soup

/ˈsuːp//suːp/

معنی: ابگوشت، سوپ، غذای مایع، اشامه
معانی دیگر: آبگوشت، گوشاب، گوشتابه، هریس، هریسه، آشامه، (خودمانی) مه غلیظ، (خودمانی) نیتروگلیسیرین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a liquid food usu. consisting of small pieces of vegetables, meat, fish, or the like cooked in stock or water.

(2) تعریف: (informal) a thick fog or mist.

جمله های نمونه

1. soup du jour
سوپ روز (سوپ امروز)

2. soup up
(خودمانی - به ویژه اتومبیل) موتور را قوی تر کردن،بر توان (موتور و غیره) افزودن،تندروتر کردن،گنجاتر کردن

3. a soup cup
پیاله ی سوپ خوری

4. a soup lacking flavor
سوپی که مزه ندارد

5. bean soup
آبگوشت لوبیا

6. chicken soup
سوپ مرغ،آبگوشت مرغ

7. instant soup
سوپ پیش پخته

8. meaty soup
آبگوشت پرگوشت

9. slab soup
آبگوشت غلیظ

10. the soup needs a dash of salt
آبگوشت یک ذره نمک لازم دارد.

11. the soup was drooling from old man's mouth
سوپ از دهان پیرمرد جاری بود.

12. thick soup and watery soup
سوپ غلیظ و سوپ آبکی

13. thin soup
سوپ رقیق

14. this soup is cold
این سوپ سرد شده است.

15. this soup is too oily
این سوپ خیلی چرب است.

16. this soup tastes very nice
این سوپ خیلی خوشمزه است.

17. tinned soup
سوپ تو قوطی (کنسروی)

18. vegetable soup
سوپ سبزی،آش

19. warmed-over soup
آبگوشت دوباره گرم کرده

20. watery soup
سوپ آبکی

21. your soup was magnificent
سوپ شما عالی بود.

22. from soup to nuts
(آمریکا - عامیانه) از اول تا آخر،سر تا سر،کاملا

23. a delicious soup
سوپ خوشمزه

24. as the soup cooled, a fatty skin formed on it
آبگوشت که سرد شد یک لایه ی چرب روی آن تشکیل گردید.

25. let the soup simmer for a few minutes
بگذار آبگوشت چند دقیقه ملایم بجوشد.

26. meatless vegetable soup
سوپ سبزی بدون گوشت

27. the bubbling soup exuded a delicious aroma
آبگوشت جوشان بوی مطلوبی می داد.

28. in the soup
(خودمانی) دچار دردسر،در مهلکه،کسی که ریشش گیر است

29. a pot of soup
یک دیگ آبگوشت

30. cream of mushroom soup
سوپ حریره ی قارچ

31. cream of tomato soup
سوپ رب گوجه فرنگی

32. five bowls of soup
پنج کاسه (پر از) سوپ

33. to give the soup a stir
آبگوشت را هم زدن

34. to pepper the soup
به آبگوشت فلفل زدن

35. to reduce the soup by boiling it for an hour
غلیظ کردن آبگوشت با جوشاندن آن برای یک ساعت

36. to savor the soup with garlic
سوپ را دارای مزه ی سیر کردن

37. a pack of canned soup
یک جعبه کنسرو سوپ

38. the cook dipped the soup from the pot
آشپز (با ملاقه) آبگوشت را از دیگ کشید.

39. to sop bread in soup
نان را در آبگوشت ترید کردن

40. he ladled a bowl of soup for himself
او با ملاقه یک کاسه آبگوشت برای خود کشید.

41. hossein filled his bowl with soup
حسین کاسه ی خود را پر از سوپ کرد.

42. she makes a mean chicken soup
او آبگوشت مرغ معرکه ای می پزد.

43. a relish of garlic in the soup
طعم سیر در آبگوشت

44. she had a lap of the soup and said, "wow!"
یک ذره از سوپ را چشید و گفت ((به به !))

45. to skim the oil off the soup
روغن روی آبگوشت را گرفتن

46. the patients were given nothing but bland, watery soup
به بیماران چیزی جز سوپ بی مزه و آبکی نمی دادند.

47. when we had guests soghra would water the soup
هر وقت میهمان داشتیم صغرا توی آبگوشت آب می ریخت.

48. the fat had congealed into a layer on top of the bowl of soup
چربی به صورت لایه ای روی سوپ بسته بود.

مترادف ها

ابگوشت (اسم)
bouillon, broth, sop, gravy, soup

سوپ (اسم)
soup

غذای مایع (اسم)
soup

اشامه (اسم)
soup

انگلیسی به انگلیسی

• liquid food made by simmering various ingredients (i.e. fish, chicken, etc.) with vegetables and spices, broth; thick fog (slang); nitroglycerine (slang); trouble, misfortune, chaotic situation
soup is liquid food made by cooking meat, fish, or vegetables in water.

پیشنهاد کاربران

سوپ
مثال: She made vegetable soup for dinner.
او سوپ سبزیجات برای شام درست کرد.
soup ( n ) ( sup ) =a liquid food made by boiling meat, vegetables, etc. in water, often eaten as the first course of a meal, e. g. a bowl of soup.
soup
وضعیت بد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : soup
✅️ اسم ( noun ) : soup / soupiness
✅️ صفت ( adjective ) : soupy
✅️ قید ( adverb ) : _
اسم soup به معنای سوپ
معادل اسم soup در فارسی سوپ است. soup یا سوپ، غذای مایع یا آبکی است که با گوشت، سبزیجات و . . . در آب جوش پخته می شود و معمولا قبل از غذای اصلی به عنوان پیش غذا صرف می شود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

vegetable soup ( سوپ سبزیجات )
?would you like a bowl of soup ( آیا یک کاسه سوپ میخواهی؟ )
منبع: سایت بیاموز

توان و کارایی موتور را بالا بردن
سوپ
سوپ
this soup is hot and delicious
این سوپ گرم و خوشمزه است 📮
مشکل داشتن be in the soup
ابگوشت، سوپ، غذای مایع
اش. سوپ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس