solidifying

جمله های نمونه

1. solidifying one's knowledge
متبلور کردن علم خود

پیشنهاد کاربران

تثبیت کردن
تحکیم کردن
جمع بندی
استحکام بخشیدن. مثلا صدرنشین یه بردی میاره که صدرنشینی رو استحام میده. همینطور قوی تر شدن هم معنی میده

بپرس