فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: solemnizes, solemnizing, solemnized
حالات: solemnizes, solemnizing, solemnized
• (1) تعریف: to carry out the formalities of performance required by (an occasion).
• مشابه: celebrate
• مشابه: celebrate
- The wedding was solemnized at the church that the bride's family attends.
[ترجمه گوگل] مراسم عروسی در کلیسایی برگزار شد که خانواده عروس در آن شرکت می کنند
[ترجمه ترگمان] عروسی در کلیسا برگزار شد که خانواده عروس در آن حضور دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عروسی در کلیسا برگزار شد که خانواده عروس در آن حضور دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make formal or serious, as by performing ceremonies.
- They solemnized their vows to each other in a beautiful wedding ceremony.
[ترجمه گوگل] آنها در یک مراسم عروسی زیبا عهد خود را با یکدیگر ادا کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها vows را در یک مراسم عروسی زیبا از هم جدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها vows را در یک مراسم عروسی زیبا از هم جدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: solemnization (n.), solemnizer (n.)
مشتقات: solemnization (n.), solemnizer (n.)
• : تعریف: to perform with dignity and gravity, as required by ritual or other convention.