1. fireflies were sparking in the darknessحشرات شبتاب در تاریکی می درخشیدند.2. her eyes were sparking with furyشراره های خشم از چشمانش می بارید.
خود نما (صفت)airy, showy, ostentatious, posing, sparking, foppish, blatant, cocky, jaunty, grandstanding, hot-shot, la-di-da, posturing, priggish
[برق و الکترونیک] جرقه زنی تخلیه جرقه ای خواسته یا تصادفی، مانند آنچه که بین جاروبکهاو کموتاتورهای ماشین دوار، بین اتصالهای رله یا سوییچ یا در هر نقطه دیگری که مدار حامل جریان باز می شود . به وجود می آید .[ریاضیات] جرقه ی فلزی، شراره ی فلزی
وسوسه انگیز، افسونگردرخشانآب گاز دار میشه sparkling water نه sparking waterبر انگیختنجرقه زدن برقگاز دار مثل sparking water آب گاز داردر بعضی جملات به معنای درخشندگی میباشد+ عکس و لینک