sorting

جمله های نمونه

1. this room needs sorting out
این اتاق را باید مرتب کرد.

2. I've been buzzing around town all day sorting out my trip.
[ترجمه گوگل]من تمام روز در شهر سر و صدا کرده ام تا سفرم را مرتب کنم
[ترجمه ترگمان]تمام روز داشتم دور شهر پرسه می زدم و سفرم را مرتب می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sorting mail is not a job for people with a low boredom threshold.
[ترجمه گوگل]مرتب کردن نامه ها برای افرادی که آستانه کسالت پایینی دارند کار مناسبی نیست
[ترجمه ترگمان]نامه مرتب سازی برای افرادی که دارای آستانه ملالت پایین هستند، کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Don't worry about sorting them out - I'll do it later.
[ترجمه محسن] جدا کردن خوبها از بدها
|
[ترجمه گوگل]نگران مرتب کردن آنها نباشید - بعداً این کار را انجام خواهم داد
[ترجمه ترگمان]نگران این موضوع نباش - بعدا این کار را می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has a genius for sorting things out.
[ترجمه گوگل]او در مرتب کردن مسائل نابغه ای دارد
[ترجمه ترگمان]اون یه نابغه داره که همه چی رو مرتب کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sorting these papers out is going to be a long job.
[ترجمه گوگل]مرتب کردن این اوراق کار طولانی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]گروه بندی کردن این اوراق یک کار طولانی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't mind me - I'm just sorting out some files here.
[ترجمه گوگل]به من اهمیت نده - من فقط چند فایل را اینجا مرتب می کنم
[ترجمه ترگمان]نگران من نباش - من فقط دارم چند تا پرونده رو دسته بندی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many workers in the sorting office lost their jobs when an automatic sorter was introduced.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارگران در دفتر سورتینگ با معرفی یک مرتب کننده خودکار شغل خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کارگران در دفتر مرتب سازی کار خود را هنگام معرفی an اتوماتیک از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was sorting his foreign stamps .
[ترجمه گوگل]تمبرهای خارجی اش را مرتب می کرد
[ترجمه ترگمان]داشت تمبر خارجی خود را مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She found the ring while sorting some clothes.
[ترجمه گوگل]او حلقه را در حین مرتب کردن چند لباس پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]حلقه را در حالی که چند تا لباس را مرتب می کرد، پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She spent the day sorting through a box full of odds and ends.
[ترجمه گوگل]او روز را صرف مرتب کردن جعبه ای پر از شانس و انتها کرد
[ترجمه ترگمان]تمام روز را در یک جعبه پر از خرت و پرت مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Most of the job involves sorting customers out who have queries.
[ترجمه گوگل]بیشتر کار شامل مرتب کردن مشتریانی است که سؤالاتی دارند
[ترجمه ترگمان]اغلب این کار شامل مرتب کردن مشتریان از طریق پرس و جو و پرس و جو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She discovered it in the midst of sorting out her father's things.
[ترجمه گوگل]او آن را در میان مرتب کردن چیزهای پدرش کشف کرد
[ترجمه ترگمان]او آن را در میان مرتب کردن وسایل پدرش کشف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was in the middle of sorting some papers when the phone rang.
[ترجمه گوگل]وسط مرتب کردن کاغذها بودم که تلفن زنگ زد
[ترجمه ترگمان]وقتی تلفن زنگ زد، من داشتم چند تا کاغذ مرتب می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] جداسازی
[کامپیوتر] مرتب نمودن
[زمین شناسی] جور شدگی - از پارامترهای اندازه، تغییرات فراوانی اندازه در اطراف حد متوسط اندازه دانهها و یا یکسان بودن یا نبودن اندازه دانهها در سنگ رسوبی - مؤثربودن محیط رسوبی در جدا کردن و یکجور نمودن دانههای مختلف را نشان می دهد
[نساجی] جور کردن پشم - دسته بندی الیاف از نظر کیفیت و نوع کاربرد - درجه بندی پشم در 7 درجه
[آب و خاک] درجه بندی و یا منظم شدن

انگلیسی به انگلیسی

• classifying, grouping, act of arranging according to classes or groups; organizing; act of separating from others

پیشنهاد کاربران

دانه بندی
Grouping گروه بندی کردن
جورشدگی
در مهندسی مواد و متالورژی به معنی سنگ جوری
جداسازی
sorting ( مهندسی مخابرات - پست )
واژه مصوب: تجزیه 3
تعریف: تفکیک دستی و مکانیکی مرسولات براساس مقصد و نشانی گیرنده یا مشخصه‏های دیگر
بایگانی ( مرتب کردن )
بسته بندی

جداسازی
مرتب کردن، مرتب سازی

بپرس