somnolent

/ˈsɑːmnələnt//ˈsɒmnələnt/

معنی: خواب الود، در حالت خواب و بیدار
معانی دیگر: خواب آلود، چرتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: somnolently (adv.), somnolence (n.), somnolency (n.)
(1) تعریف: sleepy or drowsy.
مشابه: dormant, drowsy, sleepy

- He should not have been driving in his somnolent condition.
[ترجمه گوگل] او نباید در حالت خواب آلود رانندگی می کرد
[ترجمه ترگمان] او نباید در حالت نیمه خواب آلود خود رانندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: tending to cause sleepiness or sleep.
مشابه: drowsy

جمله های نمونه

1. The noise of the stream had a pleasantly somnolent effect.
[ترجمه گوگل]سر و صدای جریان یک اثر خواب آلود داشت
[ترجمه ترگمان]سرو صدای جریان آب، اثر عمیقی بر زبان آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He lay quiet, somnolent after the day's exertions.
[ترجمه گوگل]او پس از تلاش های روزانه، آرام و خواب آلود دراز کشیده بود
[ترجمه ترگمان]بعد از تلاش روز به خواب عمیقی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sedative makes people very somnolent.
[ترجمه گوگل]آرام بخش افراد را بسیار خواب آلود می کند
[ترجمه ترگمان]این آرام بخش مردم را خواب آلود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her somnolent black eyes and tenderly pursed pink lips intrude upon the eggshell delicacy of her face with the most delicate affection.
[ترجمه گوگل]چشم‌های سیاه خواب‌آلود و لب‌های صورتی محبت‌آمیز او با لطیف‌ترین محبت به ظرافت پوسته تخم‌مرغ چهره‌اش نفوذ می‌کنند
[ترجمه ترگمان]چشمان سیاه و سیاهش با مهربانی و مهربانی لب هایش را به هم فشرد و لب های صورتی رنگ صورتی رنگش را با بیش ترین محبتی که در چهره او بود ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The port lay somnolent, the shops were shut.
[ترجمه گوگل]بندر خواب آلود بود، مغازه ها بسته بودند
[ترجمه ترگمان]بندر خواب آلود بود، مغازه ها بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Somnolent now within its low grey walls and stumpy towers, it was once rich on salt, and powerful to boot.
[ترجمه گوگل]خواب‌آلود در میان دیوارهای خاکستری و برج‌های کم‌پیچش، زمانی سرشار از نمک بود و قدرت چکمه‌گذاری داشت
[ترجمه ترگمان]اکنون در میان دیواره ای کوتاه خاکستری و دیواره ای کوتاه و کوتاه آن، روزگاری بر نمک و and قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sometimes the tunes are ethereal and somnolent like Brian Eno after a whole bottle of Actifed.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات آهنگ ها مانند برایان اینو پس از یک بطری کامل Actifed، اثیری و خواب آلود هستند
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها آهنگ ها مانند برایان Eno بعد از یک بطری پر از Actifed کرخ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His unquiet personality could not outface the somnolent arrogance of the greatest city in the world.
[ترجمه گوگل]شخصیت آرام او نتوانست بر غرور خواب آلود بزرگترین شهر جهان غلبه کند
[ترجمه ترگمان]شخصیت ناآرام او نمی توانست غرور خواب آلود بزرگ ترین شهر دنیا را به هم بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The noise of the stream have a pleasantly somnolent effect.
[ترجمه گوگل]سر و صدای جریان یک اثر خواب آلود دارد
[ترجمه ترگمان]سرو صدای جریان آب یک حالت خواب آلود somnolent دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The sound had a somnolent effect.
[ترجمه گوگل]صدا اثر خواب آلودی داشت
[ترجمه ترگمان]این صدا تاثیر خواب آلود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is a dry, somnolent, empty landscape, hard to unlock, hard to invade.
[ترجمه گوگل]این منظره خشک، خواب آلود، خالی است، به سختی می توان قفل آن را باز کرد، به سختی می توان به آن حمله کرد
[ترجمه ترگمان]این یک منظره خشک، خواب آلود و خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The picnic lunch which had been eaten immediately on arrival had rendered some of the elders somnolent.
[ترجمه گوگل]ناهار پیک نیک که بلافاصله پس از ورود خورده شده بود، برخی از بزرگان را خواب آلود کرده بود
[ترجمه ترگمان]ناهار خوری که بلافاصله خورده بود تعدادی از بزرگ ترها را خواب آلود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Like his compatriot Nelson Piquet, Emerson in the cockpit is a somnolent cat.
[ترجمه گوگل]امرسون در کابین خلبان مانند هموطنش نلسون پیکه گربه ای خواب آلود است
[ترجمه ترگمان]مانند هم وطن خود نلسون piquet، امرسون در کابین خلبان یک گربه خواب آلود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Far off, I could hear the wich and a locust's somnolent buzz, otherwise silence.
[ترجمه گوگل]از دور، صدای وزوز خواب آلود ملخ و در غیر این صورت سکوت را می شنیدم
[ترجمه ترگمان]از آن دور، من می توانستم صدای wich و وز وز locust را بشنوم، در غیر این صورت سکوت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خواب الود (صفت)
dreamy, drowsy, sleepy, soporific, slumberous, slumbery, slumbrous, somniculous, somniferous, somnolent

در حالت خواب و بیدار (صفت)
somnolent

انگلیسی به انگلیسی

• sleepy, drowsy; inducing drowsiness, making sleepy
if you are somnolent, you are sleepy; a literary word.

پیشنهاد کاربران

آقای حسین کتابدار، لطفا بجای دغدغه داشتن برای در صدر لیست بودن اسمتان، تعریف/معنی جدید فارسی ارائه کنید که کاربران قبلی نداده باشند. این کپی کردن مثالهای انگلیسی بدون معنی فارسی و یا تکرار تعریف ها و معنی هایی که کاربران یا ادمین سایت قبلا ارائه کرده اند، دون شأن یک مترجم یا محقق یا حتی یک کاربر بی تجربه است است. مطلب غیر مفید شما بدون دادن اطلاعات جدید باعث می شود داده های مفید کاربر قبلی از نظر دور بماند! این رویه شما متاسفانه در صفحات مختلف مشاهده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

لطفا این نقد بی طرفانه را در پست های بعدی تان لحاظ بفرمایید حتی اگر بالا بودن اسمتان در صفحه برایتان خوشایند تر از ارسال مطلب مفید باشد!

مثال؛
I couldn’t keep my eyes open during the boring lecture; I was feeling somnolent.
When discussing the effects of medication, one might say, “The side effects made me feel somnolent throughout the day. ”
...
[مشاهده متن کامل]

In describing a lazy Sunday morning, someone might comment, “I stayed in bed all morning, feeling somnolent and content. ”

این لغت دارای یک مفهوم و سایه هایی از معانی کاربردی با تفاوت های جزیی است. به عبارت دیگر از نظر معناشناسی این کلمه polysemous است و نه homonymous. در اینجا به هر سه معنی لغت که از نظر مفهومی مشترک هستند اشاره می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

1. Drowsy; sleepy.
خواب آلود؛ چُرتی
Example:👇
As though somnolent, they did not stir unless excited by my teasing them with a bit of straw.
مانند خواب آلوده ها، کوچکترین حرکتی نداشتند تا اینکه با ایجاد هیجان توسط یک نی، آنها را به جنب و جوش واداشتم.
2. causing or suggestive of drowsiness.
عاملِ خواب آلودگی
Example: 👇
The warm afternoon sun shining through the window made the class feel somnolent, with many students struggling to stay awake.
آفتاب گرم بعد از ظهر که از پنجره می تابید باعث شد کلاس احساس خواب آلودگی کند و بسیاری از دانش آموزان در تلاش برای بیدار ماندن بودند.
3. Quiet and peaceful.
ساکت و آرام.
Example: 👇
the somnolent villages of Sicily.
روستاهای ساکت و آرام سیسیل.

somnolent
خفته

بپرس