اسم ( noun )
• (1) تعریف: the extent, stretch, or reach between two points or limits.
• مترادف: distance, length
• مشابه: extent, size
• مترادف: distance, length
• مشابه: extent, size
- The span of the waterfall at its crest is over one hundred feet.
[ترجمه آرپناهی] ارتفاع ابشار موجود بر روی قله ی آن بیشتر از صد پا است.|
[ترجمه گوگل] دهانه آبشار در تاج آن بیش از صد فوت است[ترجمه ترگمان] فاصله آبشار در crest بالای یک صد متری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the length of time during which something exists.
• مترادف: duration, length, term
• مترادف: duration, length, term
- She'd seen many changes in the world during the long span of her life.
[ترجمه گوگل] او در طول مدت طولانی زندگی خود تغییرات زیادی را در جهان دیده بود
[ترجمه ترگمان] او تغییرات زیادی در دنیا در طول مدت طولانی زندگیش دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تغییرات زیادی در دنیا در طول مدت طولانی زندگیش دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the section of a bridge, trestle, or the like between two supports.
- On November 7, 1940, the span of the Tacoma Bridge began to bend and sway; soon after, it broke apart and collapsed.
[ترجمه گوگل] در 7 نوامبر 1940، دهانه پل تاکوما شروع به خم شدن و نوسان کرد کمی بعد از هم پاشید و فرو ریخت
[ترجمه ترگمان] در ۷ نوامبر ۱۹۴۰، طول پل تاکوما شروع به خم شدن و نوسان کرد؛ خیلی زود بعد از آن، از هم پاشید و فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در ۷ نوامبر ۱۹۴۰، طول پل تاکوما شروع به خم شدن و نوسان کرد؛ خیلی زود بعد از آن، از هم پاشید و فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the distance from the end of the little finger to the end of the thumb when the hand is fully spread out, or approximately nine inches, sometimes used as a unit of measure.
- A concert pianist must have an ample span.
[ترجمه گوگل] یک پیانیست کنسرت باید گستره وسیعی داشته باشد
[ترجمه ترگمان] نوازنده پیانوی کنسرت باید دامنه وسیعی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نوازنده پیانوی کنسرت باید دامنه وسیعی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the distance from one wing tip to the other on an airplane or bird; wingspan; wingspread.
• مترادف: wingspan, wingspread
• مترادف: wingspan, wingspread
- A bald eagle can have a span of eight feet.
[ترجمه گوگل] یک عقاب طاس می تواند هشت فوت طول داشته باشد
[ترجمه ترگمان] یک عقاب کچل می تواند ۸ فوت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک عقاب کچل می تواند ۸ فوت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spans, spanning, spanned
حالات: spans, spanning, spanned
• (1) تعریف: to extend, stretch, or reach over or across (space or time).
• مترادف: bridge, cross, traverse
• مشابه: arch, extend, extend over, reach over, stretch, stretch over, vault
• مترادف: bridge, cross, traverse
• مشابه: arch, extend, extend over, reach over, stretch, stretch over, vault
- The old bridge that spans the river is made of iron.
[ترجمه شه] پل قدیمی که روی رودخانه کشیده شده از آهن ساخته شده است.|
[ترجمه گوگل] پل قدیمی که بر روی رودخانه قرار دارد از آهن ساخته شده است[ترجمه ترگمان] پل قدیمی که رودخانه را پوشانده است از آهن ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her life spanned nearly a century.
[ترجمه گوگل] زندگی او نزدیک به یک قرن طول کشید
[ترجمه ترگمان] زندگی او تقریبا یک قرن طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندگی او تقریبا یک قرن طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to measure with or as if with an outspread hand.
• مشابه: measure
• مشابه: measure
- The farmer spanned the height of the horse.
[ترجمه NaZz] کشاورز اندازه قد اسب را گرفت|
[ترجمه گوگل] کشاورز قد اسب را دراز کرد[ترجمه ترگمان] کشاورز از ارتفاع اسب بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to place or provide a bridge across.
• مترادف: bridge
• مشابه: vault
• مترادف: bridge
• مشابه: vault
- The soldiers spanned the river in a few days, using young felled trees and vines.
[ترجمه گوگل] سربازان با استفاده از درختان جوان قطع شده و درختان انگور در عرض چند روز رودخانه را طی کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان در عرض چند روز با استفاده از درختان و پیچک های جوان از رودخانه عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازان در عرض چند روز با استفاده از درختان و پیچک های جوان از رودخانه عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to surround with the hand or hands.
• مشابه: hold
• مشابه: hold
- Her dance partner spanned her waist and pulled her up into the air.
[ترجمه گوگل] شریک رقص او کمرش را گرفت و او را به هوا کشید
[ترجمه ترگمان] هم رقص رقصش از روی کمرش می گذشت و او را به هوا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هم رقص رقصش از روی کمرش می گذشت و او را به هوا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a pair of mules, horses, oxen, or the like, hitched and driven together.
• مشابه: team, yoke
• مشابه: team, yoke