solute

/ˈsɑːljuːt//ˈsɒljuːt/

معنی: جسم حل شده، موجود در محلول، صحافی نشده، بهم نپیوسته، شل
معانی دیگر: (ماده ای که در آبگونه حل شده است) حل شده، واگشاده، پراکاویده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the substance that has been dissolved to form a solution.
صفت ( adjective )
• : تعریف: having been dissolved.

جمله های نمونه

1. This is the same amount of solute contained in the 3 L normal saline given in the last example.
[ترجمه گوگل]این همان مقدار املاح موجود در نرمال سالین 3 لیتری است که در مثال آخر ارائه شد
[ترجمه ترگمان]این همان مقدار حل شونده است که در ۳ L معمول نمک داده شده در مثال آخر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The solute concentration in the extracellular space would therefore be much higher than that in the intracellular space.
[ترجمه یاس الف] بنابراین غلظت مواد در فضای خارج سلولی بسیار بالاتر از فضای درون سلولی خواهد بود.
|
[ترجمه مریم] ازاینرو غلظت حلال در فضای خارج سلولی بسیار بیشتر از غلظت آن در فضای داخل سلولی است.
|
[ترجمه گوگل]بنابراین غلظت املاح در فضای خارج سلولی بسیار بیشتر از فضای داخل سلولی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]بنابراین غلظت حل شونده در فضای خارج سلولی بسیار بالاتر از غلظت در فضای داخل سلولی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Overall solute concentrations, notably chloride, sulphate and aluminium, are higher in the former which are also more acidic.
[ترجمه مریم] غلظت کلی حلال ( به ویژه کلرید، سولفات و آلومینیوم ) در اولی ( که اسیدی تر نیز هستند ) بیشتر است.
|
[ترجمه گوگل]غلظت کلی املاح، به ویژه کلرید، سولفات و آلومینیوم، در اولی که اسیدی تر نیز هستند، بیشتر است
[ترجمه ترگمان]در کل غلظت حل شونده، به طور قابل توجهی کلرید، سولفات و آلومینیوم، در حالت قبلی بالاتر هستند که اسیدی هم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. By design, the solute concentration of isotonic saline is the same as that in usual intracellular and extracellular fluid.
[ترجمه گوگل]از نظر طراحی، غلظت املاح سالین ایزوتونیک مشابه مایع معمول درون سلولی و خارج سلولی است
[ترجمه ترگمان]با طراحی، غلظت حل شونده of نمک به همان اندازه که در داخل سلولی سلولی و سلولی خارج سلولی قرار دارد، مشابه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Significant excretion of solute-free water can not occur unless significant amounts of solute and water reach this point.
[ترجمه گوگل]دفع قابل توجه آب بدون املاح نمی تواند اتفاق بیفتد مگر اینکه مقادیر قابل توجهی از املاح و آب به این نقطه برسد
[ترجمه ترگمان]دفع عمده آب حل شونده نمی تواند اتفاق بیفتد مگر این که مقادیر قابل توجهی از حل شونده و آب به این نقطه برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Addition of solute causes a rise in tonicity with stimulation of both thirst and antidiuretic hormone release. Fluid retention ensues.
[ترجمه گوگل]افزودن املاح باعث افزایش تونسیته با تحریک تشنگی و ترشح هورمون ضد ادرار می شود احتباس مایعات رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]افزودن مواد حل شده باعث افزایش in و تحریک هورمون both و هورمون antidiuretic می شود نگهداری سیال از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mammalian cell receptors can have high solute binding affinity, but also allow for rapid on/off binding kinetics.
[ترجمه گوگل]گیرنده های سلولی پستانداران می توانند میل اتصال به املاح بالایی داشته باشند، اما همچنین امکان سینتیک اتصال سریع روشن/خاموش را فراهم می کنند
[ترجمه ترگمان]گیرنده های سلول mammalian می توانند میل اتصال حل شونده بالایی داشته باشند، اما همچنین در سینتیک اتصال سریع \/ خاموش نیز مجاز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is the number of moles of solute in one kilogram of solvent.
[ترجمه گوگل]تعداد مول های املاح در یک کیلوگرم حلال است
[ترجمه ترگمان]این تعداد مول های حل شونده در یک کیلوگرم حلال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. However, if the solvent contains dissolved solute particles the escape of the solvent particles from the surface is hindered.
[ترجمه گوگل]با این حال، اگر حلال حاوی ذرات املاح محلول باشد، فرار ذرات حلال از سطح مانع می شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، اگر حلال حاوی ذرات حل شده حل شده، فرار ذرات حلال از سطح مانع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Addition of solute causes a rise in tonicity with stimulation of both thirst and antidiuretic hormone release.
[ترجمه گوگل]افزودن املاح باعث افزایش تونسیته با تحریک تشنگی و ترشح هورمون ضد ادرار می شود
[ترجمه ترگمان]افزودن مواد حل شده باعث افزایش tonicity و تحریک هورمون both و هورمون antidiuretic می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One mole of an un-ionized solute dissolved in 1 kilogram of water lowers the freezing point 86-
[ترجمه گوگل]یک مول از یک املاح غیریونیزه حل شده در 1 کیلوگرم آب نقطه انجماد را کاهش می دهد 86-
[ترجمه ترگمان]یک مول از مواد حل شده در ۱ کیلوگرم آب حل شده در یک کیلوگرم آب، نقطه انجماد ۸۶ را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If the solute has a lower pressure than the solvent, then the vapour pressure is reduced.
[ترجمه گوگل]اگر فشار ماده حل شده کمتر از حلال باشد، فشار بخار کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]اگر حل شونده کم تر از حلال باشد، فشار بخار کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A solution containing a non-volatile solute is less volatile than the pure solvent.
[ترجمه Saeedeh] یک محلول حاوی یک حل شونده غیر فرار، خاصیت تبخیر شوندگی کمتری نسبت به یک حلال خالص دارد.
|
[ترجمه گوگل]محلولی حاوی املاح غیر فرار نسبت به حلال خالص فرار کمتری دارد
[ترجمه ترگمان]یک راه حل شامل یک حل شونده غیر فرار، کم تر از حلال خالص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There the solvent evaporates and the solute is deposited.
[ترجمه گوگل]در آنجا حلال تبخیر می شود و املاح رسوب می کند
[ترجمه ترگمان]در آنجا حلال تبخیر می شود و حل شونده رسوب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسم حل شده (اسم)
solute

موجود در محلول (صفت)
solute

صحافی نشده (صفت)
solute

بهم پیوسته (صفت)
solute

شل (صفت)
ramshackle, loose, slack, baggy, sleazy, limp, floppy, lax, lame, loppy, knock-kneed, solute

تخصصی

[شیمی] حل شده
[عمران و معماری] حل شده
[مهندسی گاز] محلول، حل شده
[زمین شناسی] حل شده - ذرات زیستی یا غیر زیستی که در آبهای زیرزمینی حل گشته اند.
[نساجی] محلول - حل شده
[ریاضیات] حل شده
[پلیمر] حل شونده
[آب و خاک] حل شونده

انگلیسی به انگلیسی

• dissolved substance
dissolved

پیشنهاد کاربران

املاح
حل شونده، حل شده، ماده حل شدنی، ماده حل شده
محلول
solute ( شیمی )
واژه مصوب: حل شده
تعریف: ماده ای که در یک حلاّل حل شود و تشکیل محلول دهد|||متـ . حل شونده
در شیمی به عنوان "حصار" ملکول به تله افتاده
حل شونده

بپرس