spastic

/ˈspæstɪk//ˈspæstɪk/

معنی: مبتلا به فلج تشنجی، تشنجی، انقباضی
معانی دیگر: وابسته به یا ایجاد شده توسط انقباض عضلانی یا قولنج، اسپاسمی، وابسته به فلج اسپاسمی (یا فلج ترنجشی)، spastical انقباضی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: spastically (adv.)
• : تعریف: of, relating to, or afflicted by spasms.

جمله های نمونه

1. METHODS:Totally 144 stroke patients with spastic paralysis were randomly divided into two groups.
[ترجمه گوگل]روش کار: در مجموع 144 بیمار سکته مغزی مبتلا به فلج اسپاستیک به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند
[ترجمه ترگمان]روش ها: در مجموع ۱۴۴ بیمار مبتلا به فلج spastic به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Objective:Of electro-acupuncture to stimulate the tendon junction of spastic paralysis in stroke treatment.
[ترجمه گوگل]هدف: استفاده از طب سوزنی الکتریکی برای تحریک محل اتصال تاندون فلج اسپاستیک در درمان سکته مغزی
[ترجمه ترگمان]هدف: از الکترو طب سوزنی برای تحریک اتصال رگ spastic در درمان سکته مغزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Results: The recovery rate of spastic paralysis of cerebral apoplexy was 9 5% among 106 cases.
[ترجمه گوگل]یافته‌ها: میزان بهبودی فلج اسپاستیک آپوپلکسی مغزی در بین 106 مورد 5/9 درصد بود
[ترجمه ترگمان]نتایج: میزان بازیابی سکته مغزی ناشی از سکته مغزی در بین ۱۰۶ مورد، ۹ % بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Various denervative procedures for spastic bladder were introduced and their treatment results were critically reviewed. There are two kinds of denervative procedures.
[ترجمه گوگل]روش‌های عصب‌زدایی مختلف برای مثانه اسپاستیک معرفی شد و نتایج درمان آن‌ها مورد بررسی انتقادی قرار گرفت دو نوع روش عصب کشی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]دستورالعمل های مختلفی برای مثانه spastic معرفی شد و نتایج درمانی آن ها به شدت مورد بررسی قرار گرفت دو نوع روش denervative وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Methods 20 children with spastic diplegia were treated with FES. They were assessed with the sEMG and the clinical assessment before and after treatment.
[ترجمه گوگل]Methods20 کودک مبتلا به دیپلژی اسپاستیک با FES تحت درمان قرار گرفتند آنها با sEMG و ارزیابی بالینی قبل و بعد از درمان ارزیابی شدند
[ترجمه ترگمان]روش های ۲۰ کودک با spastic diplegia با FES تیمار شدند آن ها قبل و بعد از درمان با the و ارزیابی بالینی ارزیابی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The overactive spastic type of constipation is probably much more common than the atonic lazy kind.
[ترجمه گوگل]نوع اسپاستیک بیش فعال یبوست احتمالاً بسیار شایع تر از نوع تنبل آتونیک است
[ترجمه ترگمان]نوع spastic بیش فعال of احتمالا بسیار رایج تر از نوع تنبلی atonic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Result: Theres spastic significance between the two groups of operation signs.
[ترجمه گوگل]نتیجه: بین دو گروه از علائم عمل، معنی‌داری اسپاستیک وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نتیجه: تفاوتی میان دو گروه از نشانه های عملیات وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He felt the quick, liquid, spastic lurching of the gun against his shoulder.
[ترجمه گوگل]او صدای سریع، مایع و اسپاستیک اسلحه را روی شانه‌اش احساس کرد
[ترجمه ترگمان]او احساس کرد که از روی شانه بالا و پایین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Conclusions: the electric acupuncture combined with rehabilitation training have active treatment to Spastic Paralysis after cerebral infarction, it can improve the living quality effectively.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: طب سوزنی الکتریکی همراه با آموزش توانبخشی درمان فعالی برای فلج اسپاستیک پس از انفارکتوس مغزی دارد و می‌تواند کیفیت زندگی را به طور موثر بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: طب سوزنی الکتریکی ترکیب شده با آموزش توان بخشی، درمان فعالی به spastic Paralysis پس از infarction مغزی دارد که می تواند کیفیت زندگی را به طور موثر بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Objective :To detect the relationships between twitch muscle fibre and sympathetic nerve on central spastic palsy rats.
[ترجمه گوگل]هدف: شناسایی روابط فیبر عضلانی کشنده و عصب سمپاتیک در موش‌های صحرایی فلج اسپاستیک مرکزی
[ترجمه ترگمان]هدف: برای تشخیص رابطه بین عضلات ماهیچه twitch و عصب sympathetic بر روی rats palsy مرکزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Conclusion: Acupuncture and rehabilitation training were effective in preventing and treating the symptoms of spastic paralysis.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: آموزش طب سوزنی و توانبخشی در پیشگیری و درمان علائم فلج اسپاستیک مؤثر بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: طب سوزنی و آموزش توان بخشی در پیش گیری و درمان علائم فلج spastic موثر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Objective To investigate the improvement of the surgical treatment effect on cerebral palsy with spastic diplegia by performing modified surgeries since 200
[ترجمه گوگل]هدف بررسی بهبود اثر درمان جراحی در فلج مغزی با دیپلژی اسپاستیک با انجام جراحی های اصلاح شده از سال 200
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی بهبود تاثیر جراحی جراحی بر فلج مغزی با انجام جراحی های اصلاح شده از سال ۲۰۰
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Objective To observe the clinical effects of Botulinum toxin A(BTX-A) injection on children with spastic diplegia.
[ترجمه گوگل]هدف: مشاهده اثرات بالینی تزریق سم بوتولینوم A(BTX-A) بر روی کودکان مبتلا به دیپلژی اسپاستیک
[ترجمه ترگمان]هدف از مشاهده اثرات بالینی سم botulinum A (BTX - A)به کودکان مبتلا به spastic diplegia
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. AIM: To explore the effects of botulinum toxin A in improving the abduction activity of carpometacarpal joint of thumb and spasm in spastic cerebral palsy patients with adduction deformity thumb.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اثرات سم بوتولینوم A در بهبود فعالیت ابداکشن مفصل کارپومتاکارپ شست و اسپاسم در بیماران فلج مغزی اسپاستیک با تغییر شکل شست
[ترجمه ترگمان]AIM: برای بررسی اثرات سم botulinum A در بهبود فعالیت آدم ربایی مفصل شست و تشنج در بیماران مبتلا به فلج مغزی مبتلا به نقص بدنی adduction
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبتلا به فلج تشنجی (اسم)
spastic

تشنجی (صفت)
jerky, spastic, spasmodic

انقباضی (صفت)
spastic

انگلیسی به انگلیسی

• one who suffers from spastic paralysis
of or pertaining to spasms; contracting involuntarily; suffering from spastic paralysis
a spastic is a person who is born with a disability which makes it difficult for them to control their muscles.

پیشنهاد کاربران

someone who is extremely hyperactive, overly excited, or erratic in their behavior.
فردی که به شدت بیش فعال، بیش از حد هیجان زده یا در رفتار خود نامنظم است.
همچنین می توان از آن برای توصیف چیزی که آشفته یا بی نظم است استفاده کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
The kids were so spastic after eating all that sugar.
In a conversation about a party, someone might say, “It was a spastic night, everyone was dancing and having a great time. ”
A person might describe a situation as, “The office was spastic during the last hour before the deadline, everyone was rushing to finish their work. ”

بپرس