space

/ˈspeɪs//speɪs/

معنی: جا، دوره، فضا، وسعت، مساحت، فاصله، مدت معین، زمان کوتاه، حیز، فاصله دادن، فاصلهگذاشتن، در فضا جا دادن
معانی دیگر: اسپاش، گرزمان، سپهر، فراز آسمان (فرازمان)، گردون (دقیق تر: outer space)، کیهان، فضایی، اسپاشی، گرزمانی، سپهری، فرازمانی، کیهانی، (معمولا سه بعدی) جا، مکان، فراخه، گنجانه، مسافت، دوری، دورنا، فاصله ی زمانی، مدت، دیرند، پاس، (رادیو و تلویزیون و غیره) زمان برای آگهی بازرگانی، (ریاضی) فضا، فاصله دار کردن، (کامپیوتر و ماشین تحریر) فاصله بندی کردن، (روزنامه و غیره) جا برای آگهی، (عامیانه) آزادی عمل، خلوت، (موسیقی) فضا یا فاصله ی میان دو حامل، (چاپ و نگارش) فاصله ی میان دو واژه یا دو خط یا دو سطر، مهلت، فرصت، فاصله داشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the three-dimensional expanse containing the entire material world and its events.
مترادف: cosmos, universe

(2) تعریف: the area of the universe lying outside the earth's atmosphere and containing the stars, galaxies, and solar systems; outer space.
مترادف: cosmos, ether, outer space

(3) تعریف: an empty area or place.
مترادف: distance, opening, room
مشابه: blank, clear, gap, gape, vacancy

(4) تعریف: a two-dimensional area or expanse.
مترادف: area, room

(5) تعریف: a period of time.
مترادف: period, spell, stretch
مشابه: room

(6) تعریف: an area designated for a particular use.
مترادف: place, spot
مشابه: position

- Fill in the spaces on this form.
[ترجمه ترجمه ي امير حسين] بر روی این فرم پرکنین
|
[ترجمه گوگل] جاهای خالی این فرم را پر کنید
[ترجمه ترگمان] روی این فرم پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- my parking space
[ترجمه گوگل] جای پارک من
[ترجمه ترگمان] جای پارک من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: a place or seat.
مترادف: place, room, seat, spot

- Is there space on the next plane?
[ترجمه اصغر عابدی] آیا در هواپیمای بعدی جا هست
|
[ترجمه گوگل] آیا در هواپیمای بعدی فضا وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان] هواپیمای بعدی هم فضا هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: the empty place between printed words.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spaces, spacing, spaced
عبارات: space out
(1) تعریف: to arrange the spacing or spaces of.
مشابه: arrange, array, distribute, line up, order, organize, place, range, rank, set

(2) تعریف: to divide or keep separate.
مترادف: divide, separate
مشابه: part, split up, spread
صفت ( adjective )
مشتقات: spacer (n.)
(1) تعریف: of or relating to space.
مترادف: spatial

(2) تعریف: pertaining to the area of the universe lying outside the earth's atmosphere.
مشابه: astral, celestial, empyreal, empyrean, ethereal, extraterrestrial, sidereal, stellar, supernal

جمله های نمونه

1. space creatures
جانداران کیهانی،موجودات فضایی

2. space flight
پرواز فضایی

3. space out the lines so that the whole page is filled
فاصله ی سطور را بیشتر کن تا همه ی صفحه پر شود.

4. space rocket
موشک فضایی

5. space science has introduced many new words
علم فضا واژه های تازه ی فراوانی را رایج کرده است.

6. space suit
جامه ی فضایی

7. space the desks two meters apart
میزها را به فاصله ی دو متری از هم قرار بده.

8. space out
(واژه یا حروف یا سطر) دارای فاصله ی بیشتر کردن،فاصله دادن

9. a space of one dimension is a line and of two dimensions is a plane
فضای یک بعدی از یک خط و فضای دو بعدی از یک صفحه تشکیل شده است.

10. a space probe
کاوش فضا

11. in space technology they lag behind us by ten years
آنها در فنون فضانوردی ده سال از ما عقب هستند.

12. infinite space
فضا (بعد) نامتناهی

13. infinite space
فضای لایتناهی،سپهر بی پایان

14. interstellar space
فضای میان ستاره ای

15. middle space
فضای میانی

16. outer space
فضای برونی،برون فضا،فضا

17. parking space
جای پارک کردن (اتومبیل)

18. radio space is very expensive
آگهی رادیویی بسیار گران است.

19. the space capsule has a backup computer
کپسول فضایی دارای یک کامپیوتر زاپاس است.

20. the space is a mysterious infinity
فضا یک بیکران اسرارآمیز است.

21. unlimited space
فضای بی کران

22. will space anthropoids attack the earth?
آیا انسان نماهای فضا به کره ی زمین حمله خواهند کرد؟

23. empty space
جای خالی،مکان خالی،صندلی خالی

24. floor space
وسعت کف اطاق یا فروشگاه و غیره

25. living space
زیست جا،فضای حیاتی،جای زندگی

26. open space
فضای باز،جای باز

27. a beleaguered space program
برنامه ی فضایی که از هر سو با اشکال مواجه است

28. during the space of only five years
در یک مدت زمان فقط پنج سال

29. in a space of twenty kilometers the road rises fifty meters
در یک مسافت بیست کیلومتری ارتفاع جاده پنجاه متر زیاد می شود.

30. we lack space
ما جا کم داریم.

31. a hermetically sealed space
فضای تنگ بسته (کاملا بی روزنه)

32. beings from outer space
موجودات فضایی

33. comets hurtling in space at astounding speeds
ستاره های دنباله داری که در فضا با سرعت های شگفت انگیز می شتابند.

34. conquest of the space
دستیابی بر فضا

35. each country's air space
فضای هوایی هر کشور

36. earthlings' confrontation with space creatures
رودررویی زمینی ها با موجودات فضایی

37. i have little space to work in
برای کار کردن جاکم دارم.

38. the importance of space as against time
اهمیت فضا در مقایسه با زمان

39. to travel in space
در فضا سفر کردن،کیهان نوردی کردن

40. a benign creature from space
یک موجود بی آزار فضایی

41. during the years when space technology was still in its youth
در آن سال هایی که فنون فضایی تازه نضج گرفته بود

42. recent sallies into unknown space
سفرهای اخیر به فضای ناشناخته

43. the dawn of the space age
سرآغاز عصر فضا

44. the infinitude of the space
بیکرانی فضا

45. their pioneering efforts in space exploration
کوشش های پیشتازانه ی آنها در اکتشاف فضا

46. there is not enough space on the shelf for all my books
در تاقچه جای کافی برای همه ی کتاب های من نیست.

47. we are short of space
از نظر جا در مضیقه هستیم.

48. we have to make space for the new table
باید برای میز تازه جا باز کنیم.

49. it is difficult to quantify space journeys
سنجیدن ارزش سفرهای فضایی دشوار است.

50. the immensity of distances in space
عظمت فواصل در فضا

51. the rocket swooshed him into space
موشک فش فش کنان او را به فضا برد.

52. a satellite will be thrown into space
ماهواره ای به فضا پرتاب خواهد شد.

53. each person needs an adequate living space
هر شخصی نیازمند به فضای کافی برای زندگی است.

54. this old table occupies too much space
این میز کهنه خیلی جا می گیرد (خیلی جاگیراست)

55. troop movements can be observed from space
از فضا می توان نقل و انتقالات قشون را مشاهده کرد.

56. our company is in the forefront of space technology
شرکت ما از نظر فنون فضایی در صدر قرار دارد.

57. a delicate apparatus regulates the temperature inside the space capsule
دستگاه دقیقی حرارت درون کپسول فضایی را تنظیم می کند.

58. a large mirror which gives an illusion of space in a small room
آئینه ی بزرگی که در یک اتاق کوچک تصور غیر واقعی از فضا ایجاد می کند

59. he is very upbeat on the future of space explorations
خیلی نسبت به آینده ی اکتشافات فضایی خوش بین است.

60. the date of the next launch of the space vehicle
تاریخ پرتاب بعدی سفینه فضایی

61. we can print the picture in the white space on top of the page
می توانیم آن عکس را در فضای خالی در بالای صفحه چاپ کنیم.

62. they are trying to make a new, far-out kind of robot for space travel
آنان سعی می کنند نوعی آدمک تازه و پیشرفته برای مسافرت های فضایی بسازند.

مترادف ها

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

دوره (اسم)
space, course, age, era, period, term, cycle, set, periodicity, periphery, stretch, spell, circuit, stadium, epoch, felly

فضا (اسم)
region, place, room, space, air, area

وسعت (اسم)
tract, limit, extent, spread, space, ambit, scope, gamut, vastness, expanse, width, latitude, tether, purview

مساحت (اسم)
space, area

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

مدت معین (اسم)
space, span

زمان کوتاه (اسم)
space

حیز (اسم)
space

فاصله دادن (فعل)
space

فاصله گذاشتن (فعل)
space

در فضا جا دادن (فعل)
space

تخصصی

[سینما] محدوده
[عمران و معماری] فضا - مکان - مسافت - فاصله
[کامپیوتر] فاصله، فضا
[برق و الکترونیک] فضا؛ فاصله 1. جهانی که از زمین تا فضای بدون انتها گسترش یافته است . 2. علامت چاپ نشدنی در دستگاه ماشی نویسی یا چاپگر . - فضا، فاصله
[مهندسی گاز] فضا، فاصله
[نساجی] فضا - مساحت - وسعت - جا - فاصله - زمان کوتاه - دوره - مهلت - اندازه گرفتن
[ریاضیات] فضای، جا، جاصلضرب پایاندار فضاهای توپولوژیک، حافظه، فضا
[آمار] فضا

انگلیسی به انگلیسی

• universe; outer space; empty area, gap; place, area; interval; period of time; personal freedom, freedom to express oneself
divide into spaces, set some distance apart, separate by spaces, leave spaces
space is the area that is empty or available in a building or container.
a space is a gap or empty place.
a space of time is a period of time.
space is the amount of a talk or piece of writing that is available for a particular thing to be discussed.
you can refer to the freedom which is made available to someone in order to do something or carry out an activity as space.
space is also the area outside the earth's atmosphere.
if you space a series of things, you arrange them so that they have gaps or periods of time between them.
see also spacing.
if you space things out, you arrange them so that they have gaps or periods of time between them.

پیشنهاد کاربران

در محیط ویندوز و ورد، فاصله، جای خالی
فاصله گذاشتن،
جا و مکان
وسعت، کیهان
ساحت، حوزه
فضا، فضای خالی
The room was filled with plants, there was no space for anything else.
اتاق پر از گیاهان بود و جا برای هیچ چیز دیگری باقی نمانده بود.
حریم خصوصی
مجال
فرصت
آزادی عمل
خلوت
space: فضا
active space: فضای موثر، فضای فعال
two - dimensional space: فضای دو بعدی
space: فضا
احساس گیجی کردن، بهت زده شدن، حواس پرت شدن، فراموش کار شدن، ( بی اعتنا، بی دقت، غافل ) شدن
میدان در جبر خطی
قلمرو
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : space
✅️ اسم ( noun ) : space / spacing / spaciousness
✅️ صفت ( adjective ) : spatial / spacial / spacious
✅️ قید ( adverb ) : spaciously / spatially / spacially
تعدادی از واژگان علم نجوم به انگلیسی:
astronomy = علم نجوم
The solar system = منظومه شمسی
The sun = خورشید 🌞
Mercury = عطارد، تیر
Venus = زهره، ناهید
Earth = زمین 🌎
...
[مشاهده متن کامل]

Mars = مریخ، بهرام
Jupiter = مشتری، هرمز
Saturn = زحل، کیوان
Uranus = اورانوس
Neptune = نپتون
space = فضا
galaxy = کهکشان
orbit = مدار
meteorite = شهاب سنگ
comet = ستاره دنباله دار
asteroid = سیارک
asteroid belt = کمربند سیارک ها ( بین مریخ و مشتری )
meteor / shooting star / falling star = شهاب سنگی که در حال سوختن وارد اتمسفر زمین می شود
black hole = سیاه چاله
dark matter = ماده تاریک
gravity = جاذبه
axis = محور
star = ستاره
eclipse = خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی
solar eclipse = خورشید گرفتگی
lunar eclipse = ماه گرفتگی
supernova = سوپرنوا، ابرنواختر
the Big Bang = بیگ بنگ
constellation = صورت فلکی
cosmology = کیهان شناسی
dwarf planet = سیاره کوتوله
light year = سال نوری
terrestrial = زمینی، خاکی
celestial = آسمانی
extraterrestrial = فرازمینی

پیشگاه
یه معنی دیگه هم داره که کسی اینجا اشاره نکرده بود.
A feeling of space=a place or area that is empty and not used
therapy space
فضای درمان
اتاق درمان
حجم ( طراحی لباس و مجسمه سازی )
He's known for his space H designs.
او به خاطر طراحی های حجمی H شناخته میشود
جایگاه؛ وضعیت
شکاف
مکان، فضا، جا
در زبان فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) اسپاش به معنی فضا بوده که با واژه انگلیسی Space همریشه است
فضا، فضای توپولوژیک
space ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: فضا
تعریف: جاهای خالی و فاصله‏های میان عناصر ترکیب در یک اثر هنری
فرصت
این جلسه به ما فرصت داد the meeting gave us space
space ( noun ) = فضا، مکان، کیهان، جا، فاصله
space floor =فضای کف
space office=فضای دفتر
to take up space = فضا اشغال کردن
to make space = فضا ایجاد کردن ( خالی کردن فضا )
narrow space = فضای تنگ و باریک
...
[مشاهده متن کامل]

blank space = فضای خالی = empty space
parking space = فضای پارک، جای پارک
space travel =سفر فضایی
travel in outer space = سفر در فضای خارج از زمین
space flight= پرواز فضایی
space station = پایگاه فضایی
space shuttle = شاتل فضایی
examples:
1 - That desk takes up too much space.
آن میز فضای زیادی را اشغال می کند.
2 - I've got to make ( some ) space for Mark's things.
من باید برای وسایل مارک ( برخی ) فضا ایجاد کنم ( فضا خالی کنم ) .
3 - The blank space at the end of the form is for your name.
فضای خالی انتهای فرم برای نام شما است.
4 - ?Who was the first human being in space
چه کسی اولین انسان در فضا بود؟
5 - ?Who was the first to go into space
چه کسی اولین نفری بود که به فضا رفت؟
6 - a vacuum is an empty space.
خلاء یک فضای خالی است.

حوزه
room_ air
زمان مثلا تو ی اهنگ شنیدم
I need space
در شهر سازی: فضای باز و بدون ساخت و ساز
Is your area built - up, or is there a feeling of space?
جا دادن، قرار دادن
متوجه اطراف نبودن
حواس کسی به چیزی نبودن
to be unaware of surroundings
informal : to fail to remember something : FORGET
فاصله
ترکیب فضا زمان مکان
فضا، لامکان ( خدای لامکان: space god )
جا ، مکان
فضا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس