soulless

/ˈsoʊlləs//ˈsəʊlləs/

معنی: بی روح، بی عاطفه
معانی دیگر: بی شوق و ذوق، سرد و بی حال

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: soullessly (adv.), soullessness (n.)
(1) تعریف: having no soul.

(2) تعریف: lacking courage or the ability to experience deep feeling.

جمله های نمونه

1. To the soulless insurance companies, this was just another entry in their profits and losses.
[ترجمه گوگل]برای شرکت های بیمه بی روح، این تنها ورود دیگری به سود و زیان آنها بود
[ترجمه ترگمان]برای شرکت های بیمه عمر، این فقط یک مدخل دیگر در سود و ضرر آنهاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His soulless eyes are narrowed and sullen, and his arch goatee recalls an amoral Transylvanian count.
[ترجمه گوگل]چشمان بی روح او باریک و عبوس است و بزی قوسی او یک شمارش غیراخلاقی ترانسیلوانیا را به یاد می آورد
[ترجمه ترگمان]چشم های بی روح او باریک و عبوس است و ریش بزی آراسته او یک کنت غیر اخلاقی را به خاطر می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She had never seen him so soulless.
[ترجمه گوگل]هرگز او را اینقدر بی روح ندیده بود
[ترجمه ترگمان]هرگز او را چنین عاری از روح ندیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The soulless, impersonal State had reared him since then, putting him through higher education and choosing his career for him.
[ترجمه گوگل]از آن زمان دولت بی روح و غیرشخصی او را پرورش داده بود و او را به تحصیلات عالی رساند و شغل خود را برای او انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]ایالت soulless، از آن زمان به بعد او را تربیت کرده بود، تحصیلات عالی کرده و شغل خود را برای او انتخاب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Two soulless black eyes from out of the crowd by the barrier were pinned to her face.
[ترجمه گوگل]دو چشم سیاه بی روح از بین جمعیت کنار دیوار به صورتش دوخته شده بود
[ترجمه ترگمان]دو چشم سیاه و بی روح از میان جمعیت به صورت او سنجاق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Then you saw evil - soulless, malevolent evil.
[ترجمه گوگل]سپس شر را دیدی - شر بی روح و بدخواه
[ترجمه ترگمان] اون وقت دیدی که شیطانی و بی روح و شرور رو دیدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And our soulless moments of marital disconnection have robbed her of the outright gaiety that once counterpointed these darker spells.
[ترجمه گوگل]و لحظات بی روح ما از قطع رابطه زناشویی شادی آشکاری را که زمانی با این طلسم های تاریک تر مقابله می کرد، ربوده است
[ترجمه ترگمان]و آن لحظات بی روح و بی روح بودن رابطه زناشویی ما او را از همان شادی outright محروم کرده بود که یک بار این افسون darker را به هم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's so soulless and inert.
[ترجمه گوگل]خیلی بی روح و بی روح است
[ترجمه ترگمان]خیلی بی روح و بی روح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sitting on the trees with their soulless look.
[ترجمه گوگل]با نگاه بی روحشان بر درختان نشسته اند
[ترجمه ترگمان]با نگاه soulless روی درختان می نشینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That gigantic and soulless stone merely symbolizes the forces that Don Juan negated forever.
[ترجمه گوگل]آن سنگ غول پیکر و بی روح صرفاً نماد نیروهایی است که دون خوان برای همیشه آنها را نفی کرد
[ترجمه ترگمان]این سنگ عظیم و بی روح، تنها نماد نیروهایی است که دون ژوان برای همیشه از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Voter's elected a soulless duplicate and there are two look a likes.
[ترجمه گوگل]رای دهندگان یک تکراری بی روح انتخاب کردند و دو تا لایک دارند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان یک کپی soulless انتخاب کرده اند و دو شبیه به آن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They live in soulless concrete blocks.
[ترجمه گوگل]آنها در بلوک های سیمانی بی روح زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در بلوک های بتونی بی روح زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In these days of soulless accountants at the top, the world of science is no longer about human curiosity as it has to be budgetary approved by a know-nothing money man.
[ترجمه گوگل]در این روزهای حسابداران بی روح در راس، دنیای علم دیگر در مورد کنجکاوی انسانی نیست، زیرا باید توسط یک مرد بی‌خبر از بودجه تایید شود
[ترجمه ترگمان]در این روزگار حسابداران بدون حیات در بالا، دنیای علم دیگر در مورد کنجکاوی انسان نیست، چرا که باید توسط یک مرد با پول مورد تایید قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The fault lay not with Alison but with her surroundings, soulless and uninviting.
[ترجمه گوگل]تقصیر نه با آلیسون بلکه در اطراف او بود، بی روح و دعوت کننده
[ترجمه ترگمان]تقصیر از آلیسون نبود، بلکه با محیط اطرافش، بی روح و بی روح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was what Bill Erlich, the bachelor, was used to, clean and soulless.
[ترجمه گوگل]این همان چیزی بود که بیل ارلیش، مجرد، تمیز و بی روح به آن عادت کرده بود
[ترجمه ترگمان]این چیزی بود که بیل - الریک، مجرد، پاک و بی روح به کار می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی روح (صفت)
tame, inconscient, arid, meek, apathetic, apathetical, dead, soulless, spiritless, prosaic, pedestrian, vapid, inert, exanimate

بی عاطفه (صفت)
soulless, cruel, callous, heartless, unfeeling, stolid, insensitive, inhuman, obdurate, cold-blooded, cold-hearted, insensate, impassive, unkind

انگلیسی به انگلیسی

• having no soul, heartless, emotionless, unfeeling
something that is soulless lacks human qualities and the ability to feel or produce deep feelings.

پیشنهاد کاربران

بپرس