اسم ( noun )
• : تعریف: an acrobatic movement in which the body, in a tucked position, performs a full revolution either forward or backward.
- She was dizzy after doing somersaults down the hill.
[ترجمه گوگل] او پس از انجام حرکات سالتو در پایین تپه سرگیجه داشت
[ترجمه ترگمان] بعد از این که از تپه معلق زد، سرش گیج رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از این که از تپه معلق زد، سرش گیج رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: somersaults, summersaults, somersaulting, summersaulting, somersaulted, summersaulted
حالات: somersaults, summersaults, somersaulting, summersaulting, somersaulted, summersaulted
• : تعریف: to tuck the body and roll head over heels either forward or backward.
- The children somersaulted across the lawn.
[ترجمه گوگل] بچهها روی چمنزار سواری کردند
[ترجمه ترگمان] بچه ها از روی چمن ها گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه ها از روی چمن ها گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید