sopping

/ˈsɑːpɪŋ//ˈsɒpɪŋ/

معنی: بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس ولغزنده
معانی دیگر: (کاملا) خیس، آبچکان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: thoroughly wet; soaked.
مشابه: saturate

جمله های نمونه

1. the rain made me sopping wet
باران مرا خیس آب کرد.

2. You're sopping wet - go and dry yourself and get changed.
[ترجمه گوگل]داری خیس میشی - برو خودت رو خشک کن و عوض کن
[ترجمه ترگمان]آب خیس و خیس هستی و خودت رو خشک می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It can prevent the water from sopping in.
[ترجمه گوگل]می تواند از ریزش آب جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]این کار می تواند آب را از آب پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It had stopped raining but the wood was sopping.
[ترجمه گوگل]باران قطع شده بود، اما چوب خیس می شد
[ترجمه ترگمان]باران بند آمده بود، اما بیشه sopping بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Beneath his glass lay a sheet of paper, sopping up wine.
[ترجمه گوگل]زیر لیوانش یک ورق کاغذ گذاشته بود و شراب می‌نوشید
[ترجمه ترگمان]در زیر ذره بین کاغذی پر آب و پر آب قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Your clothes are sopping ( wet )!
[ترجمه گوگل]لباس های شما خیس می شوند!
[ترجمه ترگمان]لباس تو پر از آب است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was sopping, and I didn't care less.
[ترجمه گوگل]داشتم خیسی می کردم و اهمیتی نمی دادم
[ترجمه ترگمان]من sopping بودم و اهمیتی هم نمی دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sopping wet and breathing shallow she spent those hours trying to negotiate the weight of her eyelids.
[ترجمه گوگل]خیس کردن و نفس کشیدن کم عمق آن ساعت ها را صرف کرد تا وزن پلک هایش را اندازه گیری کند
[ترجمه ترگمان]او آن ساعت ها را در حالی که سعی می کرد بار پلک هایش را به هم بزند، خیس می کرد و نفس می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My clothes were absolutely sopping!
[ترجمه گوگل]لباس های من کاملاً خیس بود!
[ترجمه ترگمان]لباس هایم واقعا پر آب بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They came back sopping wet.
[ترجمه گوگل]خیس خیس برگشتند
[ترجمه ترگمان]آب خیس آب آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Any styling effort applied to sopping wet hair is usually unnecessary and wastes a lot of time.
[ترجمه گوگل]هر گونه تلاش برای حالت دادن به موهای خیس معمولاً غیر ضروری است و زمان زیادی را تلف می کند
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش های styling برای موهای خیس آب معمولا غیر ضروری است و زمان زیادی را هدر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My shoes were sopping.
[ترجمه گوگل]کفش هایم خیس شده بود
[ترجمه ترگمان]کفش هایم آب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. " said Linda Higgins, throwing a sopping brown coffee filter into the garbage can.
[ترجمه گوگل]لیندا هیگینز در حالی که یک فیلتر قهوه‌ای قهوه‌ای را داخل سطل زباله انداخت، گفت
[ترجمه ترگمان]لیندا هیگینز، یک فیلتر coffee قهوه ای را به درون سطل زباله انداخت و گفت: \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bag of corpsegas sopping in foul brine.
[ترجمه گوگل]کیسه ای از جسد تراوش در آب نمک کثیف
[ترجمه ترگمان]کیسه پر آب و آب نمک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بسیار (صفت)
abundant, numerous, extra, damn, manifold, parlous, all, sopping, unco, multifarious

کاملا (صفت)
utter, all-around, sopping, all-round, open-and-shut

شدید (صفت)
hard, grievous, strenuous, drastic, keen, tough, exquisite, slashing, sopping, chronic, high-wrought, severe, rugged, stalwart, boisterous, forcible, intense, violent, intensive, vigorous, diametric, diametrical, inclement, incontrollable, rigorous, sthenic

خیلی خیس و لغزنده (صفت)
sopping

انگلیسی به انگلیسی

• very wet, soaked, drenched
something that is sopping or sopping wet is extremely wet; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس