فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: speaks, speaking, spoke, spoken
حالات: speaks, speaking, spoke, spoken
• (1) تعریف: to utter words in one's usual voice; talk.
• مترادف: talk
• مشابه: articulate, pronounce
• مترادف: talk
• مشابه: articulate, pronounce
- Can you speak more clearly?
[ترجمه :):):):):):):)] ایا برای صحبت کردن توانا هستید|
[ترجمه :)] ایا شما میتوانی واضح تر صحبت کنید؟|
[ترجمه iinaz] میتوانی واضح تر سخن بگویی?|
[ترجمه آرشا] میتوانید روشنتر بگوید؟|
[ترجمه CRS.Abreit] آیا می توانید به وضوح صحبت کنید؟|
[ترجمه گوگل] میشه واضح تر صحبت کنی؟[ترجمه ترگمان] میتونی واضح تر صحبت کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to communicate using words and with one's voice.
• مترادف: talk
• مشابه: communicate
• مترادف: talk
• مشابه: communicate
- I will speak with him about the matter after the meeting.
[ترجمه گوگل] بعد از جلسه با او در مورد این موضوع صحبت خواهم کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از جلسه با او صحبت خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از جلسه با او صحبت خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He decided he would speak to his parents about his decision that evening.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت که آن شب با والدینش درباره تصمیمش صحبت کند
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت که آن شب با والدینش راجع به تصمیم او صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت که آن شب با والدینش راجع به تصمیم او صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She often spoke of the wonderful times she'd spent with her grandparents.
[ترجمه گوگل] او اغلب از اوقات فوق العاده ای که با پدربزرگ و مادربزرگش گذرانده بود صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان] او اغلب درباره زمان هایی که با پدربزرگ و مادربزرگش گذرانده بود سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او اغلب درباره زمان هایی که با پدربزرگ و مادربزرگش گذرانده بود سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to deliver a speech, address, or lecture.
• مترادف: declaim, lecture, talk
• مشابه: discourse, harangue, orate, preach, sermonize, speechify
• مترادف: declaim, lecture, talk
• مشابه: discourse, harangue, orate, preach, sermonize, speechify
- He will speak at our graduation.
[ترجمه گوگل] او در جشن فارغ التحصیلی ما صحبت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] اون توی مراسم فارغ التحصیلی ما حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون توی مراسم فارغ التحصیلی ما حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to communicate a message by any means.
• مشابه: comment, communicate, tell
• مشابه: comment, communicate, tell
- Her efforts speak for themselves.
[ترجمه گوگل] تلاش های او گویای خود هستند
[ترجمه ترگمان] تلاش های او برای خودشان حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تلاش های او برای خودشان حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her smile spoke suggestively to him.
[ترجمه گوگل] لبخندش به او صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] لبخند او طوری بود که گویی او را مخاطب ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لبخند او طوری بود که گویی او را مخاطب ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to take part in conversation.
• مترادف: converse, talk
• مشابه: chat, chew the fat, chitchat, communicate, confab, confabulate, discourse
• مترادف: converse, talk
• مشابه: chat, chew the fat, chitchat, communicate, confab, confabulate, discourse
- He interrupted as we were speaking.
[ترجمه گوگل] وقتی داشتیم صحبت می کردیم حرفش را قطع کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی داشتیم حرف می زدیم او حرفش را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی داشتیم حرف می زدیم او حرفش را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two of them were speaking very intently at a table by themselves.
[ترجمه گوگل] هر دوی آنها پشت یک میز به تنهایی با هم صحبت می کردند
[ترجمه ترگمان] هر دو با دقت به می زی در کنار میز نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر دو با دقت به می زی در کنار میز نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: speakable (adj.)
مشتقات: speakable (adj.)
• (1) تعریف: to say in one's usual voice.
• مترادف: say, utter
• مشابه: articulate, call, pronounce, sound, state
• مترادف: say, utter
• مشابه: articulate, call, pronounce, sound, state
- She spoke my name.
[ترجمه گوگل] او نام من را به زبان آورد
[ترجمه ترگمان] اون اسم منو گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون اسم منو گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to communicate in.
• مترادف: talk
• مشابه: communicate in, converse in, pronounce, shape, utter
• مترادف: talk
• مشابه: communicate in, converse in, pronounce, shape, utter
- He is able to speak German.
[ترجمه گوگل] او می تواند آلمانی صحبت کند
[ترجمه ترگمان] او می تواند آلمانی صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می تواند آلمانی صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to express.
• مترادف: communicate, convey, express
• مشابه: disclose, divulge, impart, relate, reveal, say, state, tell, voice
• مترادف: communicate, convey, express
• مشابه: disclose, divulge, impart, relate, reveal, say, state, tell, voice
- They spoke the truth.
[ترجمه گوگل] آنها حقیقت را گفتند
[ترجمه ترگمان] اونا حقیقت رو گفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اونا حقیقت رو گفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید