solidify

/səˈlɪdəˌfaɪ//səˈlɪdɪfaɪ/

معنی: محکم کردن، سفت کردن، متبلور کردن، یک پارچه شدن، متبلور شدن، جامد کردن، سفت کردن یا شدن
معانی دیگر: جامد شدن یا کردن، دج کردن یا شدن، بربست کردن، سخت کردن یا شدن، ماسیدن، بلورین کردن یا شدن، متبلور کردن یا شدن، یکپارچه کردن، محکم کردن یا شدن، استوار کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: solidifies, solidifying, solidified
(1) تعریف: to make firm, hard, or solid.
متضاد: liquefy, melt
مشابه: cake, concrete, congeal, firm

- The cold temperature of the refrigerator solidified the bacon fat.
[ترجمه گوگل] دمای سرد یخچال باعث سفت شدن چربی بیکن شد
[ترجمه ترگمان] دمای سرد یخچال چربی خوک را سفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make united.
متضاد: divide
مشابه: consolidate

- His stirring and persuasive speech solidified public opinion.
[ترجمه گوگل] سخنان مهیج و متقاعد کننده او افکار عمومی را تقویت کرد
[ترجمه ترگمان] سخنان پرشور و متقاعدکننده او افکار عمومی را تثبیت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: solidification (n.)
(1) تعریف: to become solid.
متضاد: liquefy, melt
مشابه: concrete, set

- The wax solidifies as it dries.
[ترجمه گوگل] موم با خشک شدن جامد می شود
[ترجمه ترگمان] مومی که خشک می شد solidifies
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become united.
متضاد: divide
مشابه: consolidate

- The workers solidified and decided to strike.
[ترجمه گوگل] کارگران محکم شدند و تصمیم به اعتصاب گرفتند
[ترجمه ترگمان] کارگران محکم شدند و تصمیم گرفتند که حمله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to solidify public opinion
افکار عمومی را یکپارچه کردن

2. The mixture will solidify into toffee.
[ترجمه گوگل]مخلوط به شکل تافی جامد می شود
[ترجمه ترگمان]مخلوط در تافی خشک خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Energy Department plans to solidify the deadly waste in a high-tech billion-dollar factory.
[ترجمه گوگل]وزارت انرژی قصد دارد ضایعات مرگبار را در یک کارخانه میلیارد دلاری با فناوری پیشرفته جامد کند
[ترجمه ترگمان]وزارت انرژی در نظر دارد ضایعات مرگبار در یک کارخانه high میلیارد دلاری را یکپارچه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Opinion on this question began to solidify.
[ترجمه گوگل]نظر در مورد این سوال شروع به تثبیت کرد
[ترجمه ترگمان]اظهارنظر درباره این سوال درهم رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The two countries signed a treaty to solidify their alliance.
[ترجمه گوگل]دو کشور پیمانی را برای تحکیم اتحاد خود امضا کردند
[ترجمه ترگمان]دو کشور معاهده ای را امضا کردند که اتحاد آن ها را مستحکم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Tiny oceanic microorganisms solidify carbon and oxygen gases dissolved in sea water to produce a salt which settles on the sea floor.
[ترجمه گوگل]میکروارگانیسم های کوچک اقیانوسی گازهای کربن و اکسیژن محلول در آب دریا را جامد می کنند و نمکی را تولید می کنند که در کف دریا می نشیند
[ترجمه ترگمان]میکرو ارگانیسم های دریایی کوچک، گازهای کربن و اکسیژن حل شده در آب دریا را خشک می کنند تا یک نمک تولید کنند که روی کف دریا ته نشین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The public opinion may solidify.
[ترجمه گوگل]افکار عمومی ممکن است تثبیت شود
[ترجمه ترگمان]افکار عمومی ممکن است یکپارچه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The schools solidify their freshman classes with early picks of top talent.
[ترجمه گوگل]مدارس کلاس های سال اولی خود را با انتخاب های اولیه استعدادهای برتر تقویت می کنند
[ترجمه ترگمان]این مدارس کلاس اول خود را با انتخاب ابتدایی استعدادهای عالی یکپارچه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But what about those lavas that solidify into one homogeneous lump, without crystallizing?
[ترجمه گوگل]اما در مورد آن گدازه هایی که بدون کریستال شدن به صورت یک توده همگن جامد می شوند چه؟
[ترجمه ترگمان]اما چه چیزی در مورد آن lavas که به یک توده همگن تبدیل می شود، بدون این که متبلور شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. McMullen, expected to solidify third base for the Dodgers, loses the job to rookie Ron Cey.
[ترجمه گوگل]مک‌مولن که انتظار می‌رود پایگاه سوم را برای داجرز محکم کند، کار را به رون سی تازه‌کار از دست می‌دهد
[ترجمه ترگمان]McMullen، که انتظار می رود جایگاه سوم را برای تیم Dodgers یکپارچه کند، کار را برای تیم تازه کار رون Cey از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All other materials contract when they solidify.
[ترجمه گوگل]تمام مواد دیگر زمانی که جامد می شوند منقبض می شوند
[ترجمه ترگمان]تمام مواد دیگر زمانی که منجمد شدند، منقبض می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These will rapidly solidify to form small beads of glass, a type of solid with a disorderly molecular arrangement.
[ترجمه گوگل]اینها به سرعت جامد می شوند و دانه های کوچک شیشه ای را تشکیل می دهند، نوعی جامد با آرایش مولکولی نامنظم
[ترجمه ترگمان]این ها به سرعت به شکل دانه های کوچک شیشه، یک نوع جامد با آرایش مولکولی نامنظم، یکپارچه خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The pollutions which solidify by cement could released the smaller volume, and is stable in alite.
[ترجمه گوگل]آلودگی هایی که توسط سیمان جامد می شوند می توانند حجم کمتری را آزاد کنند و در آلیت پایدار است
[ترجمه ترگمان]آلودگی های ناشی از سیمان ممکن است حجم کمتری داشته باشد و در alite ثابت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He made great efforts to solidify his position as chairman.
[ترجمه گوگل]او تلاش زیادی برای تحکیم جایگاه خود به عنوان رئیس انجام داد
[ترجمه ترگمان]او تلاش های زیادی برای مستحکم کردن موقعیت خود به عنوان رئیس انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His political philosophy, known as Jacksonian democracy, helped solidify a strong executive branch and expand the electorate.
[ترجمه گوگل]فلسفه سیاسی او، معروف به دموکراسی جکسونی، به استحکام یک قوه اجرایی قوی و گسترش رای دهندگان کمک کرد
[ترجمه ترگمان]فلسفه سیاسی او که به دموکراسی Jacksonian مشهور بود، به استحکام شاخه اجرایی قوی و گسترش رای دهندگان کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محکم کردن (فعل)
firm, fix, consolidate, reinforce, strengthen, stake, clinch, fasten, fixate, tighten, girth, chock, solidify, rivet

