south

/ˈsaʊθ//saʊθ/

معنی: نیم روز، جنوب، جنوبی
معانی دیگر: رو به جنوب، وابسته به جنوب، از جنوب، (s بزرگ) نیمکره ی جنوبی (به ویژه جنوبگان یا قطب جنوب)، (معمولا s بزرگ) جنوب هر کشور یا ناحیه، بسوی جنوب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the direction to the right of a person facing the rising sun.

(2) تعریف: one of the four major points of direction on the compass, ninety degrees clockwise from east.

(3) تعریف: (often cap.) the southern part of a country or area.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: from, of, or in the south.

(2) تعریف: toward or facing the south.

- the south entrance
[ترجمه گوگل] ورودی جنوبی
[ترجمه ترگمان] ورودی جنوبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: from, in, or toward the south.
مشابه: down

جمله های نمونه

1. a south wind
باد جنوبی

2. the south entrance
مدخل جنوبی (واقع در جنوب)

3. whales go south for mating and calving
نهنگان برای جفت گیری و زایمان به جنوب می روند.

4. these birds travel south during winter
این پرندگان در زمستان به جنوب کوچ می کنند.

5. this road tends south
این جاده رو به جنوب است (به جنوب می رود).

6. hills ranging toward the south
تپه هایی که به سمت جنوب امتداد دارند

7. some birds winter in the south
برخی پرندگان در زمستان به جنوب می روند.

8. the road arcs round the south of the city
راه جنوب شهر را دور می زند.

9. the tree tilts to the south
درخت به سوی جنوب خم شده است.

10. the persian gulf is in the south of iran
خلیج فارس در جنوب ایران است.

11. the railway depot is in the south of the city
ایستگاه ترن در جنوب شهر است.

12. they entered the church by the south entry
آنان از در جنوبی وارد کلیسا شدند.

13. this problem is peculiar to the south of the city
این مسئله ویژه ی جنوب شهر است.

14. the difficult existence of fishermen in the south
زندگی سخت ماهیگیران جنوب

15. the wind has hauled more to the south
باد بیشتر به سوی جنوب می وزد.

16. a dingy room in an inn in the south of the city
یک اتاق کثیف در یک مسافر خانه ی جنوب شهر

17. the place where the three main arteries of south tehran meet
جایی که سه شاهراه اصلی جنوب تهران به هم می رسند

18. the soldiers are to strike camp tomorrow and move south
قرار است فردا سربازان اردوگاه را برچینند و به جنوب بروند.

19. free housing was the carrot with which they interested employees to go south
خانه ی مجانی انگیزه ای بود که با آن کارمندان را به رفتن به جنوب راغب می کردند.

20. it is not easy to understand the argot of the ruffians in the city's south
فهم ویژه گویش (زبان لاتی) چاقوکش های جنوب شهر آسان نیست.

21. A jet planed in from the south.
[ترجمه محمد طاها] یک جت که مال جنوب بود
|
[ترجمه گوگل]یک جت از جنوب وارد شد
[ترجمه ترگمان]یک جت planed که از جنوب ساخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The flagpole leans to the south.
[ترجمه گوگل]میله پرچم به سمت جنوب متمایل شده است
[ترجمه ترگمان]میله به سمت جنوب تکیه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The south of England, where prices have fallen furthest, will remain the weakest market.
[ترجمه گوگل]جنوب انگلستان، جایی که قیمت ها بیش از همه کاهش یافته است، ضعیف ترین بازار باقی خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]جنوب انگلستان، که در آن قیمت ها بیش ترین سقوط را دارند، ضعیف ترین بازار باقی خواهند ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. That pronunciation is unacceptable in the south of Britain.
[ترجمه گوگل]این تلفظ در جنوب بریتانیا غیرقابل قبول است
[ترجمه ترگمان]تلفظ این تلفظ در جنوب بریتانیا غیرقابل قبول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The wind shifted to the south.
[ترجمه محمد طاها] باد از سمت جنوب حرکت کرد
|
[ترجمه گوگل]باد به سمت جنوب حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]باد به سمت جنوب حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The north and south of the island are linked by a narrow isthmus.
[ترجمه گوگل]شمال و جنوب جزیره توسط یک تنگه باریک به هم متصل شده اند
[ترجمه ترگمان]شمال و جنوب جزیره توسط یک isthmus باریک به هم متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. James Roach was electrocuted in South Carolina in 1986 .
[ترجمه گوگل]جیمز روچ در سال 1986 در کارولینای جنوبی دچار برق گرفتگی شد
[ترجمه ترگمان]جیمز روچ در سال ۱۹۸۶ در کارولینای جنوبی کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. From the lowlands of the south to the rugged peaks in the north, Derbyshire has something for everyone.
[ترجمه گوگل]از مناطق پست جنوب گرفته تا قله های ناهموار در شمال، دربی شایر چیزی برای همه دارد
[ترجمه ترگمان]از سرزمین های پست جنوب تا قله های ناهموار در شمال، دربی چیزی برای همه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیم روز (اسم)
south, noon, midday, meridian, noontime, noontide

جنوب (اسم)
south

جنوبی (صفت)
austral, southern, south

انگلیسی به انگلیسی

• direction opposite north on the compass, direction at one's right when facing the rising sun
of the south; situated in the south
from the south; toward the south
the south is the direction on your right when you are looking towards the place where the sun rises.
the south of a place is the part which is towards the south. singular noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...south wales.
south means towards the south, or to the south of a place or thing.
a south wind blows from the south.
some people refer to the less developed countries of africa, asia, and latin america as the south.

پیشنهاد کاربران

۱. جنوب ۲. جنوبی ۳. به طرف جنوب
مثال:
Go to the south.
برو به طرف جنوب
the south aisle was separated off
راهرو جنوبی مجزا شده بود.
جنوب
مثال: The beach is located to the south of the city.
ساحل در جنوب شهر واقع شده است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
جنوب، در قطب نما ها به معنای جنوب
جبهه رزمندگان در جنوب قرار دارد
جنوب
متضاد north
north هم به معنای شمال است
در پارسی بدین سو، دُشتَر Doshtar گویند.
yesterday i saw the birds which were flying south
دیروز پرندگانی را که داشتند به سمت جنوب پرواز می کردند را دیدم 1️⃣
پ. ن : کلمه south در قطب نما ها و . . . به علامت اختصار S هم نمایش داده میشود
جنوب، دور از دسترس، نیم روز
go south
خراب شدن، نقش بر آب شدن
All of plans went south

بپرس