source

/ˈsɔːrs//sɔːs/

معنی: ماخذ، مایه، خاستگاه، منشاء، مبدا، منبع، سر چشمه، عین، چشمه، مصدر، مایه مبداء
معانی دیگر: نشتگاه، منشا، زایگر، زایه، زادگاه، (شخص یا کتاب و غیره) مرجع، پس گشتگاه، پس گشتنامه، (نقطه یا مرکزی که امواج نور یا صدا و غیره از آن ساطع می شود) تابشگاه، (عامیانه - از منبع تولید یا مرکز فروش و غیره کالا یا اسباب یدکی) به دست آوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the origin or cause of something.
مترادف: cause, genesis, occasion, origin, provenance, provenience, seed
متضاد: outcome, termination
مشابه: derivation, lineage, mother, rise, root

- Poorly written instructions were the source of the confusion.
[ترجمه ب گنج جو] منشا اصلی سردرگمی ما دستورالعمل های ابلاغی ضعیف و ناکارآمد بود.
|
[ترجمه گوگل] دستورالعمل های بد نوشته شده منبع سردرگمی بود
[ترجمه ترگمان] دستورها کتبی، منبع سردرگمی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The closing down of the factory was the source of the town's woes.
[ترجمه گوگل] تعطیلی کارخانه سرچشمه گرفتاری های شهر بود
[ترجمه ترگمان] تعطیلی کارخانه منبع مشکلات شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person or thing that provides information.
مترادف: informant, reference

- A woman who had been a maid in the household was one of my sources for the story.
[ترجمه گوگل] زنی که خدمتکار خانواده بود یکی از منابع من برای داستان بود
[ترجمه ترگمان] زنی که در خانه خدمتکار بود یکی از منابع من برای داستان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You have to cite the sources you used for your report.
[ترجمه گوگل] شما باید منابعی را که برای گزارش خود استفاده کرده اید ذکر کنید
[ترجمه ترگمان] شما باید منابعی که برای گزارش تان استفاده کرده اید را ذکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the place where a stream or river begins.
مترادف: head

- The source of the Mississippi River is Lake Itasca in Minnesota.
[ترجمه گوگل] سرچشمه رودخانه می سی سی پی دریاچه Itasca در مینه سوتا است
[ترجمه ترگمان] منشا رود می سی سی پی دریاچه Itasca در مینه سوتا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. incandescent source
منبع ملتهب

2. the source of all our difficulties
منشا همه ی مشکلات ما

3. the source of my joys
سرچشمه ی خوشی های من

4. the source of nile
سرچشمه ی رود نیل

5. a primary source of information
منبع دست اول اطلاعات

6. a reliable source
یک منبع موثق

7. a secondary source of information
منبع دست دوم اطلاعات

8. his principal source of income
منبع اصلی درآمد او

9. the perpetual source of my inspiration
منبع همیشگی الهام من

10. he nailed the source of all those rumors
او منبع همه ی آن شایعات را کشف و افشا کرد.

11. we located the source of that sound
ما سرچشمه ی آن صدا را پیدا کردیم.

12. what is the source of his income?
منبع درآمد او چیست ؟

13. the sun is our source of energy
خورشید منبع انرژی ما است.

14. an adversary can become a source of bliss. . .
عدو شود سبب خیر. . .

15. get the facts at their source
واقعیت ها را از سرچشمه ی آنها بگیر.

16. he milked news from any source he could
او از هر منبعی که می توانست خبر می کشید.

17. they embargo all meat shipments until the source of contamination is found
تا یافتن منبع آلودگی اصلا اجازه ی تخلیه ی محموله های گوشت را نمی دهند.

18. Where is the source of the Nile?
[ترجمه گوگل]سرچشمه رود نیل کجاست؟
[ترجمه ترگمان]منبع رود نیل کجاست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Where is the source of the Rhine?
[ترجمه گوگل]سرچشمه راین کجاست؟
[ترجمه ترگمان]منبع راین کجاست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Chopping boards can be a source of cross-contamination.
[ترجمه گوگل]تخته های خردکن می تواند منبع آلودگی متقاطع باشد
[ترجمه ترگمان]تخته های ساخته شده می توانند منبع آلودگی متقابل باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The heavy traffic is a constant source of irritation .
[ترجمه گوگل]ترافیک سنگین منبع دائمی آزار است
[ترجمه ترگمان]ترافیک سنگین یک منبع دائمی از عصبانیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Your local library will be a useful source of information.
[ترجمه گوگل]کتابخانه محلی شما منبع مفیدی از اطلاعات خواهد بود
[ترجمه ترگمان]کتابخانه محلی شما منبع مفیدی از اطلاعات خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Disconnect the power source from the computer before opening the back.
[ترجمه گوگل]قبل از باز کردن پشتی، منبع برق را از کامپیوتر جدا کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از باز کردن پشت، منبع قدرت را از رایانه جدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Fishing is the main source of livelihood for many people in the area.
[ترجمه گوگل]ماهیگیری منبع اصلی امرار معاش بسیاری از مردم این منطقه است
[ترجمه ترگمان]ماهیگیری منبع اصلی زندگی بسیاری از مردم این منطقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. We couldn't locate the source of the radio signal.
[ترجمه گوگل]ما نتوانستیم منبع سیگنال رادیویی را پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نتونستیم منبع سیگنال رادیویی رو پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماخذ (اسم)
alloy, basis, source, datum, origin

مایه (اسم)
stock, principal, reason, ferment, amount, tonality, source, capital, funds, vaccine, whey, yeast, key, leaven

خاستگاه (اسم)
beginning, source, origin

منشاء (اسم)
principle, beginning, source, origin, genesis, radix, origination, provenance, first cause, first principle, prime mover

مبدا (اسم)
principle, beginning, source, origin

منبع (اسم)
original, cause, rill, source, provenance, fount, fountainhead, wellspring, headspring, quarry, parent, wellhead

سر چشمه (اسم)
original, principle, derivation, source, origin, root, spring, fountainhead, hotbed, headwaters, fountain, mother, wellspring, headspring, springhead, wellhead

عین (اسم)
original, eye, source, essence, outward, spring, fountain, outness

چشمه (اسم)
well, source, opening, spring, fount, fountain, font, mesh, mineral spring, springhead, wellhead

مصدر (اسم)
source, origin, orderly, infinitive

مایه مبداء (اسم)
source

تخصصی

[عمران و معماری] چشمه - سرچشمه - منشا - منبع - دبی چشمه - قدرت چشمه
[کامپیوتر] منشاء، منبع - منبع - 1. مکانی که اطلاعات از آن کپی می شود ؛ متضاد فقشقلثف . یکی از سه قسمت یک ترانزیستور اثر میدان . نگاه کنید به transistor field -effect .
[برق و الکترونیک] منبع ؛سورس 1. بیشینه ی توانی که منبع تغذیه ره راه اندازی می کند. 2. یکی از سه پایه ترانزیستور اثر میدان حاملهای اکثریت (الکترونها در N FET کانال یا حفره ها در P FET کانال ) در سورس تولید می شوند و در نتیجه میدان الکتریکی اعمال شده بین درین و سورس در طول کانال به سوی درین جاری می شوند .سورس قابل مقایسه با کاتد امپ خلأ و امیتر ترانزیستور پیوندی دو قطبی است . - منبع، چشمه، پایه سورس در FET
[صنایع غذایی] منبع
[مهندسی گاز] منبع، تولیدکننده، محل تامین، ماخذ
[نساجی] منبع نوری - منبع - منشاء- جا - مرکز - پاتیل
[ریاضیات] مخزن، منشأ اولیه، چشمه، مبدا، منبع، سرچشمه، مأخذ
[آب و خاک] منشاء، مبدا،منبع

انگلیسی به انگلیسی

• originate from; reveal the origin of something; obtain from a particular supplier
origin; starting point; source code (computers)
the source of something is the person, place, or thing from which it comes or from which you obtain it.
the source of a difficulty is its cause.
a source of information is a person or book that provides information for a book or for a piece of research.
the source of a river or stream is the place where it begins.

پیشنهاد کاربران

خبرچین ، خبررسان
( در جایگاه فعل ) : تهیه کردن، تامین کردن، خریدن، ( سند ) مراجعِ ( چیزی را ) مشخص کردن، مستند کردن، خرید کردن
تفاوت بین source و resource
Source به معنای �چیز، مکان، یا فعالیتی است که از آن چیزی دیگر دریافت می کنید�. به عبارتی دیگر، این واژه به معنای یک �منبع� و یا �منشاء� می باشد که از آن چیز دیگری ( مثل پول، غذا، احساس، یا هر چیز دیگری گرفته می شود. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

They get their money from various sources.
آنها پول خود را از منابع مختلفی به دست می آورند
Beans are a very good source of protein.
لوبیا منبعی غنی از پروتئین است
و resource به هر آنچه که می تواند استفاده شود تا ثروت کشوری افزایش پیدا کند �منبع� گفته می شود. یعنی در واقع در این معنا به منشاء جنس یا کالایی که در نظر داریم اهمیت نمی دهیم، بلکه خود آن جنس یا کالا مورد نظر است. این اجناس یا کالا می تواند نفت، ذغال، یا هر چیز دیگر باشد.
Canada’s vast mineral resources
ذخایر معدنی عظیم کانادا

منبع، مأخذ
مثال: We need to find the source of the problem.
ما باید منبع مشکل را پیدا کنیم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
منشاء - منبع
تفاوت source و resource:
source مکانی یا شخصی است که می توانید از آن چیز مفید یا ارزشمندی بدست آورید.
resource چیزی است که می توان از آن برای انجام برخی امور عملیاتی استفاده کرد.
در گفتار قدیمی بمعنای:از سوی کسی یا چیزی, چیزی که منبع آن کسی یا چیزیست.
no voice, no hand of human source
منبع، ماخذ
بسته به بافت جمله:
ابزار
دلیل
source: منبع، منشا
The place where you get sth from
To get something, especially products or materials, from a particular place
تهیه یا تامین کردن چیزی، بویژه تولیدات یا مواد مورد نیاز را از یک محل خاص
The supermarket decided it wanted to source all its milk from one company
...
[مشاهده متن کامل]

More and more of its merchandise will have to be sourced overseas
Financial information can now be sourced from an endless stream of online services

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/source
Sb or sth that provides information, ofthen for a piese of work or the news.
Slang term for a drug dealer
In the context of drugs, the term “source” is often used to describe the origin or place where drugs are obtained. It refers to the supplier, manufacturer, or channel through which drugs enter the market.
...
[مشاهده متن کامل]

اصطلاح عامیانه برای فروشنده موادمخدر
در زمینه مواد مخدر، اصطلاح "source" اغلب برای توصیف منشاء یا مکانی که مواد در آنجا به دست می آیند استفاده می شود. به تامین کننده، تولید کننده یا کانالی که داروها از طریق آن وارد بازار می شوند اشاره دارد.
“I’ve got a reliable source for high - quality marijuana. ”
“The police are investigating the source of the new synthetic drug. ”
“Finding a trustworthy source for prescription medications is crucial. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-drug-dealer/• https://www.resurgencebehavioralhealth.com/drug-dealer-slang/
در زبانشناسی و شاخه های آن به مبدا تعبیر می شود:
source language=زبان مبدا
آبشخور
منبع یابی کردن
current source
سَربُن.
source ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: مبدأ 2
تعریف: نقش معنایی سازه‏ای که به آغاز فرایند اشاره دارد
Sources : منابع آگاه ( در اخبار و روزنامه ها کاربرد داره )
source to
تحویل دادن، تامین کردن برای، تهیه کردن برای
. The constant current I is sourced to the Z impedance
جریان ثابت I به امپدانس Z تحویل داده شده است ( برای امپدانس Z تهیه شده است ) .

مبدا /سرچشمه /محل پیدایش/منبع
بن مایه ، بُنوان ، سرچشمه ، بازخَن
اولیه
منبع، یر چشمه، چشمه، سرمابه، دلیل، سبب
تامین یا تهیه کردن
The place where some thing begins
e. g the sun is a source
I have no source of income
من ( منبع ) در امد ندارم
سرچشمه، درست شده از آن، محتوای اصلی سازنده
اگر برای نوشتار و سخنی یا نژادی یا مورد هایی از این دسته می خواهیم سورسی معرفی نماییم می توانیم از واژگان
" بنمایه، بُنوان، سرچشمه، آبشخور، خاستگاه"
بهره جوییم ولی اگر واسه ی بهره وری های ابزاری و دانش های صنعتی و . . . می خواهیم
"بازخَن"
شایان می باشد
سرمایه
سر چشمه، منبع
دلیل، سبب
علت/علل
Some sources of stress are unavoidable
منبع یا سرچشمه=source
منبع. سرچشمه. منشا
رود
تامین شدن {منبع}
a person , place , or thing that provides sth you need or want

منبع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس