solidified

جمله های نمونه

1. the cement dried and solidified
سیمان خشک و سخت شد.

2. The paint had solidified in the tray.
[ترجمه گوگل]رنگ در سینی جامد شده بود
[ترجمه ترگمان]رنگ روی سینی سفت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The paint had solidified in the tin.
[ترجمه گوگل]رنگ در قلع جامد شده بود
[ترجمه ترگمان]رنگ روی قوطی به همان اندازه سفت و سفت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They solidified their position as Britain's top band.
[ترجمه گوگل]آنها جایگاه خود را به عنوان برترین گروه موسیقی بریتانیا محکم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها موقعیت خود را به عنوان گروه برتر بریتانیا تثبیت نمودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Vague objections to the system solidified into firm opposition.
[ترجمه گوگل]اعتراضات مبهم به سیستم به مخالفت جدی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]اعتراض Vague به سیستم در تضاد با تضاد محکم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her attitudes solidified through privilege and habit.
[ترجمه گوگل]نگرش های او از طریق امتیاز و عادت استحکام یافت
[ترجمه ترگمان]رفتار او از طریق امتیاز و عادت محکم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Any liquid could be solidified under the certain conditions.
[ترجمه گوگل]هر مایعی می تواند تحت شرایط خاصی جامد شود
[ترجمه ترگمان]هر مایع می تواند در شرایط خاصی محکم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They started at once when the plan solidified.
[ترجمه گوگل]زمانی که نقشه محکم شد، بلافاصله شروع کردند
[ترجمه ترگمان]زمانی که این برنامه سفت شد، آن ها شروع به کار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He solidified his commitment to the treaty, giving a forceful speech in favour of it.
[ترجمه گوگل]او تعهد خود را به معاهده تثبیت کرد و یک سخنرانی قوی به نفع آن ایراد کرد
[ترجمه ترگمان]او تعهد خود را نسبت به پیمان محکم کرد و یک سخنرانی محکم به نفع آن داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His rule was solidified with the policy of carrot and big stick.
[ترجمه گوگل]حکومت او با سیاست هویج و چوب بزرگ تثبیت شد
[ترجمه ترگمان]حکومت او با سیاست هویج و چماق بزرگ محکم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This is the play that solidified William's reputation as a leading playwright.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه ای است که شهرت ویلیام را به عنوان یک نمایشنامه نویس برجسته تقویت کرد
[ترجمه ترگمان]این نمایشنامه ای است که شهرت ویلیام را به عنوان یک نمایش نامه نویس برجسته سفت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As the lava flowed down the volcano it solidified, forming strange shapes.
[ترجمه گوگل]هنگامی که گدازه از آتشفشان به پایین سرازیر شد، جامد شد و اشکال عجیبی به وجود آورد
[ترجمه ترگمان]همچنان که گدازه از آتشفشان به پایین سرازیر می شد، محکم و محکم می شد و شکل عجیبی به خود می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Remove any solidified fat from the top of the soup.
[ترجمه گوگل]چربی جامد شده را از بالای سوپ بردارید
[ترجمه ترگمان]هر گونه چربی سفت و محکم را از بالای سوپ بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The effects of solidified agent, nanometer silicon dioxide powder and calcium carbonate powder on line contraction percentage of silicon rubber mould were discussed in this paper.
[ترجمه گوگل]در این مقاله اثرات عامل جامد شده، پودر دی اکسید سیلیکون نانومتری و پودر کربنات کلسیم بر درصد انقباض خطی قالب لاستیک سیلیکونی مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]اثرات عامل جامد، پودر دی اکسید سیلیکون و پودر کربنات کلسیم بر روی درصد انقباض در قالب لاستیک سیلیکونی در این مقاله مورد بحث و بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• made hard or solid, changed from a liquid to a solid

پیشنهاد کاربران

منجمد شده
کارواژه verb
1. جامد شدن، جامد کردن
make or become hard or solid.
"the magma slowly solidifies and forms crystals"
2. مستحکم کردن، قَوی تَر کردن
make stronger; reinforce.
"social and political pressures helped to solidify national identities"
متضاد:liquefy
محکم، سفت
مستحکم
رسوب

بپرس