somewhere

/ˈsəˌmwer//ˈsʌmweə/

معنی: یک جایی، در مکانی، در یک محلی
معانی دیگر: در محلی، جایی، محلی، (با: about یا around یا between و غیره) زمانی، وقتی، دورانی، تقریبا، حدودا (محلی: somewheres)

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: at, to, or in an unspecified place or position.
متضاد: nowhere

- We are somewhere close to the house, but we are lost nevertheless.
[ترجمه گوگل] ما جایی نزدیک خانه هستیم، اما با این وجود گم شده ایم
[ترجمه ترگمان] ما در یک جای نزدیک به خانه هستیم، اما با این همه از دست داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to a better or more advanced position.
متضاد: nowhere

- At last we are getting somewhere with this idea.
[ترجمه گوگل] بالاخره با این ایده به جایی می رسیم
[ترجمه ترگمان] بالاخره با این فکر به جایی می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: at some point in space.
متضاد: nowhere

- He is somewhere between home and the office.
[ترجمه گوگل] او جایی بین خانه و اداره است
[ترجمه ترگمان] او جایی بین خانه و دفتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: at some point in time.

- somewhere between the turn of the century and 1910
[ترجمه گوگل] جایی بین اوایل قرن و 1910
[ترجمه ترگمان] جایی بین اواخر قرن و ۱۹۱۰
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an unspecified place.

- His hope is a somewhere in which there is no war.
[ترجمه گوگل] امید او جایی است که در آن جنگ نباشد
[ترجمه ترگمان] امید او جایی است که جنگی در آن نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. somewhere about ten o'clock
وقتی در حدود ساعت ده

2. somewhere between five and six million voters
تقریبا بین پنج و شش میلیون رای دهنده

3. go somewhere else
برو جای دیگر.

4. get somewhere
موفق شدن،به جایی رسیدن

5. buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting
شرح ملاقات آنها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.

6. jaffar lives somewhere in london
جعفر یک جایی در لندن زندگی می کند.

7. he went to somewhere in france
به جایی در فرانسه رفت.

8. he had already seen the name somewhere in his readings
ضمن مطالعات خود قبلا این نام را در جایی دیده بود.

9. Can he fix us up with somewhere to stay?
[ترجمه گوگل]آیا او می تواند ما را با جایی برای ماندن درست کند؟
[ترجمه ترگمان]می تونه ما رو جایی برسونه که بمونیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The factory is in Leeds or somewhere thereabouts.
[ترجمه گوگل]کارخانه در لیدز یا جایی در اطراف آن است
[ترجمه ترگمان]کارخانه در (لیدز)یا جایی در همین حوالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She needs to find somewhere to live.
[ترجمه nima] او نیازمند پیدا کردن جایی برای زندگی است.
|
[ترجمه گوگل]او باید جایی برای زندگی پیدا کند
[ترجمه ترگمان]اون باید یه جایی برای زندگی پیدا کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've got a feeling I've seen him before somewhere.
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم او را قبلا در جایی دیده ام
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم قبل از یک جایی او را دیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She could hear music playing somewhere.
[ترجمه گوگل]او می توانست در جایی موسیقی پخش شود
[ترجمه ترگمان]می توانست صدای موسیقی را در جایی بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He lives somewhere in the neighborhood of the station.
[ترجمه گوگل]او جایی در همسایگی ایستگاه زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]یه جایی تو محله the زندگی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We went to find somewhere cool and shady to have a drink.
[ترجمه گوگل]رفتیم یه جای خنک و سایه پیدا کردیم تا یه نوشیدنی بخوریم
[ترجمه ترگمان]رفتیم یه جای خنک پیدا کنیم و یه نوشیدنی بخوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We scoured the area for somewhere to pitch our tent.
[ترجمه گوگل]منطقه را گشتیم تا جایی برای چادر بزنیم
[ترجمه ترگمان]ما محوطه رو گشتیم تا tent رو درست کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He's scouting about/around for somewhere better to live.
[ترجمه گوگل]او در حال جست‌وجوی جایی برای زندگی بهتر است
[ترجمه ترگمان]او در اطراف \/ اطراف گشت زنی می کند تا زندگی بهتری برای زندگی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I've already looked there-it must be somewhere else.
[ترجمه گوگل]من قبلاً آنجا را نگاه کردم - باید جای دیگری باشد
[ترجمه ترگمان]قبلا به آنجا نگاه کرده ام، باید جای دیگری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یک جایی (قید)
somewhere

در مکانی (قید)
somewhere, somewhither

در یک محلی (قید)
somewhere

تخصصی

[ریاضیات] در جایی دیگر

انگلیسی به انگلیسی

• in some place, in some location; to some place
you use somewhere to refer to a place without saying exactly where you mean.
you also use somewhere when giving an approximate amount, number, or time.
if you say that you are getting somewhere, you mean that you are making progress.

پیشنهاد کاربران

جایی
مثال: I left my keys somewhere in the house.
کلیدهایم را جایی در خانه گذاشته ام.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Some where = بعضی جاها/بعضی مکان ها
It's there somewhere
ی جایی اونجاست
somewhere = گوشه کناری
the butler drifted out of somewhere
پیشکار از گوشه کناری سبز شد
یجایی

بپرس