sparing

/ˈsperɪŋ//ˈspeərɪŋ/

معنی: کم، ناچیز، صرفه جو، مضایقه کننده
معانی دیگر: بخشاینده (رجوع شود به: spare)، مقتصد، مختصر، ممسک، پس اندازکن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: sparingly (adv.), sparingness (n.)
(1) تعریف: careful or restrained, as in the use of money or goods; frugal; thrifty (often fol. by in or of).
مترادف: careful, economical, frugal, thrifty
متضاد: profuse, unsparing
مشابه: chary, miserly, niggardly, parsimonious, penurious, stingy, tightfisted

- We were sparing of our supplies.
[ترجمه گوگل] ما از وسایل خود صرفه جویی می کردیم
[ترجمه ترگمان] ما از آذوقه مون استفاده کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: scanty or meager; limited.
مترادف: limited, meager, scanty
متضاد: lavish, unsparing
مشابه: frugal, niggardly, restricted, scant, skimpy, spare, stingy

- a sparing use of makeup
[ترجمه گوگل] استفاده کم از آرایش
[ترجمه ترگمان] یک استفاده ساده از آرایش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: lenient, merciful, or forbearing.
مترادف: clement, forbearing, forgiving, indulgent, lenient, merciful
متضاد: unsparing
مشابه: benignant, compassionate, easy, kind, kindly, permissive, sympathetic, tolerant

جمله های نمونه

1. Her sparing use of make-up only seemed to enhance her classically beautiful features.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که استفاده کم‌آرام او از آرایش تنها ویژگی‌های زیبای کلاسیک او را افزایش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]استفاده از آرایش او تنها به نظر می رسید که خطوط چهره زیبایش را بالا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My dear roommate, thank you for sparing my life.
[ترجمه گوگل]هم اتاقی عزیزم، ممنون که جانم را بخشیدی
[ترجمه ترگمان]هم اتاقی عزیزم ممنون که جونم رو نجات دادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sparing is a great revenue.
[ترجمه گوگل]صرفه جویی یک درآمد عالی است
[ترجمه ترگمان]درآمد زایی یک درآمد عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was always sparing with his praise.
[ترجمه گوگل]او همیشه در تعریف و تمجید خود کم می آورد
[ترجمه ترگمان]همیشه از این تعریف و تمجید خوشش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm sure she won't mind sparing us a little of her time.
[ترجمه محمد] مطمئنم که او بدش نمی آید که کمی از وقتش را برای ما صرف کند.
|
[ترجمه گوگل]مطمئنم که او بدش نمی آید که کمی از وقتش را برای ما صرف کند
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او ناراحت نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Just tell me the truth. Don't worry about sparing my feelings.
[ترجمه گوگل]فقط حقیقت را به من بگو نگران در امان ماندن از احساسات من نباش
[ترجمه ترگمان]فقط حقیقت رو بهم بگو نگران احساسات من نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Doctors now advise only sparing use of such creams.
[ترجمه گوگل]پزشکان در حال حاضر فقط استفاده کم از چنین کرم هایی را توصیه می کنند
[ترجمه ترگمان]پزشکان در حال حاضر تنها توصیه می کنند که از چنین کرم های ضد آفتاب استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Be sparing with the butter as we don't have much left.
[ترجمه ندا] کمتر کره بخور یا مصرف کن چون داره تموم میشه
|
[ترجمه گوگل]در مورد کره صرف نظر کنید چون چیز زیادی نداریم
[ترجمه ترگمان]با کره، همان طور که خیلی از ما باقی نمانده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We must be sparing with our resources.
[ترجمه گوگل]ما باید در منابع خود صرفه جویی کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید از منابع خودمون استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was a tough inquisitor, not sparing his own side, as Labour ministers complained.
[ترجمه گوگل]همانطور که وزرای کار شکایت کردند، او یک بازپرس سرسخت بود و از طرف خود دریغ نمی کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که وزیران کارگر شکایت داشتند، او یک دستگاه تفتیش عقاید محکم بود، نه به نفع خودش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Flanner is rather sparing about details of Picasso's personal life, knowing it to be so extensively documented.
[ترجمه گوگل]فلانر نسبت به جزئیات زندگی شخصی پیکاسو احتیاط می کند، زیرا می داند که به طور گسترده مستند شده است
[ترجمه ترگمان]Flanner نسبت به جزئیات زندگی شخصی پیکاسو بسیار حساس است و دانستن آن به شدت مستند شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In this study, a standard bone sparing dose of oral oestrogen was used.
[ترجمه گوگل]در این مطالعه از یک دوز استاندارد استروژن خوراکی برای حفظ استخوان استفاده شد
[ترجمه ترگمان]در این مطالعه یک استخوان استاندارد از میزان هورمون استروژن به کار گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is far too sparing for a bumble bee.
[ترجمه گوگل]این برای یک زنبور عسل بسیار کم است
[ترجمه ترگمان]این کار برای یک زنبور عسل بیش از حد پهن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jack and I felt that sparing our parents needless anxiety was an important step in becoming adults.
[ترجمه گوگل]جک و من احساس کردیم که در امان ماندن از اضطراب بی مورد والدین گام مهمی در بزرگسالی است
[ترجمه ترگمان]من و جک احساس کردیم که صرفه جویی در اضطراب والدین ما یک قدم مهم در تبدیل شدن به بزرگ ترها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But he was most sparing with the anger on celluloid: would rather fake it than summon it up.
[ترجمه گوگل]اما او نسبت به عصبانیت از سلولوئید بسیار کم احتیاط می کرد: ترجیح می دهد آن را جعل کند تا اینکه آن را احضار کند
[ترجمه ترگمان]اما او بیش از همه با خشم در celluloid بود؛ ترجیح می داد آن را جعل کند تا آن را فرا بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

صرفه جو (صفت)
parsimonious, frugal, inexpensive, provident, providential, thrifty, sparing, penny-wise

مضایقه کننده (صفت)
sparing

انگلیسی به انگلیسی

• economical, thrifty, frugal; meager, limited; lenient
if you are sparing with something, you use it or give it only in very small quantities.

پیشنهاد کاربران

محافظ، مواظب، نگهدارنده، کم، ناچیز، صرفه جو، مضایقه کننده، ممسک، پس انداز کن .
Iran Army sparing no efforts to counter any threats
ارتش ایران برای مقابله با تهدیدات از هیچ تلاشی دریغ نمی کند
منابع• https://en.mehrnews.com/news/176368/Iran-Army-sparing-no-efforts-to-counter-any-threats
sparing use of something
مصرف ناچیز چیزی
For Example: sparing use of energy reserves should tend to extend life. ( Cam 8 Test3 Passage 3 )
نجات دادن
Thank you for sparing me
برای نجات دادنم ممنونم.
خساست به خرج دادن/ استفاده ی محدود و کم از چیزی/دقیق و محتاط هنگام استفاده/صرفه جو، مقتصد، حسابگر
صرفه جویی
نگهدارنده

بپرس