southern

/ˈsəðərn//ˈsʌðən/

معنی: جنوبی، اهل جنوب، جنوبا، بطرف جنوب
معانی دیگر: از جنوب، (s بزرگ) وابسته به یا اهل جنوب ایالات متحده، وابسته به جنوب، از سوی یا به سوی جنوب، رو به جنوب، (s بزرگ) لهجه ی جنوبی (انگلیسی رایج در ایالات جنوبی آمریکا)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: situated in, directed towards, coming from, or relating to the south.

جمله های نمونه

1. a southern wind
بادی که از جنوب می وزد،باد جنوبی

2. the southern tip of that island
راس جنوبی آن جزیره

3. the warm southern sky
آب هوای گرم جنوبی

4. he had a southern drawl
او با لهجه ی کش دار جنوبی حرف می زد.

5. The Everglades are an area of swamp in southern Florida.
[ترجمه گوگل]Everglades منطقه ای از باتلاق در جنوب فلوریدا است
[ترجمه ترگمان]باتلاق ها منطقه ای از باتلاق در جنوب فلوریدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had led the conquest of southern Poland in 193
[ترجمه گوگل]او فتح جنوب لهستان را در سال 193 رهبری کرد
[ترجمه ترگمان]او فتح جنوب لهستان را در سال ۱۹۳ میلادی به پایان رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They conquered the southern part of the country in a few months.
[ترجمه گوگل]آنها جنوب کشور را در عرض چند ماه فتح کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در عرض چند ماه قسمت جنوبی کشور را فتح کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The family resides in Southern France.
[ترجمه گوگل]این خانواده در جنوب فرانسه زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]خانواده در جنوب فرانسه زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I had been running around southern England in a whirlwind of activity.
[ترجمه گوگل]من در طوفان فعالیت در جنوب انگلستان می دویدم
[ترجمه ترگمان]در میان گردبادی از فعالیت ها به اطراف جنوب انگلستان دویده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The house has a southern aspect.
[ترجمه گوگل]خانه جنبه جنوبی دارد
[ترجمه ترگمان]این خانه جنبه جنوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The family now resides in southern France.
[ترجمه گوگل]این خانواده اکنون در جنوب فرانسه زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]این خانواده اکنون در جنوب فرانسه زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They decided to attack their enemy's southern flank.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند به جناح جنوبی دشمن خود حمله کنند
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتند به جناح جنوبی دشمن حمله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sun was now high in the southern sky.
[ترجمه گوگل]اکنون خورشید در آسمان جنوبی بالا بود
[ترجمه ترگمان]خورشید در آسمان جنوب به اوج رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This weather pattern of the southern hemisphere has no parallel in the north.
[ترجمه گوگل]این الگوی آب و هوای نیمکره جنوبی مشابهی در شمال ندارد
[ترجمه ترگمان]این الگوی آب و هوایی نیم کره جنوبی به موازات هم در شمال وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Canadians plan to deliver more food to southern Somalia.
[ترجمه گوگل]کانادایی ها قصد دارند غذای بیشتری را به جنوب سومالی برسانند
[ترجمه ترگمان]کانادایی ها قصد دارند غذای بیشتری به جنوب سومالی تحویل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It lies at the southern tip of an island.
[ترجمه گوگل]در نوک جنوبی یک جزیره قرار دارد
[ترجمه ترگمان]در حاشیه جنوبی یک جزیره قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The fragile economies of several southern African nations could be irreparably damaged.
[ترجمه گوگل]اقتصاد شکننده چندین کشور جنوب آفریقا ممکن است به طور جبران ناپذیری آسیب ببیند
[ترجمه ترگمان]اقتصاد شکننده چندین کشور آفریقایی جنوبی ممکن است به طرز جبران ناپذیری صدمه دیده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنوبی (صفت)
austral, southern, south

اهل جنوب (صفت)
southern

جنوبا (صفت)
southern

بطرف جنوب (صفت)
southern

انگلیسی به انگلیسی

• facing toward the south; situated in the south; coming from the south
southern means in or from the south of a region or country.

پیشنهاد کاربران

جنوبی
مثال:
a summer house with a southern aspect
یک خانه تابستانی با یک نمای جنوبی
جنوبی
مثال: They went on vacation to the southern part of the country.
آن ها به تعطیلات به قسمت جنوبی کشور رفتند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
جنوب
Southern Illinois: جنوب ایلینوی
South Carolina: کارولینای جنوبی
از طرف جنوب

بپرس