solidarity

/ˌsɑːləˈderəti//ˌsɒlɪˈdærɪti/

معنی: اتحاد، بهم پیوستگی، هم بستگی، همکاری، انسجام، مسئولیت مشترک
معانی دیگر: یگانگی، یکپارچگی، وحدت، اتفاق نظر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a feeling or condition of unity based on common goals, interests, and sympathies among a group's members.
متضاد: division

جمله های نمونه

1. The situation raises important questions about solidarity among member states of the UN.
[ترجمه Aref Araghizadeh] این موقعیت سوالات مهمی را پیرامون اتحاد میان اعضای سازمان ملل متحد بر می انگیزاند.
|
[ترجمه گوگل]این وضعیت سوالات مهمی را در مورد همبستگی میان کشورهای عضو سازمان ملل مطرح می کند
[ترجمه ترگمان]این وضعیت پرسش های مهم در مورد همبستگی میان کشورهای عضو سازمان ملل را مطرح می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Drivers honked their horns in solidarity with the peace marchers.
[ترجمه گوگل]رانندگان به نشانه همبستگی با راهپیمایان صلح بوق زدند
[ترجمه ترگمان]رانندگان در همبستگی با راهپیمایی کنندگان صلح بوق خود را به صدا در آوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The conflict fostered solidarity among Arab oil states.
[ترجمه گوگل]این درگیری باعث ایجاد همبستگی میان کشورهای نفتی عرب شد
[ترجمه ترگمان]این درگیری اتحاد بین کشورهای نفت خیز عربی را تقویت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I come before you today to express my solidarity with the people of New York.
[ترجمه گوگل]من امروز در مقابل شما آمده ام تا همبستگی خود را با مردم نیویورک اعلام کنم
[ترجمه ترگمان]من امروز برای ابراز همبستگی خود با مردم نیویورک به اینجا آمده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'We must show solidarity with the strikers,' declared the student leaders.
[ترجمه گوگل]رهبران دانشجویی اعلام کردند: ما باید با اعتصاب کنندگان همبستگی کنیم
[ترجمه ترگمان]رهبران دانش آموزان اعلام کردند: ما باید همبستگی خود را با اعتصاب کنندگان نشان دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bitter split which has developed within Solidarity is likely to harden further into separation.
[ترجمه گوگل]شکاف تلخی که در همبستگی ایجاد شده است، احتمالاً به جدایی بیشتر می‌شود
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل تلخ که در چارچوب همبستگی ایجاد شده است احتمالا بیشتر به جدایی ادامه خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a degree of solidarity and sisterhood among the women.
[ترجمه گوگل]در میان زنان میزانی از همبستگی و خواهرخواندگی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]همبستگی و sisterhood بین زنان وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He voiced his solidarity with the weak and defenceless.
[ترجمه گوگل]او همبستگی خود را با ضعیفان و بی دفاعان اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]همبستگی خود را با ضعفا و بی دفاع اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Supporters want to march tomorrow to show solidarity with their leaders.
[ترجمه گوگل]هواداران می خواهند فردا برای نشان دادن همبستگی با رهبران خود راهپیمایی کنند
[ترجمه ترگمان]حامیان می خواهند فردا حرکت کنند تا همبستگی خود را با رهبران خود نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Demonstrations were held as a gesture of solidarity with the hunger strikers.
[ترجمه گوگل]تظاهرات به عنوان ژست همبستگی با اعتصاب کنندگان برگزار شد
[ترجمه ترگمان]تظاهرات به عنوان یک حرکت همبستگی با اعتصاب کنندگان گرسنگی برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The strike fostered a sense of solidarity among the workers.
[ترجمه گوگل]اعتصاب باعث ایجاد حس همبستگی در بین کارگران شد
[ترجمه ترگمان]اعتصاب، حس همبستگی بین کارگران را پرورش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The lecturers joined the protest march to show solidarity with their students.
[ترجمه گوگل]سخنرانان برای ابراز همبستگی با دانشجویان خود به راهپیمایی اعتراضی پیوستند
[ترجمه ترگمان]سخنرانان به تظاهرات اعتراضی پیوستند تا همبستگی خود را با دانش آموزان خود نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Orwell expressed his solidarity with the miners in the book.
[ترجمه گوگل]اورول در این کتاب همبستگی خود را با معدنچیان ابراز کرد
[ترجمه ترگمان]اورول همبستگی خود را با معدنچیان در کتاب ابراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The feeling of solidarity among the people really came through.
[ترجمه گوگل]واقعاً احساس همبستگی در میان مردم به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]احساس همبستگی بین مردم واقعا از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In an unexpected show of solidarity, the management and workers have joined forces to campaign against the closure of the factory.
[ترجمه گوگل]در یک نمایش غیرمنتظره همبستگی، مدیریت و کارگران با هم متحد شده اند تا علیه تعطیلی کارخانه مبارزه کنند
[ترجمه ترگمان]در یک نمایش غیر منتظره اتحاد، مدیریت و کارگران به نیروهایی پیوسته اند که علیه بسته شدن کارخانه مبارزه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

بهم پیوستگی (اسم)
linkage, accretion, union, solidarity, reunion, synthesis

همبستگی (اسم)
sodality, solidarity, cohesion, adhesion, correlation

همکاری (اسم)
assist, solidarity, cooperation, collaboration, synergy, synergism

انسجام (اسم)
solidarity

مسئولیت مشترک (اسم)
solidarity

انگلیسی به انگلیسی

• polish independent trade union federation established in 1980 and led by lech walesa
feeling of togetherness, unity, community (created by shared interests, goals, responsibilities, etc.)
if a group of people show solidarity, they show complete unity and support for each other.

پیشنهاد کاربران

A form of imprisonment in which an inmate is isolated from other prisoners, often for punitive reasons or to ensure safety.
✍️زندان انفرادی ( اسم )
نوعی زندان که در آن یک زندانی از سایر زندانیان جدا نگهداری می شود، معمولاً به دلایل تنبیهی یا برای اطمینان از ایمنی.
...
[مشاهده متن کامل]

👇مثال؛
1 - After multiple offenses, he was placed in solitary confinement for six months.
2 - Solitary confinement can lead to severe mental health issues for many inmates.

ترجمه ی تمام دوستان درست بود .
بهترین ترجمه اش ( اتحاد ) است.
و اگر بخواهیم تازی بکار نبریم و از زبان مقدس پارسی استفاده کنیم ، واژه ( همبستگی ) بهترین انتخاب است.
ALCYONEUS توصیه خوبی به Learner ها نوشته است که solitory را با solidarity قاطی نکنند.
...
[مشاهده متن کامل]

من فقط اشاره می کنم به معنی بسیار رایج solitory به معنی زندان انفرادی.
بخصوص اگر اخبار گوش میکنید ، salitory حتما زندان انفرادی معنی می دهد. برای گوشه گیر و منزوی , خیلی واژه های بهتر داریم.

solidarity ( n ) ( sɑləˈd�rət̮i ) =support by one person or group of people for another because they share feelings, opinions, aims, etc. , e. g. community solidarity.
solidarity
دوستان به تلفظش هم توجه کنین:
/ˌsɑːləˈderəti/
/سالِ. دِرِتی/
Key takeaways as China urges ⭐solidarity⭐ with Russia, India and other Shanghai Cooperation allies
CNBC com@
وفاق
Solitary : گوشه گیر / منزوی
Solidarity : وحدت - همبستگی - اتحاد - پیوستگی / اشتراک
Solidarity مثل Unity میمونه
بزرگترین کمیسیون IOC یا کمیته بین المللی المپیک
اتحاد , هم بستگی
– The feeling of solidarity among the people really came through
– Solidarity among union members is essential in negotiations
– Supporters want to march tomorrow to show solidarity with their leaders
همبستگی
حمایت
یکی از عوامل پیروزی در زمینه های مختلف سیاسی و اجتماعی ( اتحاد - همبستگی و انسجام رمز پیروزی یک ملت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس