sombre

/ˈsɒmbər//ˈsɒmbə/

معنی: تاریک، غم انگیز، تیره، سیر، محزون، سایه دار
معانی دیگر: somber سایه دار

جمله های نمونه

1. The funeral was a sombre occasion.
[ترجمه گوگل]مراسم تشییع جنازه یک موقعیت غم انگیز بود
[ترجمه ترگمان]مراسم تدفین بسیار تیره و تار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A funeral is a sombre occasion.
[ترجمه گوگل]مراسم تشییع جنازه یک مراسم غم انگیز است
[ترجمه ترگمان]مراسم دفن یک موقعیت تیره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The mood was sombre as the Commons sat down on Wednesday to debate the crisis.
[ترجمه گوگل]وقتی مجلس عوام روز چهارشنبه برای بحث در مورد بحران نشستند، حال و هوای تیره و تار بود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مجلس عوام در روز چهارشنبه نشست تا درباره بحران بحث و گفتگو کند، وضعیت غم انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The pair were in sombre mood.
[ترجمه گوگل]این جفت در حال و هوای غم انگیزی بودند
[ترجمه ترگمان]هر دو در وضعی تیره و تیره بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His coat was a sombre brown.
[ترجمه گوگل]کتش قهوه ای تیره بود
[ترجمه ترگمان]لباسش قهوه ای تیره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They sat in sombre silence.
[ترجمه گوگل]در سکوت غم انگیزی نشستند
[ترجمه ترگمان]در سکوتی تیره نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He wore a sombre black suit.
[ترجمه گوگل]او یک کت و شلوار مشکی تیره پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار تیره تیره پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The year had ended on a sombre note.
[ترجمه گوگل]سال با یک یادداشت غم انگیز به پایان رسیده بود
[ترجمه ترگمان]سال در یک یادداشت تیره به پایان رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The weather seemed to reflect his sombre mood.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که هوا نشان دهنده حال و هوای غم انگیز او بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هوا حالت افسردگی او را منعکس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The mood in Parliament remained sombre.
[ترجمه گوگل]حال و هوای مجلس همچنان تاریک بود
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی پارلمنت همچنان تیره باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His face made him very sombre.
[ترجمه گوگل]چهره اش او را بسیار گیج کرده بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش را بسیار تیره ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Paul was in a quiet and sombre mood.
[ترجمه گوگل]پل در حالتی آرام و غمگین بود
[ترجمه ترگمان]پل حالتی آرام و تیره داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Everyone looked very sombre.
[ترجمه گوگل]همه خیلی غمگین به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]همه بسیار افسرده به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was in a somewhat sombre mood.
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی تا حدی غم انگیز بود
[ترجمه ترگمان]حالش اندکی تیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاریک (صفت)
blind, ambiguous, dark, dim, black, gloomy, dusky, somber, sombre, benighted, murk, caliginous, cimmerian, darkling, lackluster, stygian

غم انگیز (صفت)
burdensome, baleful, tragic, somber, sombre, lugubrious, heart-rending

تیره (صفت)
obscure, thick, dark, dim, black, gloomy, heavy, somber, sombre, muddy, turbid, murky, fuzzy, murk, nebulous, caliginous, overcast, cloudy, lurid, indistinct, tawny, darkling, fulvous, fuscous, inky

سیر (صفت)
satiate, full, deep, satisfied, tired, somber, sombre, sombrous, having eaten enough, having had enough

محزون (صفت)
pensive, tragic, somber, sombre, lugubrious, sad, minor, despondent, plaintive, doleful, funereal, mournful, tristful

سایه دار (صفت)
somber, sombre, shady, patronizing, shadowy, protecting

انگلیسی به انگلیسی

• gloomy, dark; depressing; sad, glum (alternate spelling for somber)
sombre colours and places are dark and dull; a literary word.
if someone is sombre, or if their mood or view is sombre, they are serious, sad, or pessimistic; a literary word.

پیشنهاد کاربران

( برای حقیقت ) تلخ
very sad or serious/ serious, sad, and without humour or entertainment
خیلی غم انگیز و جدی
جدی، غمگین و بدون طنز یا سرگرمی
he looked at her with a sombre expression.
a sombre atmosphere/voice/face
The funeral was a sombre occasion.
I left them in a sombre mood.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sombre
دلگیر

بپرس