sow the seeds

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
بذر چیزی را کاشتن / زمینه سازی کردن / شروع کردن فرآیند / پایه ریزی کردن
در زبان محاوره ای:
بذرشو پاشید، مقدماتشو چید، تخمشو کاشت، شروعشو زد
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ( استعاری – مثبت ) :
آغاز کردن یک فرآیند یا تلاش که بعدها به نتیجه یا موفقیت منجر می شود
مثال: She sowed the seeds of a lifelong friendship.
اون بذر یه دوستی مادام العمر رو کاشت.
2. ( رفتاری – منفی ) :
ایجاد زمینه برای تنش، اختلاف یا مشکل در آینده
مثال: His lies sowed the seeds of distrust.
دروغ هاش بذر بی اعتمادی رو پاشید.
3. ( انگیزشی – برنامه ریزی ) :
شروع کردن یک مسیر یا پروژه با اقدامات اولیه و هدفمند
مثال: The team sowed the seeds of innovation with their bold ideas.
تیم با ایده های جسورانه شون بذر نوآوری رو کاشتن.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
initiate – lay the groundwork – plant the idea – spark – set in motion – pave the way