spat

/ˈspæt//spæt/

معنی: مرافعه، تف کرد، حلزون خوراکی خیلی کوچک، بچهحلزون، کشمکش کردن
معانی دیگر: (نادر) سیلی، ضربه (با کف دست)، (صدای سیلی) شپلق، درق، (عامیانه) مشاجره (سر چیز بچگانه)، دعوا، کدورت زودگذر، (نادر) سیلی زدن، (با صدای سیلی یا شپلق) زدن، زنگال، پوشش مچ پا، زمان گذشته و اسم مفعول: spit، بچه حلزون (ها)، p : زمان ماضی فعل spit، به سی  کشید، سورا  کرد، n : حلزون خوراکی خیلی کوچک، سیلی، سیلی زدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a short, insignificant quarrel.
مترادف: misunderstanding, tiff
مشابه: bicker, fuss, miff, skirmish

- The two were not speaking to each other, and it was obvious that they'd been having a spat.
[ترجمه گوگل] آن دو با هم صحبت نمی کردند و معلوم بود که با هم اختلاف داشتند
[ترجمه ترگمان] دو نفر با هم حرف نمی زدند، و معلوم بود که دارند تف می اندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a spattering sound, like that made by large raindrops.
مترادف: spatter, splash
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: spats, spatting, spatted
(1) تعریف: to engage in a short, insignificant quarrel.
مترادف: bicker, squabble
مشابه: argue, clash, disagree, dispute, fight, hassle, quarrel, scrap, spar, wrangle

(2) تعریف: to strike with a spattering or splashing sound.
مترادف: spatter
مشابه: plash, slap, slosh
( verb )
• : تعریف: a past tense and past participle of spit
اسم ( noun )
• : تعریف: (often pl.) a short cloth or leather covering worn over the top of the shoe and around the ankle, and usu. fastened with a strap under the shoe; gaiter.
اسم ( noun )
• : تعریف: a young oyster or other shellfish.

جمله های نمونه

1. she spat out her words of criticism
حرف های انتقاد آمیز خود را با خشم گفت.

2. the baby spat his food out onto my lap
کودک خوراک خود را روی دامن من بالا آورد.

3. the cat spat at the dog
گربه به سگ هیس هیس کرد.

4. the eggs spat in the pan
تخم مرغ ها در ماهیتابه جلز ولز می کردند.

5. we ate grapes and spat the seeds at each other
انگور می خوردیم و هسته های آن را به هم تف می کردیم.

6. the old man frowned and spat out an oath
پیرمرد اخم کرد و فحش داد.

7. The blood was spat out of his mouth.
[ترجمه گوگل]خون از دهانش خارج شد
[ترجمه ترگمان]خون از دهانش جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nick rolled down his window and spat.
[ترجمه گوگل]نیک پنجره اش را پایین کشید و تف کرد
[ترجمه ترگمان]نیک از پنجره پایین غلتید و تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bob Ewell spat contemptuously right in the lawyer's face.
[ترجمه گوگل]باب ایول به طرز تحقیرآمیزی درست به صورت وکیل تف کرد
[ترجمه ترگمان]باب Ewell با تحقیر به صورت وکیل تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He took a little cake and spat it out.
[ترجمه گوگل]کیک کوچکی برداشت و تف کرد بیرون
[ترجمه ترگمان]کمی کیک برداشت و آن را تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She looked at him with eyes that spat venom.
[ترجمه گوگل]با چشمانی به او نگاه کرد که زهر می ریزد
[ترجمه ترگمان]او با چشمانی که از نیش باز شده بود به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He spat out angry words at his tormentors.
[ترجمه گوگل]او کلمات خشم آلود را به شکنجه گران خود می گفت
[ترجمه ترگمان]با خشم بر tormentors خود تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A group of fans spat on the players as they left the field.
[ترجمه گوگل]گروهی از هواداران هنگام خروج از زمین به روی بازیکنان آب دهان انداختند
[ترجمه ترگمان]گروهی از هواداران در حین خروج از زمین بازی روی بازیکنان تف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The cat spat at the dog.
[ترجمه گوگل]گربه به سگ تف کرد
[ترجمه ترگمان]گربه روی سگ تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cat arched its back and spat at the dog.
[ترجمه گوگل]گربه کمرش را قوس داد و به سگ تف کرد
[ترجمه ترگمان]گربه خم شد و روی سگ تف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرافعه (اسم)
quarrel, case, suit, cause, trial, lawsuit, spat, contestation

تف کرد (اسم)
spat

حلزون خوراکی خیلی کوچک (اسم)
spat

بچه حلزون (اسم)
spat

کشمکش کردن (فعل)
war, scuffle, spat

انگلیسی به انگلیسی

• minor quarrel; light slap; gaiter that covers the instep and ankle and is fastened to a shoe by a strap under the heel; young oyster or other shellfish
quarrel; slap lightly; deposit eggs, produce spawn (of shellfish)
spat is the past tense and past participle of spit.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A petty quarrel or argument 💬
🔍 مترادف: Tiff
✅ مثال: The couple had a minor spat over where to go for dinner.
گتر کفش
برای مثال
White Spats
گتر سفید
بگومگو. تف کردن، مشاجره
مثال:
He took a little cake and spat it out.
او یک کمی کیک برداشت و آن را تف کرد.
He spat out, "Send, I'm a battleship. Change course 20 degrees.
او مشاجره کرد: سند، من یک کشتی جنگی ام. مسیر را ۲۰ درجه تغییر بده.
Noun
✔️ مرافعه - مشاجره ( سر چیز بچگانه ) - دعوا - کدورت زودگذر
e. g.
China to curb graphite exports in latest trade spat
▪️▪️▪️
China tightens export controls on battery - making graphite
▪️▪️▪️
China to tighten exports of key battery material graphite
Spat is a past tense and past participle of spit
a short argument, usually about something that is not important/ an argument about something not important
بحث و مشاجره کوتاه و مختصر درباره موضوعی نه چندان مهم، جدل، بگو مگو
This was a spat, not a serious fight
...
[مشاهده متن کامل]

She was having a spat with her brother about who should do the washing up
The public spat followed days of behind - the - scenes diplomatic discussions in which Biden and other U. S. officials expressed their concerns over the judicial reform plan to Netanyahu and other Israel leaders

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/spat?q=spat
spat out یعنی سریع و با عصبانیت چیزی گفتن
to say something quickly and angrily
بحث و مشاجره
بگو مگو ، جر و بحث، مشاجره، دعوا مرافعه
Bickering, argument, quarrel, tiff, squabble over trivial matters
سانسور شدن
lover's spat
بگو مگوی یک زوج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس