sorry

/ˈsɑːri//ˈsɒri/

معنی: غمگین، ناجور، پشیمان، بد بخت، متاسف، متاثر
معانی دیگر: افسوسمند، دریغ مند، (با: for یا about) شرمسار (به ویژه در مورد کاری در گذشته)، نادم، خجل، (ندای حاکی از تاسف یا بهانه یا توجیه) عذر (می خواهم)، پوزش، معذرت، متاسفانه، غم انگیز، حسرت بار، حزن انگیز، بد، پست، بی ارزش، افتضاح آمیز، افسوس انگیز، اسف انگیز، محزون، اندوهگین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sorrier, sorriest
عبارات: be sorry
(1) تعریف: feeling regret, pity, sympathy, or the like.
مترادف: regretful
متضاد: glad, unrepentant, unsympathetic
مشابه: afraid, apologetic, ashamed, bad, contrite, guilty, penitent, pitying, remorseful, rueful, sad, sorrowful, sympathetic

- We are sorry to have missed you.
[ترجمه ب گنج جو] جای خالی شما همیشه احساس میشه. آه و افسوس.
|
[ترجمه گوگل] متاسفیم که دلتنگت شدیم
[ترجمه ترگمان] متاسفیم که دلمون برات تنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: resulting in misfortune, grief, or regret.
مترادف: grievous, miserable, regrettable, unfortunate, wretched
متضاد: happy
مشابه: deplorable, difficult, dire, gloomy, heartbreaking, melancholy, painful, pathetic, rueful, sad, sorrowful, tragic, unhappy, woeful

- a sorry situation
[ترجمه بی نام] وضعیت تاسف بار
|
[ترجمه گوگل] یک وضعیت متأسفانه
[ترجمه ترگمان] یک وضعیت تاسف بار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: wretched, poor, or pitiful.
مترادف: miserable, pitiable, pitiful, poor, wretched
متضاد: excellent, great
مشابه: abject, hopeless, pathetic, ridiculous, rotten, woebegone, woeful

- He's a sorry excuse for a painter.
[ترجمه گوگل] او بهانه ای متأسفانه برای یک نقاش است
[ترجمه ترگمان] برای یک نقاش معذرت می خواهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: contemptible; deplorable.
مترادف: contemptible, deplorable, miserable, pitiable, pitiful, wretched
متضاد: admirable
مشابه: abject, disgraceful, dishonorable, evil, lamentable, rotten, shameful, sordid, squalid

- His dishonesty will bring his life to a sorry end.
[ترجمه گوگل] بی صداقتی او زندگی او را به پایانی غم انگیز خواهد رساند
[ترجمه ترگمان] عدم صداقت او زندگی او را به پایان نامطلوبی می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: sorrily (adv.), sorriness (n.)
• : تعریف: used as an expression of apology or regret.
مشابه: oops, whoops

جمله های نمونه

1. a sorry sight
منظره ی اسف انگیز

2. heartily sorry
خیلی متاءسف

3. i'm sorry to bother you, but could you lend me a few tumans?
از این که مزاحم می شوم پوزش می خواهم،ولی می توانید چند تومان به من قرض بدهید؟

4. the sorry ceremonies that followed his death
مراسم حزن انگیزی که پیامد مرگ او بود

5. the sorry state of affairs in that contry
وضع اسف انگیز امور در آن کشور

6. the sorry truth is that . . .
واقعیت غم انگیز این است که. . .

7. i am sorry i am not myself today--my head hurts and i feel weak
عذر می خواهم امروز خودم نیستم - سرم درد می کند و احساس ضعف دارم.

8. i am sorry i didn't come; i can only plead forgetfulness
متاسفم که نیامدم ; یگانه عذرم فراموشکاری است.

9. i am sorry i insulted him
از اینکه به او توهین کردم پشیمانم.

10. i am sorry that i caused you so much trouble
از اینکه این همه به شما زحمت دادم پوزش می خواهم.

11. i am sorry to differ with you on this!
متاسفم که در این مورد با شما مخالفم !

12. i am sorry to inform you that he has resigned
متاسفم که به اطلاع شما برسانم ایشان استعفا داده اند.

13. i am sorry to keep them waiting
از منتظر نگهداشتن آنها متاسفم.

14. i am sorry to trouble you, but could you give me the time
از اینکه مزاحم شما می شوم عذر می خواهم،ممکن است بفرمایید ساعت چند است ؟

15. we are sorry to tell that your son is somewhat backward
متاسفانه باید بگوییم پسرتان قدری عقب افتاده است.

16. he is not sorry for what he has done
از آنچه که کرده است نادم نیست.

17. i am awful(ly) sorry
خیلی عذر می خواهم.

18. i am truly sorry
واقعا متاسفم.

19. be (or feel) sorry for somebody
دل (کسی) به حال کسی سوختن،دلسوزی کردن برای کسی

20. better safe than sorry
کار از محکم کاری عیب نمی کند،احتیاط بهتر از پشیمانی در آخر کار است

21. poor fellow! i feel sorry for him!
بیچاره ـ دلم به حالش می سوزد!

22. good old hassan, i feel sorry for him!
بیچاره حسن،دلم به حالش می سوزد!

23. a person who always presented a sorry figure
آدمی که همیشه لب و لوچه اش آویزان بود

24. as soon as the words were spoken, she was sorry
به مجرد گفتن آن کلمات پشیمان شد.

25. for every good hunting dog there are a hundred sorry ones
در مقابل هر یک سگ شکاری خوب صد سگ بد وجود دارد.

26. we are killed by our bodies, and on doomsday how sorry we will be that we didn't mortify the body
ما کشته ی نفسیم و بس آوخ که درآید از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم

27. I am sorry I stamped on your foot.
[ترجمه گوگل]متاسفم که پای تو را کوبیدم
[ترجمه ترگمان] متاسفم که پات رو لگد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I'm sorry, I've forgotten your name.
[ترجمه گوگل]متاسفم، نام شما را فراموش کرده ام
[ترجمه ترگمان]متاسفم، اسمت رو فراموش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I'm sorry to have kept you waiting.
[ترجمه گوگل]متاسفم که شما را منتظر گذاشتم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که منتظرت گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Sorry, I can't play tennis with u tomorrow.
[ترجمه ایران] من معذرت میخوام من نمیتونم ببشتر از این تنیس بازی کنم
|
[ترجمه گوگل]متاسفم، من فردا نمی توانم با شما تنیس بازی کنم
[ترجمه ترگمان]شرمنده، فردا نمیتونم تنیس بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غمگین (صفت)
depressed, grave, down, cheerless, heartsick, sad, dyspeptic, care-worn, sorrowful, sorry, woeful, heartsore, heavy-hearted, melancholic, tristful

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

پشیمان (صفت)
sorry, contrite, regretful, remorseful, penitent

بد بخت (صفت)
gray, ill-fated, sorry, woeful, unhappy, unblessed, unlucky, infelicitous, wretched, unfortunate, miserable, ill-starred

متاسف (صفت)
sorry, regretful, saddened

متاثر (صفت)
sorry, regretful, saddened

انگلیسی به انگلیسی

• regretful, remorseful, distressed, apologetic; causing sorrow, causing grief; miserable, wretched; pitiful, contemptible
you say `sorry' or `i'm sorry' as a way of apologizing for something you have done.
you use sorry when you are saying that you cannot help someone or when you are giving them bad news.
you also say sorry when you have not heard what someone has said and you want them to repeat it.
you can use sorry to correct yourself when you have said something incorrect.
if you are sorry about a situation, you feel sadness, disappointment, or regret about it.
if you are sorry for someone who is unhappy or in an unpleasant situation, you feel sympathy for them.
you also use sorry to describe people and things that are in a bad state; a formal use.

پیشنهاد کاربران

واژه sorry برگرفته از زبانهای ژرمانیک است. این واژه علاوه بر اسم یا صفت به صورت فعل هم به کار می رفته است ولی اکنون کمتر به صورت فعل استفاده می شود. در واژه نامه آکسفورد، معانی آن در حالت فعل به شرح زیر آمده است:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ( فعل لازم، اکنون نادر ) متأسف بودن، اندوهگین بودن
مثال: Jus' that once I sorried for her. ( فقط همین یکبار برایش متأسف شدم )
2. ( فعل لازم، منسوخ ) درد داشتن
3. ( فعل متعدی، بیشتر در حالت مجهول، منسوخ ) متأثر کردن، جریحه دار کردن
4. ( فعل متعدی، منسوخ، نادر ) توبه کردن از ( یک گناه )
5. ( فعل لازم، منسوخ ) تأمین کردن زندگی برای یک فرد
فرم ها: در انگلیسی قدیم این واژه به صورت sargian و sarigian و فعل وصفی گذشته آن به صورت gesaroged آمده است. در انگلیسی میانه به صورت sory با یک r نوشته می شده. در سده 15 و 16 میلادی به صورت sorie و فعل وصفی گذشته آن soried بوده است. فرم فعلی آن ( sorry ) از قرن 17 به بعد رایج شد.
منبع: Oxford English Dictionary ( Word of the day, 29 May 2024 )

متاسف، پوزش
مثال: She apologized and said she was sorry for her mistake.
او عذرخواهی کرد و گفت که برای اشتباهش متاسف است.
regretful, apologetic, conscience - stricken, contrite, penitent, remorseful, repentant, shamefaced
- sympathetic, commiserative, compassionate, full of pity, moved
- wretched, deplorable, mean, miserable, pathetic, pitiful, poor, sad
پاسخ های مناسب برای sorry:
That's OK
It's all right
No problem
No worries
Don't worry about it
You will be sorry
پشیمون میشی
I am soory یعنی ببخشید یا معذرت می خواهم😓😔
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : sorrow
اسم ( noun ) : sorrow
صفت ( adjective ) : sorrowful / sorry
قید ( adverb ) : sorrowfully
Sorryبه معنای ببخشید یا عذر میخواهم هست و متدارف اون میشودExcuseme.
صدرا جان به ترکی نمیشه باغیشدا مردم رو به اشتباه ننداز لطفا
باغیشلا درسته و اصلی شم میشه جوزَشد عِله
که معنی دومی میشه گذشت کن
متأسفم
ببخشید
معذرت خواهی کردن
ببخشید معذرت می خواهم
در بعضی متن ها دیدم که "دلسوزی" هم معنی شده
صفت sorry به معنای متاسف، متاثر، پشیمان
معادل فارسی صفت sorry متاسف، متاثر و است. هر دو معادل فارسی از لحاظ معنایی تقریبا نزدیک بهم هستند. صفت sorry معمولا بیانگر حالتی از ناراحتی و ندامت در نتیجه عملی نادرست ( عمدی یا غیر عمدی ) است. و برای عذر خواهی استفاده می شود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. oh, i'm sorry, i didn't see you there ( اوه، متاسفم، شما رو ندیدم. )
. tom, i'm so sorry about last night, it was all my fault ( تام، خیلی در مورد دیشب متاسفم، همه چی تقصیر من بود. )
نکته: از این صفت برای همدردی با کسی که در شرایط نامناسبی است نیز استفاده می شود. مثال:
. i'm sorry that your husband lost his job ( متاسفم که همسرت شغلش را ازدست داد. )
منبع: سایت بیاموز

ببخشید. متاسفم
تلفظ. ساری
متاسفم، شرمنده ام، عذر میخواهم
اندوهناک بودن
sorryمیشه متاسفم
و اینکه exusemeمیشه ببخشید
I'm sorry to
متاسفم از اینکه
ببخشید - متاسفم
ببخشید، متاسّفم، عذر میخواهم.
اندوهگین
متاسفم
به ترکی:باغشدا
اسف بار
l am sorry
متاسفم
شرمنده
متاسفم!
ببخشید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس