spacey

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: spacier, spaciest
(1) تعریف: disoriented because of using a drug; spaced out.

(2) تعریف: eccentric; unrealistic.

جمله های نمونه

1. I felt tired and kind of spacey.
[ترجمه گوگل]احساس خستگی می کردم و به نوعی فضای خالی را احساس می کردم
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی و خستگی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Spacey transferred there his senior year from Canoga Park High.
[ترجمه گوگل]اسپیسی سال آخر خود را از Canoga Park High به آنجا منتقل کرد
[ترجمه ترگمان]Spacey سال آخر دبیرستان را از دبیرستان Canoga منتقل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is tense, tired, spacey, wide awake.
[ترجمه گوگل]او پرتنش، خسته، فضایی، بیدار است
[ترجمه ترگمان]عصبی، خسته، spacey، و کاملا بیدار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Angela's kind of spacey, isn't she?
[ترجمه گوگل]آنجلا به نوعی فضایی است، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]آنجلا \"یه جورایی spacey، مگه نه؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I saw Kevin Spacey recently when he was in Hong Kong performing Richard III and we are both excited for the release of the film.
[ترجمه گوگل]من اخیراً کوین اسپیسی را دیدم که در هنگ کنگ در حال اجرای ریچارد سوم بود و ما هر دو برای اکران فیلم هیجان زده هستیم
[ترجمه ترگمان]من کوین Spacey را اخیرا وقتی در هنگ کنگ بود را دیدم که ریچارد سوم را اجرا می کرد و هر دوی ما برای پخش فیلم هیجان زده هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Kevin Spacey and Sharon Stone emceed the ceremony.
[ترجمه گوگل]کوین اسپیسی و شارون استون در این مراسم شرکت کردند
[ترجمه ترگمان]کوین Spacey و شارون استون در این مراسم شرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. LL: Laura seemed so spacey. I think that maybe the doctors should lay off the painkillers.
[ترجمه گوگل]LL: لورا خیلی فضایی به نظر می رسید من فکر می کنم که شاید پزشکان باید مسکن ها را کنار بگذارند
[ترجمه ترگمان]حتما، لو را خیلی عصبانی به نظر می رسید من فکر می کنم که شاید دکترها باید مسکن رو خاموش کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr. Spacey is one of the biggest Hollywood actors to cross over into the booming Chinese film industry.
[ترجمه گوگل]آقای اسپیسی یکی از بزرگترین بازیگران هالیوود است که وارد صنعت پررونق فیلم چین شده است
[ترجمه ترگمان]آقای \"Spacey\" یکی از بزرگ ترین بازیگران هالیوود است که وارد صنعت فیلمسازی در چین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Recently, director Dayyan Eng brought Hollywood actor Kevin Spacey to China to shoot a bilingual comedy.
[ترجمه گوگل]به تازگی کارگردان Dayyan Eng بازیگر هالیوود کوین اسپیسی را برای فیلمبرداری یک کمدی دو زبانه به چین آورده است
[ترجمه ترگمان]به تازگی مهندس \"Dayyan مهندس\"، \"کوین Spacey\" (Kevin Spacey)، هنرپیشه هالیوودی را به چین آورد تا به یک کمدی دو زبانه شلیک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Kevin Spacey (pictured) plays a more convincing psychoboss. But his talents are wasted on a lame script.
[ترجمه گوگل]کوین اسپیسی (تصویر) نقش یک سایکوباس قانع‌کننده‌تر را بازی می‌کند اما استعدادهای او برای یک فیلمنامه لنگ هدر می رود
[ترجمه ترگمان]کوین Spacey (تصویر شده)نقش a را ایفا می کند اما استعدادهای او در یک فیلمنامه لنگ تلف می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Kevin Spacey has a lot of experience playing a classic Hollywood archetype: the evil executive.
[ترجمه گوگل]کوین اسپیسی تجربه زیادی در ایفای نقش یک کهن الگوی کلاسیک هالیوود دارد: مدیر شرور
[ترجمه ترگمان]کوین Spacey تجربه زیادی دارد که طرح اصلی کلاسیک هالیوود را بازی می کند: اجرایی شیطانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Actor Kevin Spacey, a "Social Network" executive producer, said talk of a bitter contest was "a silly conversation. "
[ترجمه گوگل]کوین اسپیسی بازیگر، تهیه کننده اجرایی «شبکه اجتماعی»، گفت که صحبت از یک مسابقه تلخ «مکالمه احمقانه ای بود»
[ترجمه ترگمان]کوین Spacey بازیگر، یکی از تولیدکنندگان اجرایی شبکه اجتماعی، گفت که صحبت از یک رقابت تلخ \"یک مکالمه احمقانه\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mr. Wu described Mr. Spacey as "the most generous actor I have worked with in my career. "
[ترجمه گوگل]آقای وو آقای اسپیسی را به عنوان "سخاوتمندترین بازیگری که در دوران حرفه ای خود با او کار کرده ام" توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]آقای وو \"آقای وو\" را به عنوان \"the بازیگر\" توصیف کرد که در حرفه خود کار کرده ام \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Great performances by Kevin Spacey, Zachary Quinto, Paul Bettany, and even Demi Moore.
[ترجمه گوگل]بازی های عالی کوین اسپیسی، زکاری کوئینتو، پل بتانی و حتی دمی مور
[ترجمه ترگمان]اجراهای بزرگ کوین Spacey، Zachary Quinto، پل Bettany و حتی دمی مور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I know that like so many of our students who remember your evening here on the stage with us, Kevin Spacey often looks to you, Jack Lemmon, for professional wisdom.
[ترجمه گوگل]من می دانم که مانند بسیاری از دانش آموزان ما که شب شما را در اینجا روی صحنه با ما به یاد می آورند، کوین اسپیسی اغلب به شما، جک لمون، برای خرد حرفه ای نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]من می دانم که مانند بسیاری از دانش آموزانی که عصر شما را در کنار ما به یاد دارند، کوین Spacey اغلب به شما نگاه می کند، جک Lemmon، برای دانش حرفه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• family name; kevin spacey (born 1959), american film actor
(also spelled spacy) confused, disoriented; spaced-out, bewildered (as from drug-use)

پیشنهاد کاربران

غرقه در خیالات شدن و یا در تفکر فرورفته رؤیا به بیداری و غیره و غیره مانند منگی و کندی در تفهیم و تفکر و سستی در عکس العمل های
"Spacey" means feeling or appearing as though you are in a daze or daydreaming, often with an absent - minded or distracted demeanor.
It can symbolize being out of touch with reality or having one's thoughts scattered, much like being lost in space.
...
[مشاهده متن کامل]

احساس یا ظاهر شدن به گونه ای که گویی در حالت خلسه یا رویاپردازی هستید، اغلب با رفتار یک فرد فراموش کار یا حواس پرت.
نماد بی ارتباطی با واقعیت یا پراکندگی افکار، شبیه به گم شدن در فضا.
مثال؛
He seemed spacey during the meeting, not really paying attention to what was being discussed.
After staying up all night, she felt incredibly spacey and had trouble concentrating.
The student was spacey, staring out the window instead of listening to the lecture.
مترادف: Distracted, absent - minded, dreamy
متضاد: Focused, attentive, alert

توهمی - نشئه ( در اثر مصرف مواد ) - خیالاتی - قطع ارتباط با واقعیت
فضایی
حواس پرت ، تمرکز نداشتن
توهمی، خیالاتی، دارای اوهام
عجیب و غیر عادی

بپرس