دنبال چیزی گشتن درمیان چیزهای شبیه به آن
بخصوص زمانی که در حال ترتیب دادن و سامان دادن به آنها هستید ( مثلا دنبال یک فایل خاص بین یک سری فایل، یا دنبال یک کتاب درمیان یک سری کتاب بگردید و درعین حال ترتیب هم بهشون بدید )
... [مشاهده متن کامل]
to look for something among a lot of similar things
especially when you are arranging these things into an order:
Vicky sat down and sorted through the files.
بخصوص زمانی که در حال ترتیب دادن و سامان دادن به آنها هستید ( مثلا دنبال یک فایل خاص بین یک سری فایل، یا دنبال یک کتاب درمیان یک سری کتاب بگردید و درعین حال ترتیب هم بهشون بدید )
... [مشاهده متن کامل]
خودم را با بخاری مشغول کردم، چوب ها را به آتش اضاف کردم و توی سبد دنبال هیزم هایی با سایز مناسب گشتم.
خودم را با سبد هیزم مشغول کردم، چوب ها را به آتش اضاف کردم و توی سبد دنبال هیزم هایی با سایز مناسب گشتم.
سر و سامان دادن ( مرتب کردن )
مرتب کردن
سامان دادن
از طریق مرتب سازی دنبال چیزی گشتن
از نظر گذراندن، بررسی کردن، مرتب کردن