنران مریض بود و من به جای او رفتم.
13. the speaker was interrupted by barracking
نطق سخنران را با اعتراض های پرسروصدا قطع می کردند.
14. the speaker was laughed off the stage
ناطق را با خنده از صحنه راندند.
15. the speaker was twice required to pronounce on the subject of free speech
دو بار از سخنران خواسته شد که نظر خود را درباره ی آزادی بیان اعلام کند.
16. the speaker who wanders off his subject
سخنرانی که از موضوع خود پرت می شود
17. a breathy speaker
ناطقی که صدای نفس کشیدنش شنیده می شود
18. a facile speaker
سخنور فصیح
19. a forceful speaker
سخنران موثر (توانا) اثربخش
20. a native speaker of english
کسی که زبان مادری او انگلیسی است
21. a persuasive speaker
یک سخنران متقاعد کننده
22. an effective speaker
سخنران با نفوذ
23. an uninspired speaker
سخنران کسل کننده
24. the most long-winded speaker i've ever seen
روده دراز ترین ناطقی که در عمرم دیده ام
25. to interrupt a speaker by repeated questions
با پرسش های پی درپی حرف ناطق را قطع کردن
26. to rattle a speaker with shouts and protest
حواس سخنران را بافریاد و اعتراض مشوب کردن
27. to storm a speaker with questions
سخنران را با توفانی از پرسش روبرو کردن
28. he was a captivating speaker
او سخنران مسحور کننده ای بود.
29. some workers hissed the speaker and did not let him speak
برخی از کارگران ناطق را هو کردند و نگذاشتند حرف بزند.
30. the audience booed the speaker
حضار سخنران را هو کردند.
31. the people hooted the speaker
مردم سخنران را هو کردند.
32. he inclined his head toward the speaker in order to hear better
او برای بهتر شنیدن سر خود را به سوی ناطق خم کرد.
33. the smooth sentences of that skillful speaker
جمله های روان آن ناطق زبردست
34. i missed (hearing) half of what the speaker said
نیمی از آنچه را که سخنران گفت نشنیدم.
35. i am proud to present to you tonight's speaker
مفتخرم که سخنران امشب را به حضورتان معرفی کنم.