سفت کردن (فعل)
compact, concrete, fasten, ram, tighten, harden, toughen, congeal, solidify, stiffen, thicken, make fast, make firm, make hard, make rigid, make tense, make tight, render tenacious, render tough

متبلور کردن (فعل)
solidify, crystallize

یک پارچه شدن (فعل)
solidify, get thick

متبلور شدن (فعل)
grain, solidify

جامد کردن (فعل)
solidify

سفت کردن یا شدن (فعل)
solidify

تخصصی

[عمران و معماری] سفت شدن
[مهندسی گاز] جامدکردن، سفتکردن

انگلیسی به انگلیسی

• make hard or solid, change from a liquid to a solid state; become hard or solid (through drying, cooling, crystallizing, etc.)
if you solidify a liquid or if it solidifies, it changes into a solid.
if a group of separate things solidify, or if you solidify them, you make them more unified and stronger.

پیشنهاد کاربران

solidify ( v ) ( səˈlɪdəˌfaɪ ) =to become solid; to make sth solid, e. g. solidified lava. The mixture will solidify into toffee. solidification ( n ) ( səˌlɪdəfəˈkeɪʃn )
solidify
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : solidify
اسم ( noun ) : solidification / solidity
صفت ( adjective ) : solid
قید ( adverb ) : solidly
همون طور که تو سریال فرندز هم بود به تحکیم رابطه عاشقانه ام مین
همون طور که تو سریال فرندز هم بود به تحکیم رابطه عاشقانه ام مسگن
جامدشدن/کردن، سفت کردن/شدن، محکم شدن/کردن
یکپارچه کردن، محکم شدن/کردن، استوارشدن/کردن، تقویت کردن
تحکیم
the new president in a drive to solidify his standing
رئیس جمهور جدید در تلاش برای تحکیم جایگاه خود
1 - make or become hard or solid
سفت شدن، سنگ شدن
"the magma slowly solidifies and forms crystals"
2 - make stronger; reinforce
قوی تر /تقویت کردن
"social and political pressures helped to solidify national identities"
تقویت کردن
تنوییدن.
تنویاندن.
solidify ( verb ) = جامد شدن، سفت شدن، متبلور شدن، منجمد شدن، سنگ شدن، سخت شدن/تثبیت کردن، ثابت شدن، شکل گرفتن، جا افتادن/محکم کردن، مستحکم کردن، حصول اطمینان حاصل کردن/
examples:
1 - The mixture will solidify into toffee.
...
[مشاهده متن کامل]

مخلوط سفت شده و تبدیل به تافی خواهد شد.
2 - the union attempted to solidify its position in the workplace.
اتحادیه تلاش کرد تا موقعیت خود را در محل کارش تثبیت کند.
3 - Molten volcanic lava solidifies as it cools.
گدازه های آتشفشانی مذاب با سرد شدن جامد می شوند.
4 - The chemical reaction solidifies the resin.
واکنش شیمیایی رزین را سفت می کند.
5 - He solidified his commitment to the treaty, giving a forceful speech in favour of it.
او تعهد خود را به این پیمان محکم ( تثبیت ) کرد و سخنرانی قدرتمندی به طرفداری آن نطق کرد.
6 - Support for the policy is solidifying.
حمایت از این سیاست در حال شکل گرفتن است.
7 - The play solidified his reputation as a serious writer.
این نمایش شهرت او را به عنوان یک نویسنده جدی تثبیت کرد.
8 - Her voice strengthened and solidified as she sang.
هنگام آواز خواندن صدای او شکل گرفته و قدرتمند شد.

تثبیت
Solidify decision
راسخ کردن تصمیم
مهندسی مواد: منجمد شدن
شکل گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس