• (1)تعریف: a form of pasta made in long thin strings, usu. served with a meat, tomato, or other sauce.
• (2)تعریف: a narrow tube of insulating material, used around bare electrical wire.
جمله های نمونه
1. Boil plenty of salted water, then add the spaghetti.
[ترجمه گوگل]مقدار زیادی آب نمک بجوشانید سپس اسپاگتی را اضافه کنید [ترجمه ترگمان]مقدار زیادی آب شور را حرارت دهید و سپس اسپاگتی را اضافه کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Spaghetti is one of my favorite foods.
[ترجمه گوگل]اسپاگتی یکی از غذاهای مورد علاقه من است [ترجمه ترگمان]اسپاگتی یکی از غذاهای محبوب من است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He's a dab hand at cooking spaghetti.
[ترجمه گوگل]او در پختن اسپاگتی مهارت دارد [ترجمه ترگمان]او در حال پختن اسپاگتی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She ate three platefuls of spaghetti.
[ترجمه ؟؟؟] آن خانم سه بشقاب پر از اسپاگتی را خورد
|
[ترجمه گوگل]او سه بشقاب اسپاگتی خورد [ترجمه ترگمان]اون سه تا از اسپاگتی رو خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Can you drain the spaghetti, please ?
[ترجمه منوچهر تیموری] می شه ماکارونی را ابکش کنی لطفا؟
|
[ترجمه گوگل]لطفا اسپاگتی را آبکش کنید؟ [ترجمه ترگمان]میشه اسپاگتی رو خشک کنی، لطفا؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. If you're very hungry a double helping of spaghetti should fit the bill!
[ترجمه منوچهر تیموری] اگر خیلی گرسنه ای، دو پرس ماکارونی برای ات خوب است.
|
[ترجمه گوگل]اگر خیلی گرسنه هستید، باید اسپاگتی را دو برابر کنید! [ترجمه ترگمان]اگر خیلی گرسنه هستید که به اسپاگتی کمک می کنید باید صورت حساب را جا به جا کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]خوردن اسپاگتی می تواند یک تجارت کثیف باشد [ترجمه ترگمان]خوردن اسپاگتی می تواند یک کسب وکار شلوغ باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She ate three plates of spaghetti and a dessert? That's impossible. I don't believe it!
[ترجمه گوگل]او سه بشقاب اسپاگتی و یک دسر خورد؟ غیرممکن است من باور نمی کنم! [ترجمه ترگمان]اون سه تا بشقاب ماکارونی و دسر خورده؟ غیر ممکنه باور نمی کنم! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Nicholas ate a dish of spaghetti.
[ترجمه گوگل]نیکلاس یک ظرف اسپاگتی خورد [ترجمه ترگمان] نیکولاس \"یه ظرف ماکارونی خورد\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Is the spaghetti ready yet, Dad?
[ترجمه گوگل]بابا هنوز اسپاگتی آماده است؟ [ترجمه ترگمان]اسپاگتی هنوز آماده اس، بابا؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I don't like tinned tomatoes/spaghetti/milk.
[ترجمه گوگل]من گوجه فرنگی/اسپاگتی/شیر کنسرو شده را دوست ندارم [ترجمه ترگمان]من tomatoes tinned \/ اسپاگتی \/ شیر را دوست ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He poked at the spaghetti with a fork.
[ترجمه گوگل]با چنگال به اسپاگتی کوبید [ترجمه ترگمان] با چنگال به اسپاگتی ضربه زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Melissa piled spaghetti onto her plate.
[ترجمه گوگل]ملیسا اسپاگتی را روی بشقابش ریخت [ترجمه ترگمان]ملیسا اسپاگتی رو روی بشقابش ریخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Stephen ate three plates of spaghetti.
[ترجمه گوگل]استفن سه بشقاب اسپاگتی خورد [ترجمه ترگمان]استفن سه بشقاب اسپاگتی خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Spaghetti, lasagne, vermicelli, ravioli and canneloni are all types of pasta.
[ترجمه گوگل]اسپاگتی، لازانیا، ورمیشل، راویولی و کانلونی همه انواع پاستا هستند [ترجمه ترگمان]اسپاگتی، ماکارونی، vermicelli و ravioli همه نوع پاستا هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
رشته فرنگی (اسم)
vermicelli, macaroni, noodle, noodles, spaghetti
اسپاگتی (اسم)
spaghetti
خوراک رشته فرنگی (اسم)
spaghetti
تخصصی
[سینما] فیلم فشرده درون دوربین (واژه ایتالیایی )
انگلیسی به انگلیسی
• pasta made from a paste of wheat flour that has been formed into long slender strings spaghetti is a type of pasta. it looks like long pieces of string and is usually served with a sauce.
پیشنهاد کاربران
اسپاگتی مثال: a plate of spaghetti یک بشقاب اسپاگتی
spaghetti ( n ) ( spəˈɡɛt̮i ) =pasta in the shape of long thin pieces that look like string when they are cooked
سپاگری نیست
طولانی و بلند
یعنی ماکارونی. . .
Spaghetti یعنی ماکارونی ، اسپاگتی
spaghetti ( علوم و فنّاوری غذا ) واژه مصوب: رِشتار تعریف: نوعی خمیراک به شکل رشتههای نازک و طویل بدون سوراخ که مادۀ خام خوراک اسپاگتی است