somatic

/soʊˈmætɪk//səʊˈmætɪk/

معنی: بدنی، طبیعی، جسمی، مادی، تنی
معانی دیگر: کالبدی (در برابر: روحی یا روانی)، وابسته به یاخته های تنی (somatic cells - در برابر: یاخته های زایشی germ cells)، وابسته به دیواره ی بدن، تن دیواری (somatopleuric هم می گویند - در برابر: اندرونه ای یا امعا و احشایی visceral)، بدنی در مقابل روحی یاروانی، تنی، طبیعی، جسمی، مادی، کالبدی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: somatically (adv.)
(1) تعریف: of or pertaining to the body itself; corporeal.
مشابه: outward, physical

- Sometimes depression can have somatic symptoms, including physical pain.
[ترجمه گوگل] گاهی اوقات افسردگی می تواند علائم جسمی از جمله درد فیزیکی داشته باشد
[ترجمه ترگمان] گاهی اوقات افسردگی می تواند علایم جسمی، از جمله درد فیزیکی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or pertaining to the outer body walls, as opposed to the viscera.

جمله های نمونه

1. somatic posture
طرز قرارگیری بدن

2. The somatic strip is handled in a late incident just as it is sent to an earlier one.
[ترجمه گوگل]نوار سوماتیک در یک حادثه دیرهنگام درست همانطور که به یک حادثه قبلی ارسال می شود، رسیدگی می شود
[ترجمه ترگمان]نوار بدنی در یک حادثه دیر زمانی که به یکی از آن ها فرستاده می شود، به کار گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Apparatus for the treatment of neuropsychic and somatic diseases with heat, light, sound and vhf electromagnetic radiation.
[ترجمه گوگل]دستگاه درمان بیماریهای عصبی و جسمی با گرما، نور، صدا و تابش الکترومغناطیسی vhf
[ترجمه ترگمان]تجهیزات برای درمان بیماری های جسمی و جسمی با گرما، نور، صدا و تابش الکترومغناطیسی بیرونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The somatic embryogenesis and plantlets regeneration of Ziziphus jujube cv.
[ترجمه گوگل]جنین زایی جسمی و باززایی گیاهچه عناب زیزیفوس cv
[ترجمه ترگمان]The جسمی و plantlets of jujube در CV
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This paper reprots on the somatic embryogenesis and callus formation from protoplasts isolated from embryogenic cell suspension with high regenerability of wheat(Triticum aestivum L. cv. 35
[ترجمه گوگل]این مقاله به بررسی جنین‌زایی جسمی و تشکیل کالوس از پروتوپلاست‌های جدا شده از سوسپانسیون سلول‌های جنین‌زا با قابلیت بازسازی بالا گندم می‌پردازد (Triticum aestivum L cv 35)
[ترجمه ترگمان]این مقاله بر روی the جسمی و تشکیل callus از protoplasts ایزوله شده از سوسپانسیون سلولی embryogenic با regenerability بالا گندم (Triticum aestivum L CV ۳۵
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Any of our somatic cells and reproductive cells is actually one cell.
[ترجمه گوگل]هر یک از سلول های سوماتیک و سلول های تولید مثلی ما در واقع یک سلول است
[ترجمه ترگمان]هر کدام از سلول های بدنی ما و سلول های باروری در واقع یک سلول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Morphological and physiological maturities of somatic cells directly affect plantlet germination and plantlet regeneration frequency.
[ترجمه گوگل]بلوغ مورفولوژیکی و فیزیولوژیکی سلول های سوماتیکی به طور مستقیم بر جوانه زنی گیاهچه و فرکانس باززایی گیاهچه تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]maturities Morphological و فیزیولوژیکی سلول های بدنی به طور مستقیم بر رویش plantlet و تجدید حیات plantlet اثر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It need not add pancreatin to separate the somatic cells of Trichinella spiralis.
[ترجمه گوگل]برای جداسازی سلول های سوماتیک تریچینلا اسپیرالیس نیازی به اضافه کردن پانکراتین نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که pancreatin برای جدا کردن سلول های بدنی سلول های بدنی Trichinella spiralis اضافه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The concept of somatic fingerprint spectrum is suggested for first time in this paper and the experimental recording method is described.
[ترجمه گوگل]مفهوم طیف اثر انگشت سوماتیک برای اولین بار در این مقاله پیشنهاد شده و روش ثبت تجربی شرح داده شده است
[ترجمه ترگمان]مفهوم طیف امپدانس بدنی برای اولین بار در این مقاله ارائه شده است و روش ثبت تجربی توصیف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Somatic cells are produced from preexisting cells.
[ترجمه گوگل]سلول های سوماتیک از سلول های قبلی تولید می شوند
[ترجمه ترگمان]سلول های Somatic از سلول های موجود از قبل موجود تولید می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For the application of somatic cell nuclear transfer (SCNT), low cloning efficiency is a great barrier.
[ترجمه گوگل]برای استفاده از انتقال هسته سلول سوماتیک (SCNT)، راندمان شبیه سازی کم یک مانع بزرگ است
[ترجمه ترگمان]برای کاربرد انتقال هسته ای سلول بدنی (SCNT)، بازده شبیه سازی پایین یک مانع بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They don't need the complicated process of somatic cell nuclear transfer technique.
[ترجمه گوگل]آنها به فرآیند پیچیده تکنیک انتقال هسته سلول سوماتیک نیاز ندارند
[ترجمه ترگمان]آن ها به فرآیند پیچیده تکنیک انتقال هسته ای سلول بدنی نیاز ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Somatic embryogenesis was successfully done in Liriodendron hybrids with the immature zygotic embryos as explants.
[ترجمه گوگل]جنین زایی سوماتیک در هیبریدهای لیریودندرون با جنین های نابالغ زیگوت به عنوان ریزنمونه با موفقیت انجام شد
[ترجمه ترگمان]Somatic embryogenesis با استفاده از جنین zygotic نابالغ به عنوان explants، با موفقیت انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The clinical presentation of complex partial seizures is diverse and includes psychiatric, motor, and somatic signs and symptoms.
[ترجمه گوگل]تظاهرات بالینی تشنج های جزئی پیچیده متنوع است و شامل علائم و نشانه های روانپزشکی، حرکتی و جسمی است
[ترجمه ترگمان]ارائه بالینی ضبط جزئی پیچیده متنوع است و شامل علائم روانی، حرکتی و تنی و علایم جسمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدنی (صفت)
bodily, physical, corporal, somatic, corporeal, systemic

طبیعی (صفت)
indigenous, normal, real, inherent, intrinsic, innate, natural, born, physical, somatic, homebred

جسمی (صفت)
material, carnal, substantial, corporal, somatic, corporeal

مادی (صفت)
material, physical, somatic, corporeal, earthen, materialist, worldly, idiographic

تنی (صفت)
native, own, somatic

تخصصی

[علوم دامی] بدنی ؛ اشاره به سلولهای بدنی یا بافتی دارد . هر سلول بدن بجز سلولهای جنسی .

انگلیسی به انگلیسی

• of the body, physical; of or pertaining to the wall of the body cavity (anatomy, zoology); of or pertaining to a somatic cell (biology)

پیشنهاد کاربران

تنانه، تنی، بدنی
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Relating to the body, especially as distinct from the mind 🏋️
🔍 مترادف: Bodily
✅ مثال: The disease primarily affects somatic cells, leading to physical symptoms.
جسمانی
I have been working with some clients in my somatic and nervous system health coaching
ارادی در برابر autonomic که غیر ارادی و خودکار معنی می دهد. ( در متون پزشکی )
جسمی بدنی
پیکری، جسمی، پیرامونی
در پزشکی:
somatic and cognitive symptoms of depression
علائم روحی - جسمی افسردگی

Psycho somatic disorded
اختلال روان تنی
بدنی، فیزکی ( برخلاف ذهنی و روحی )
پیکری

بپرس