sovereign

/ˈsɑːvrən//ˈsɒvrɪn/

معنی: طرفدار، فرمانروا، سایس، پادشاه، سلطان، شهریار، با اقتدار، دارای قدرت عالیه
معانی دیگر: برتر، ابر، عالی، عالیترین، بالاترین، عالی مقام، ابر قدرت، قدر قدرت، شاه، خسرو، خدیو، تاجدار، مستقل، خود استوار، خود فرمان، خودمختار، مطلق، بی چون و چرا، تام، (دارو یا درمان) موثر، کاری، قطعی، لیره زر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a monarch or other royal ruler.
مترادف: monarch
مشابه: king

- Queen Victoria was England's sovereign for most of the nineteenth century.
[ترجمه فرهاد] ملکه ویکتوریا بمدتی که بخش اعظم قرن نوزدهم را شامل میشد پادشاه انگلستان بود.
|
[ترجمه مسعود منش] ملکه ویکتوریا، برای بیشترین زمان از سده نوزدهم، پادشاه انگلستان بود
|
[ترجمه گوگل] ملکه ویکتوریا در بیشتر قرن نوزدهم حاکم انگلستان بود
[ترجمه ترگمان] ملکه ویکتوریا برای بیشتر قرن نوزدهم پادشاه انگلستان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a gold coin worth one pound sterling, used before 1914 in Great Britain.
صفت ( adjective )
مشتقات: sovereignly (adv.)
(1) تعریف: having supreme political power or authority.
مترادف: governing, regnant, ruling, supreme
مشابه: absolute, imperial

- The king was the sovereign ruler of the country until he was forced to share power with an elected parliament.
[ترجمه گوگل] پادشاه تا زمانی که مجبور شد قدرت را با پارلمان منتخب تقسیم کند، حاکم مستقل کشور بود
[ترجمه ترگمان] پادشاه، پادشاه مستقل کشور بود تا اینکه مجبور شد قدرت خود را با یک پارلمان منتخب تقسیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having the power of self-government, as a state or country.
مترادف: autonomous, independent
مشابه: free

- South Africa is a sovereign nation.
[ترجمه گوگل] آفریقای جنوبی یک کشور مستقل است
[ترجمه ترگمان] آفریقای جنوبی کشوری مستقل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: most important or significant; supreme; paramount.
مترادف: paramount, predominant, principal, supreme
مشابه: cardinal, chief, dominant, foremost, highest, leading, main, prime, uppermost

- Voting is our sovereign responsibility as citizens.
[ترجمه گوگل] رای دادن مسئولیت مستقل ما به عنوان شهروندان است
[ترجمه ترگمان] رای دادن مسئولیت مستقل ما به عنوان شهروندان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sovereign equality
برابری مطلق

2. a sovereign personality
شخصیت خود استوار

3. a sovereign remedy
یک درمان قطعی

4. a sovereign right
حق مطلق

5. a sovereign state
کشور مستقل

6. the sovereign virtue of a good judge is brevity
بزرگترین حسن یک قاضی خوب ایجاز است.

7. he holds sovereign power in the country
او در کشور قدر قدرت است.

8. our late sovereign lord
سرور شاهوار و فقید ما

9. to promote the sovereign good of the community
برای پیشبرد مصالح عالی جامعه

10. In March 188 she became the first British sovereign to set foot on Spanish soil.
[ترجمه گوگل]در مارس 188 او اولین حاکم بریتانیا بود که پا در خاک اسپانیا گذاشت
[ترجمه ترگمان]در مارس ۱۸۸ او اولین پادشاه بریتانیا بود که به خاک اسپانیا پا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In England, the sovereign reigns but does not rule.
[ترجمه گوگل]در انگلستان، حاکمیت سلطنت می کند اما حکومت نمی کند
[ترجمه ترگمان]در انگلستان، حکومت سلطنتی حکومت می کند، ولی حکومت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sovereign goes throughout the British Isles.
[ترجمه گوگل]حاکمیت در سراسر جزایر بریتانیا می رود
[ترجمه ترگمان]پادشاه در سراسر جزایر بریتانیا حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sovereign power will continue to lie with the Supreme People's Assembly.
[ترجمه گوگل]قدرت حاکمیتی همچنان در اختیار مجلس عالی خلق خواهد بود
[ترجمه ترگمان]قدرت پادشاه به دروغ گویی با مجلس شورای عالی ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The shield, however, is that of Anne, last sovereign of the House of Stuart, who died in 17
[ترجمه گوگل]اما سپر متعلق به آن، آخرین حاکم خاندان استوارت است که در سال 17 درگذشت
[ترجمه ترگمان]با این حال، این سپر آخرین پادشاه خاندان استوارت است که در ۱۷ سالگی درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Kirgizia declared itself an independent, sovereign and democratic state on 1 September.
[ترجمه گوگل]قرقیزستان در 1 سپتامبر خود را یک کشور مستقل، مستقل و دموکراتیک اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]Kirgizia در تاریخ ۱ سپتامبر خود را مستقل، مستقل و دموکراتیک اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They reason that the people are sovereign, so the people, not the courts, should have the last word.
[ترجمه گوگل]آنها استدلال می کنند که مردم حاکم هستند، پس مردم باید حرف آخر را بزنند نه دادگاه
[ترجمه ترگمان]آن ها استدلال می کنند که مردم مستقل هستند، بنابراین مردم، نه دادگاه ها، باید کلمه آخر را داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Each sovereign speaks with a single voice, though not in harmony with other sovereigns.
[ترجمه گوگل]هر حاکم با یک صدای واحد صحبت می کند، اگرچه با سایر حاکمان هماهنگ نیست
[ترجمه ترگمان]هر امپراطور با یک صدا حرف می زند، اگرچه با دیگر sovereigns هماهنگی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرفدار (اسم)
devotee, advocate, adherent, sympathizer, aficionado, partisan, bigot, disciple, zealot, governor, sovereign, henchman

فرمانروا (اسم)
commander, ruler, sovereign, one in power

سایس (اسم)
governor, ruler, sovereign, diplomat, politician, statesman, hakim

پادشاه (اسم)
sovereign, king, monarch, shah, potentate, rex, sovran

سلطان (اسم)
sovereign, king, monarch, sultan, potentate

شهریار (اسم)
sovereign, king, monarch, sovran

با اقتدار (صفت)
sovereign, sovran

دارای قدرت عالیه (صفت)
sovereign, sovran

تخصصی

[حقوق] حاکم، فرمانروا، مطلق، مستقل

انگلیسی به انگلیسی

• monarch, king, queen, ruler; former gold coin of the united kingdom
having the right to rule, having supreme rank; independent, self-governing; highest, supreme, paramount; effective, potent
a sovereign is a king, queen, or other royal ruler.
a sovereign state or country is not under the authority of any other country.
sovereign is used to describe someone who has the highest power in a country; a formal use.

پیشنهاد کاربران

۱. عالی مقام ۲. مطلق، بی چون و چرا ۳. مستقل. خودمختار ۴. عالی. برتر ۵. موثر. کارآمد ۶. شاهانه ۷. پادشاه، فرمانروا، حاکم ۸. شخص قدرتمند
مثال:
Sovereign of humans
پادشاه و فرمانروای مردم
�مَلِکِ النَّاسِ�
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�ساورینsaorin�، به معنی پیشرو، جلودار و فرمانده ی گله بز که پیرترین و بزرگترین بز نر گله است گفته میشود. این واژه وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده و به صورت�ساورینsovereign�
...
[مشاهده متن کامل]
به معنی، فرمانروا وحاکم، پادشاه، سلطان، خود مختار ومستقل، . . در زبان انگلیسی به کارمیرود. درتمدن کهن ایلام واقوام زاگرس، بز نماد قدرت، سلطنت، حاکمیت، پرستش، ابهت وشکوه، زایش وباروری و. . . است. نماد بز در تندیسکهای راز آمیز مفرغی لرستان بسیاردیده میشود. وهمچنین نقش بز در غارهای کهن میرملاس، دوشه وهومیان لرستان به وفور یافت میشود. گمان میرود بز به عنوان اولین حیوان اهلی توسط ایرانیان باشد.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : sovereignty
✅️ صفت ( adjective ) : sovereign
✅️ قید ( adverb ) : sovereignly
اولمان
ساورین یک واژه بسیار کهن لوری است به معنای رهبر، پادشاه و در زبان لوری مشابه هایی همچون سرتوال و پاتشا را دارد.
ساورین به زبان لوری و با الفبای لورتین اینگونه نوشته میشود: sow�rin
نامی عامیانه و قدیمی برای پوند استرلینگ
منابع• https://en.wiktionary.org/wiki/sovereign#Noun
شاهانه
خسروانی
همایونی
شهریارانه
a king or queen
پادشاه یا ملکه
Sir Edward Young holds the distinction of serving two monarchs, Queen Elizabeth II and King Charles III, during his tenure as Private Secretary to the Sovereign
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sovereign?q=Sovereign
✔️sovereignty: حق حاکمیت
تلفظ: ساٰوْ رِن تیٖ /UK /ˈsɒv. rɪn. ti/ US /ˈsɑːv. rən. i
Tehran says the US attacks hit civilian targets and constituted a violation of international law and Syrian ⭐sovereignty
...
[مشاهده متن کامل]

Aljazeera. com@
🟡🟡🟡
Noun
✔️sovereign: حاکم - فرمانروا - شاه - پادشاه
Adj
✔️sovereign: وابسته/مربوط به حاکم - فرمانروا - شاه - پادشاه
تلفظ: ساٰوْ رِن /UK /ˈsɒv. ər. ɪn/ US /ˈsɑːv. rən
In 2011, Saudi Aramco started production from the Karan Gas Field, with an output of more than 400 million scf per day.
In January 2016, the Deputy Crown Prince of Saudi Arabia, Mohammad bin Salman Al Saud, announced he was considering listing shares of the state - owned company, and selling around 5% of them in order to build a large ⭐sovereign⭐ wealth fund
Wikipedia. com@

sovereign guarantee = ضمانتنامه های حاکمیتی ( دولتی )
formal ) a king or queen )
Self - sovereign
هویت خودمختار
مستقل،
مقتدر
شاهنشاهی
Royal - Regal
مجلل، با شکوه، همایونی، شاهانه، سلطنتی،
Ruler of a sovereign planet
Star Trek TOS
حاکمیت و پادشاهی. . Monarch
سکه طلا انگلیسی
The bride gave me a sovereign, and
I mean to wear it on my watch - chain in memory of
the occasion.
Parliament is sovereign
پارلمان عالی ترین است
حاکمیت
شاه و ملکه - پادشاهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس