solidity

/səˈlɪdəti//səˈlɪdɪti/

معنی: دوام، سختی، استحکام، استواری، ضخامت، سفتی، محکمی، جمود
معانی دیگر: سفتی، سختی، جمود، استحکام، استواری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or quality of being solid or firm; firmness, hardness, or substantiality.
مشابه: stability, substance

(2) تعریف: firmness or soundness of mind, moral character, or finances.
مشابه: stability

جمله های نمونه

1. He had the proverbial solidity of the English.
[ترجمه گوگل]او صلابت ضرب المثلی انگلیسی ها را داشت
[ترجمه ترگمان]او به قول انگلیسی ها استوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The agreement would give a new solidity to military cooperation between the two countries.
[ترجمه گوگل]این توافق استحکام جدیدی به همکاری نظامی بین دو کشور خواهد داد
[ترجمه ترگمان]این قرارداد استحکام جدیدی به هم کاری های نظامی بین دو کشور خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her writings have extraordinary depth and solidity.
[ترجمه گوگل]نوشته های او عمق و استحکام فوق العاده ای دارد
[ترجمه ترگمان]نوشته های او عمق و استحکام فوق العاده ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The forwards had a genuine hardness and solidity about them, a welcome sight after the pathetic shaven-headed posturing of recent years.
[ترجمه گوگل]فورواردها سختی و استحکام واقعی در موردشان داشتند، منظره ای خوشایند پس از وضعیت سر تراشیده رقت انگیز سال های اخیر
[ترجمه ترگمان]پیش از این که این همه جلو بروند، از جلو خان وم headed که در این اواخر سر و کله اش پیدا شده بود، سختی و استحکام خاصی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Further, in its geometrical solidity, what is physical is the unique occupant of its space.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در استحکام هندسی خود، آنچه فیزیکی است، ساکن منحصر به فرد فضای آن است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در استحکام هندسی آن، چیزی که فیزیکی است، ساکن منحصر به فرد فضا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. First, bodies of thought take on a solidity through being structured around dominant paradigms.
[ترجمه گوگل]اول، بدنه های فکری از طریق ساختارمند شدن حول پارادایم های مسلط استحکام می یابند
[ترجمه ترگمان]اول، بدن تفکر، استحکام را از طریق ساختار یافته در اطراف پارادایم های حاکم، به خود می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That dream world has more solidity than a house uninhabited.
[ترجمه گوگل]آن دنیای رویایی استحکام بیشتری نسبت به یک خانه خالی از سکنه دارد
[ترجمه ترگمان]این جهان رویایی بیش از یک خانه غیر مس کون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Its public character has a solidity and a substance to it.
[ترجمه گوگل]خصلت عمومی آن یک استحکام و جوهری دارد
[ترجمه ترگمان]شخصیت عمومی آن استحکام و جوهر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With this foot and all the solidity and strength of her right leg she levered herself into a standing position.
[ترجمه گوگل]با این پا و تمام استحکام و قدرت پای راست خود را به حالت ایستاده رساند
[ترجمه ترگمان]با این پا و تمام استحکام و استحکام پای راستش خود را به جایگاه ایستادن رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only its solidity and quality of construction saved it from total destruction.
[ترجمه گوگل]فقط استحکام و کیفیت ساخت آن را از نابودی کامل نجات داد
[ترجمه ترگمان]تنها استحکام و استحکام ساختمان آن را از نابودی کامل نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The engine purred throatily, doors clunked with glamorous solidity, the car felt luxurious and astronomically expensive.
[ترجمه گوگل]موتور به شدت خرخر کرد، درها با استحکامی پر زرق و برق به هم خوردند، ماشین لوکس و به طور نجومی گران قیمت بود
[ترجمه ترگمان]موتور با صدایی تو گلویی خر خر می کرد، درها با صلابت پر زرق و برق پر زرق و برق می شد، اتومبیل لوکس و پر زرق و برق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These data confirm the underlying solidity of the labor market.
[ترجمه گوگل]این داده ها استحکام اساسی بازار کار را تأیید می کند
[ترجمه ترگمان]این داده ها استحکام اساسی بازار کار را تایید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. the strength and solidity of Romanesque architecture.
[ترجمه گوگل]استحکام و استحکام معماری رمانسک
[ترجمه ترگمان]استحکام و استحکام معماری رومی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We studied the relationship between the solidity of transverse sections, centroid motion angles, and pulse fluency, during a cardiac cycle.
[ترجمه گوگل]ما رابطه بین استحکام مقاطع عرضی، زوایای حرکت مرکز، و روانی پالس را در طول یک چرخه قلبی مطالعه کردیم
[ترجمه ترگمان]ما رابطه بین استحکام بخش های عرضی، زاویه حرکت مرکز، و شیوایی پالس را در طول یک سیکل قلبی بررسی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She noticed the healthy solidity of his chest.
[ترجمه گوگل]متوجه استحکام سالم قفسه سینه او شد
[ترجمه ترگمان]متوجه استحکام سالم سینه اش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوام (اسم)
abidance, persistence, durability, permanence, life, strength, substance, continuity, subsistence, continuance, solidity, persistency, perdurability, perpetuity, permanency

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

استحکام (اسم)
resistance, strength, substance, backbone, rigidity, stability, fortification, solidity, stableness, consistency, solidification, consistence, formidability, grit, granite, staying power

استواری (اسم)
constancy, backbone, stability, solidity, stableness, stabilization, fixity, formidability, fastness, immovability, impregnability

ضخامت (اسم)
density, width, solidity, stoutness, thickness

سفتی (اسم)
tension, tenacity, hardness, density, rigidity, solidity, firmness, stiffness, tightness, fastness, toughness

محکمی (اسم)
stability, solidity, firmness, fastness

جمود (اسم)
inanition, solidity

تخصصی

[عمران و معماری] استحکام - ناب - سختی
[مهندسی گاز] استحکام، سختی، سفتی

انگلیسی به انگلیسی

• state or quality of being solid, hardness; steadiness, stability, firmness

پیشنهاد کاربران

[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
سالیدیتی
زبان برنامه نویسی که توسط اتریوم برای توسعه قراردادهای هوشمند استفاده می شود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : solidify
اسم ( noun ) : solidification / solidity
صفت ( adjective ) : solid
قید ( adverb ) : solidly
صلابت
متانت
قابلیت اعتماد
قرص و محکمی
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
اقتدار

بپرس